محبوبم تمام تاریخهای رُند رو بخاطر نبودت از دست دادیم
به امید دیدارت ۱۴۴۴/۴/۴ در خانه سالمندان.🫡
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سالمن
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ایشالا ۱۴۴۴/۴/۴
همین جمع خانه سالمندان..
...
.Dünyanın en hüzünlü evi
Huzurevi.
غم انگیزترین خانه ی دنیا
خانه ی سالمندان....
. ⃟.
#جوک
رفتم آسایشگاه برای دیدن سالمندان . مسئول اونجا میگه : اومدی عیادت میگم : پَ نه پَ اومدم چند تا از این پیرمردها رو ببرم کوچیک کنم زیادبزرگن!
دبیر ادبیاتی می گفت:
این روزها بد جوری از این نسل جدید درمانده شده ام!! سالها ی پیش وقتی به درس لیلی و مجنون می رسیدم و با حسی شاعرانه داستان این دو دلداده را تعریف میکردم قطره اشکی از چشم دانش آموزی جاری میشد... یا به مرگ سهراب که میرسیدم همیشه اندوه وصف نشدنی را در چهره ی دانش آموزانم میدیدم .
همیشه قبل از عید اگر برای فراش مدرسه از بچه ها عیدی طلب میکردم خیلی ها داوطلب بودند و خودشان پیش قدم.... و امسال وقتی عیدی برای پیرمرد خدمتگزار خواستم تازه بعد از یک سخنرانی جگر سوز و جگر دوز هیچ کس حتی دستی بلند نکرد... وقتی به مرگ سهراب رسیدم یکی از آخر کلاس فریاد زد چه احمقانه چرا رستم خودش را به سهراب معرفی نکرد که این اتفاق نیفتد و نه تنها بچه ها ناراحت نشدند که رستم بیچاره و سهراب به نادانی و حماقت هم نسبت داده شدند..... وقتی شعر لیلی و مجنون را با اشتیاق در کلاس خواندم و از جنون مجنون از فراق لیلی گفتم
یکی پرسید لیلی خیلی قشنگ بود؟
گفتم از دیده ی مجنون بله ولی دختری سیاه چهره بود و زیبایی نداشت.
این بار نه یک نفر که کل کلاس روان شناسانه به این نتیجه رسیدند که قیس بنی عامر از اول دیوانه بوده عقل درست حسابی نداشته که عاشق یک دختر زشت شده،
تازه به خاطر او سر به بیابان هم گذاشته..... خلاصه گیج و مات از کلاس درس بیرون آمدم و ماندم که باید به این نسل جدید چه درسی داد که به تمسخر نگیرند و بدون فکر قضاوت نکنند.... ماندم که این نسل کجا می خواهند صبوری و از خود گذشتگی را بیاموزند....
نسلی که از جان گذشتن در راه عشق برایشان نامفهوم،
کمک به همنوع برایشان بی اهمیت،
مرگ پسر به دست پدر از نوع حماقت است.... امروز به این نتیجه رسیدم که باید پدر مادر های جوان که بچه های کوچک دارند از همین الان جایی در خانه سالمندان برای خودشان رزرو کنند.
این نسل تنها آباد کننده خانه سالمندان خواهند بود...
برای انهدام یک تمدن سه چیز را باید منهدم کرد
اول خانواده
دوم نظام آموزشی
و سوم الگوها
برای اولی منزلت زن را باید شکست.
برای دومی منزلت معلم.
و برای سومی منزلت بزرگان و اسطوره ها.
يكى كودكِ تازه متولد شده اش را رها ميكند كنار خيابان
ديگرى شريكِ زندگى اش را ميسپرد به فراموشی
آن يكى پدر و مادرش را به خانه سالمندان!
و ما از كودكى با ترس بزرگ ميشويم...
ترس از تنها شدن
ترس از رها شدن
يك نفر بيايد و شجاعت را يادمان دهد!
#علي_قاضي_نظام
آلزایمر مادر
چمدونش را بسته بودیم،با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود
کلا یک ساک داشت ،کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ،چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی …
گفت: “مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!”
گفتم: “مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن.” گفت: “کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن! آخه اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟”
گفتم: “آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری همه چیزو فراموش می کنی!” گفت: “مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول! اما تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی پسرم؟!” خجالت کشیدم …!
حقیقت داشت، همه کودکی و جوونیم و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم.اون بخشی از هویت و ریشه و هستیم بود،راست می گفت، من همه رو فراموش کرده بودم!
زنگ زدم خانه سالمندان و گفتم که نمی ریم
توان نگاه کردن به خنده نشسته برلب های چروکیده اش رو نداشتم، ساکش رو باز کردم نون روغنی و … همه چیزهای شیرین دوباره تو خونه بودند!
آبنات رو برداشت ،گفت: “بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی.”
دست های چروکیدشو بوسیدم و گفتم: “مادر جون ببخش، فراموش کن.”
اشکش را با گوشه رو سری اش پاک کرد و گفت: “چی رو ببخشم مادر، من که چیزی یادم نمی یاد، شاید فراموش میکنم! گفتی چی گرفتم؟ آلمیزر؟!”
در حالی که با دستای لرزونش، موهای دخترم را شونه میکرد زیر لب می گفت: “گاهی چه نعمتیه این آلمیزر…!”
داشتم برگه های دانشجوهامو صحیح میکردم....
یکی از برگه های خالی حواسمو به خودش جلب کرد...
به هیچ کدام از سوال ها جواب نداده بود. ...
فقط زیر سوال آخر نوشته بود: «نه بابام مریض بوده، نه مامانم، همه صحیح و سالمن شکر خدا. تصادف هم نکردم، خواب هم نموندم، اتفاق بدی هم نیفتاده. دیشب تولد عشقم بود. گفتم سنگ تموم بذارم براش. بعد از ظهر یه دورهمی گرفتیم با بچه ها. بزن و برقص. شام هم بردمش نایب و یه کباب و جوجه ترکیبی زدیم. بعد گفت: بریم دربند؟ پوست دست مون از سرما ترک برداشت ولی می ارزید. مخصوصن باقالی و لبوی داغ چرخی های سر میدون. بعدش بهونه کرد بریم امامزاده صالح دعا کنیم به هم برسیم. رفتیم. دیگه تا ببرمش خونه و خودم برگردم این سر تهرون، ساعت شده بود یک شب. راست و حسینی حالش رو نداشتم درس بخونم. یعنی لای جزوتم باز کردما، اما همش یاد قیافش می افتادم وقتی لبو رو مالیده بود رو پک و پوزش. خنده ام می گرفت و حواسم پرت می شد. یهویی هم خوابم برد. بیهوش شدم انگار. حالا نمره هم ندادی، نده. فدا سرت. یه ترم دیگه آوارت میشم نهایتش. فقط خواستم بدونی که بی اهمیتی و این چیزا نبوده. یه وقت ناراحت نشی.»
چند سال بعد، تو یک دانشگاه دیگر از پشت زد روی شانه ام.گفت: «اون بیستی که دادی خیلی چسبید»... گفتم: «اگه لای برگه ات یه تیکه لبو می پیچیدی برام بهت صد می دادم بچه.»... خندید و دست انداخت دور گردنم. گفت: «بچمون هفت ماهشه استاد. باورت میشه؟» ...
عکسش را از روی گوشیش نشانم داد. خندیدم.
گفت: «این موهات رو کی سفید کردی؟ این شکلی نبودی که.»... نشستم روی نیمکت فلزی و سرد حیاط. نشست کنارم. دلم میخواست براش بگویم که یک شبی هم تولد عشق من بود که خودش نبود، دورهمی نبود، نایب نبود، دربند نبود، امامزاده صالح نبود،...... فقط سرد بود.....
ما ایرانی هستیم.
بیایید نقص های فرهنگیمان را با هم ریشه کن کنیم.
پس از این پس هرگز:
هرگز از دوشیزه ها نپرسیم:
چرا ازدواج نمیکنی؟
وقتی ازدواج کردند، نپرسیم:
کی بچه دار میشید؟
وقتی بچه دار شدند، نپرسیم:
کی براش یه همبازی میاری؟
از بچه ها نپرسیم:
پدرتو بیشتر دوست داری یا مادرت؟
هرگز به بچه های بیشتر از دو سالتون شیر مادر ندهید و شخصیت آنها را وابسته دهانی نسازید!
از بچه های فامیل راجع به معدل درسیشان نپرسیم.
سرزده به خانه کسی نرویم!
راجع به متراژ و قیمت خانه صاحبخانه از او سوال نپرسید.
وقتی برایمان مهمان می آید، تلویزیون را خاموش کنیم!
از عروس و داماد خود، به فرزندانمان بدگویی نکنیم.
وقتی پدر یا مادری فرزندش را تنبیه کرده، جلوی بچه، طرفداری بچه را نکنیم!
در تربیت فرزند دیگران، حتی نوه هایمان هیچ دخالتی نکنیم!
هرگاه برای تولد بچه ای کادو میبرید، اگر خواهر یا برادری دارد، حتما برای آنها هم چیزی ببرید.
هدایایی را که برای ما مناسب نبودند، به دیگران هدیه نکنیم!
بدون اجازه همسایه، مهمانی با صدای موزیک بلند در منزل نگیریم!
در مکان های عمومی، اگر فرد سالمندی ایستاده، شما ننشینید.
در مترو و اتوبوس به افراد زل نزنید!!
موقع رانندگی، داخل ماشین بغلی را نگاه نکنید!
وقتی چراغ سبز میشود، با بوق اعلان نکنید!
به رانندگی خانومها خرده نگیرید!
وقتی پیاده راه میروید، اخم نکنید.
وقتی دوستانتان را بعد مدتی میبینید، هرگز نگویید:
چقدر پیر شدی!
یا از بین رفتی..
راجع به ظاهر کسی قضاوت نکنید!
به آرامی غذا بخورید.
مخصوصا وقتی مهمان هستید، بیشتر از "کنار هم غذا خوردن" لذت ببرید تا خود غذا!
باران که می آید، کنار پیاده روها آهسته برانیم!!
هنگام برف، شاخه درختان جلو خانه را تکان دهیم.
به رستورانهای فست فود که میروید، خودتان ظرف غذایتان را داخل سطل بیندازید!
همیشه زباله های خود را تفکیک کنید.
تمام وقتتان را صرف سریالهای بی سر و ته ترکی نکنید!!
به ورزش و مطالعه و یا دیدن فیلم های روز سینما بها دهید!!
پولهای شما برای بانک های شهر نیستند!
بیشتر خرج خودتان کنید
و تا جایی که امکان دارد، به مسافرت بروید.
اگر متاهل هستید، هرگز بدون اطلاع همسرتان به جایی نروید! همیشه او را در جریان بگذارید.
همیشه "حلقه ازدواج" در دستتان باشد!
اگر کوچک شده، در اسرع وقت سایز آن را درست کنید و به دست کنید.
همیشه با توجه به محیط، پوشش خود را تعیین کنید.
در خیابانها و مکان های عمومی نیازی به آرایش زیاد نیست!
در محیط کار، لباس رسمی بپوشید و هرگز صندل راحتی به پا نکنید
یا صندل تابستانه با جوراب نپوشید.
هر سال به دندانپزشکی بروید!
اگر سالی یک دندان خراب را هم درست کنید، دندانهایتان همیشه سالم میمانند!
به افراد بیمار یا معتاد یا اقلیت ها به چشم یک انسان عادی نگاه کنید
و با آنها رفتار عادی و محترمانه داشته باشید!
هرگز کشور خود را با تمام کاستی هایش، مسخره نکنید
و اجازه ندهید دیگران نیز حرمت شکنی کنند!!
ما ایرانی هستیم.
بیایید نقص های فرهنگیمان را با هم ریشه کن کنیم.
پس از این پس هرگز:
هرگز از دوشیزه ها نپرسیم:
چرا ازدواج نمیکنی؟
وقتی ازدواج کردند، نپرسیم:
کی بچه دار میشید؟
وقتی بچه دار شدند، نپرسیم:
کی براش یه همبازی میاری؟
از بچه ها نپرسیم:
پدرتو بیشتر دوست داری یا مادرت؟
از بچه های فامیل راجع به معدل درسیشان نپرسیم.
سرزده به خانه کسی نرویم!
راجع به متراژ و قیمت خانه صاحبخانه از او سوال نپرسید.
وقتی برایمان مهمان می آید، تلویزیون را خاموش کنیم!
از عروس و داماد خود، به فرزندانمان بدگویی نکنیم.
وقتی پدر یا مادری فرزندش را تنبیه کرده، جلوی بچه، طرفداری بچه را نکنیم!
در تربیت فرزند دیگران، حتی نوه هایمان هیچ دخالتی نکنیم!
هرگاه برای تولد بچه ای کادو میبرید، اگر خواهر یا برادری دارد، حتما برای آنها هم چیزی ببرید.
هدایایی را که برای ما مناسب نبودند، به دیگران هدیه نکنیم!
بدون اجازه همسایه، مهمانی با صدای موزیک بلند در منزل نگیریم!
در مکان های عمومی، اگر فرد سالمندی ایستاده، شما ننشینید.
در مترو و اتوبوس به افراد زل نزنید!!
موقع رانندگی، داخل ماشین بغلی را نگاه نکنید!
وقتی چراغ سبز میشود، با بوق اعلان نکنید!
به رانندگی خانومها خرده نگیرید!
وقتی پیاده راه میروید، اخم نکنید.
وقتی دوستانتان را بعد مدتی میبینید، هرگز نگویید:
چقدر پیر شدی!
یا از بین رفتی..
راجع به ظاهر کسی قضاوت نکنید!
به آرامی غذا بخورید.
مخصوصا وقتی مهمان هستید، بیشتر از "کنار هم غذا خوردن" لذت ببرید تا خود غذا!(inke dassi khodi adem nis)
باران که می آید، کنار پیاده روها آهسته برانیم!!
هنگام برف، شاخه درختان جلو خانه را تکان دهیم.
به رستورانهای فست فود که میروید، خودتان ظرف غذایتان را داخل سطل بیندازید!
همیشه زباله های خود را تفکیک کنید.
تمام وقتتان را صرف سریالهای بی سر و ته ترکی نکنید!!
به ورزش و مطالعه و یا دیدن فیلم های روز سینما بها دهید!!
پولهای شما برای بانک های شهر نیستند!
بیشتر خرج خودتان کنید
و تا جایی که امکان دارد، به مسافرت بروید.
اگر متاهل هستید، هرگز بدون اطلاع همسرتان به جایی نروید! همیشه او را در جریان بگذارید.
همیشه با توجه به محیط، پوشش خود را تعیین کنید.
در خیابانها و مکان های عمومی نیازی به آرایش زیاد نیست!
در محیط کار، لباس رسمی بپوشید و هرگز صندل راحتی به پا نکنید
یا صندل تابستانه با جوراب نپوشید.
هر سال به دندانپزشکی بروید!
اگر سالی یک دندان خراب را هم درست کنید، دندانهایتان همیشه سالم میمانند!
به افراد بیمار یا معتاد یا اقلیت ها به چشم یک انسان عادی نگاه کنید
و با آنها رفتار عادی و محترمانه داشته باشید!
هرگز کشور خود را با تمام کاستی هایش، مسخره نکنید
و اجازه ندهید دیگران نیز حرمت شکنی کنند!!