کپشن های مربوط به سالاد

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سالاد

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

غذای دانشجویی
روغن گوجه ادویه ماکارونی پاستایی (رسپی کامل)
پیتزا فوری:
نون‌تست سوسیس فلفل دلمه پنیر پیتزا (رسپی کامل )
سالاد‌ فصل
خیار پیاز سس (رسپی کامل)
اموزش صدتا غذای ایرانی فرنگی رژیمی با کمترین مواد اولیه:

زن داداشم انقد خوشگل غذاها رو تزیین میکنه که اصلا اشتهای آدم وا میشه .از تزیین غذاهای مختلف گرفته تا دسر و سالاد و همه چی رو بلده . انقد که همه ازش تعریف می‌کنیم . ازش پرسیدم همه اینا رو از کجا بلدی گفت از این چنل ایده میگیرم ؛

غذای دانشجویی
روغن گوجه ادویه ماکارونی پاستایی (رسپی کامل)
پیتزا فوری:
نون‌تست سوسیس فلفل دلمه پنیر پیتزا (رسپی کامل )
سالاد‌ تابستونی
خیار پیاز سس (رسپی کامل)

اموزش صدتا غذای ایرانی فرنگی رژیمی با کمترین مواد اولیه:

‏تو سالاد شیرازی بودی و زندگی قرمه سبزی
‏بدون تو تغییری نکرده
‏فقط لذت قبل رو نداره

چیشد که دیگه حتی یه قابلمه ماکارونی با ته دیگه سیب زمینی و سالاد شیرازی هم خوشحالمون نمیکنه؟ :(


‏سالاد شیرازی با آب نارنج اگه پیشونی داشت پیشونیش رو میبوسیدم حقیقتا .

‏تو سالاد شیرازی بودی و زندگی قرمه سبزی
‏بدون تو تغییری نکرده
‏فقط لذت قبل رو نداره

ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت:
نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت.
دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود .

صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد.

ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.

اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.

برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد.
آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند.
من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم...
چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید!

شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید.
پرسیدم:
برای چی این قدر اصرار کردی؟

گفت:
خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم:
ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.

گفت:
حالا مگه چی شده؟

گفتم:
چیزی نیست ؟؟؟ !!!
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.

پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت:
دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟

تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم !
پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد،
پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.

مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند.

چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت:
نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟
نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟!
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد:

"من آدم زمختی هستم"

زمختی یعنی:
ندانستن قدر لحظه ها،
یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،
یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها.
حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟

آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛
فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...
میوه داشتیم یا نه...
همه چیز کافی بود:
من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک .
پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه.

من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم،
اما کسی زنگ این در را نخواهد زد،
کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...!
زمخت نباشیم!

يه كاهوى درسته كه تازه از مزرعه رسيده رو ميذارن تو بشقاب،
روش يكم آبليمو ميريزن اسمشو ميذارن سالاد مخصوص...
نامردا حداقل يه قاچ بزنيدش بفهميم آدم فرضمون كردين! :/

درست کردن سالاد شیرازی از شکنجه های دوران کریم خان براى شيرازيها بوده...
وگرنه اصل سالاد شیرازی اینه:
یه گاز خیار...
یه گازگوجه...
یه گاز پیاز...
یه قولوپ آبغوره...

الان علیرضا میاد میگه ایشششششششش :D

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

غذای, دانشجویی, روغن, گوجه, ادویه, ماکارونی, پاستایی, رسپی, کامل, پیتزا, فوری, نونتست, سوسیس, فلفل, دلمه, پنیر, سالاد, خیار, پیاز, اموزش, صدتا, ایرانی, فرنگی, رژیمی, کمترین, مواد, اولیه, داداشم, انقد, خوشگل, غذاها, تزیین, میکنه, اصلا, اشتهای, میشه, غذاهای, مختلف, گرفته, بلده, تعریف, میکنیم, پرسیدم, اینا, بلدی, ایده, میگیرم, تابستونی, شیرازی, بودی, زندگی, قرمه, سبزی, بدون, تغییری, نکرده, نداره, چیشد, دیگه, قابلمه, زمینی, خوشحالمون, نمیکنه, نارنج, پیشونی, داشت, پیشونیش, میبوسیدم, حقیقتا, رنده, کردم, سینک, چارم, جاری, یخچال, شکستم, گوشت, ریختم, ماهیتابه, اولین, کتلت, دستم, خوابوندم, برای, خودش, خفیفی, زدند, پدرم, بازم, تازه, آورده, شوهرم, نونوایی, نداشتیم, بابام, خیلی, مهمه, بازنشسته, کاری, ندارم, خودمون, گرفتم, همون, بالا, اومد, دوید, دوست, آدمهاست, بیشتر, دوستش, دارند, البته, زیاد, شامل, مادرم, صدای, اصرار, تعارف, دعوت, لحظه, خشکم, خانواده, نچسبی, هستیم, همدیگه, بوسیم, قربون, صدقه, نمیریم, سرزده, جایی, اینجوری, نبودن, ومیامدند, روزی, هفده, تلفنی, زدند؛, رفتند, قبیله, بودند, همین, فهمید, مغایر, اصول, تربیتی, وارد, شدند, نشدم, خونه, مرتب, بود؛, خسته, بودم, برگشته, میوه, چیزهایی, الان, وقتی, فکرش, خنده, میاد, لعنتی, آشپزخونه, مهمان, بریزد, درهم, کردی, دیدم, داریم, گفتم, بخوریم, فردا, درست, حالا, چیزی, نیست, عصبانیت, بیرون, آوردم, دختر, ببخشید, مزاحمت, شدیم, میخوای, نونها, برات, ببرم, یادم, افتاد, بهشون, سلام, تمام, جوجه, کوچولو, آماده, بهانه, گیاه, خواری, قاشق, کنار, بشقابش, بازی, خورده, نخورده, خداحافظی, کردند, داستان, فراموش, پانزده, گذشت, هردو, ازسرم, نکنه, صحبت, شنیده, تصورش, مهره, پشتم, دردی, دشنه, نشیند, راستی, سنگک, تشکر, نکردم, آخرین, قطره, محزونی, واقعا, چهار, اهمیتی, صورتم, زمختی, هستم, یعنی, ندانستن, نفهمیدن, توجه, جزییات, احمقانه, ندیدن, آشپزخانه, خالی, چنگال, بکشم, چقدر, براشون؛, آمدند, تمیز, کافی, روسری, روزها, بخوام, تونم, نخواهد, دستهاش, منتی, مهربونی, دارد, دستش, دادی, اهمیتشو, نباشیم, كاهوى, درسته, مزرعه, رسيده, ميذارن, آبليمو, ميريزن, اسمشو, مخصوص, نامردا, حداقل, بزنيدش, بفهميم, فرضمون, كردين, شکنجه, دوران, کریم, براى, شيرازيها, بوده, وگرنه, اینه, گازگوجه, قولوپ, آبغوره, علیرضا, میگه,