چنان مستم ...چنان ریشم...چنان سر گشته از خویشم ...
نمیدانم کجایم من...نمیدانم چه در پیشم
گهی خوابم ...گهی بیدار..گهی چون قاب بر دیوار...
نمیدانم کجایم من....نمیدانم چه در پیشم
چنان سوزم...چنان سازم...چنان عاشق به پروازم...
نمیدانم کجایم من ...نمیدانم چه در پیشم
گهی عابد...گهی زاهد...گهی بی دین و ایمانم...
نمی دانم کجایم من...نمیدانم چه در پیشم
چنان زارم ...چنان زارم...چنان منصور بر دارم...
نمیدانم کجایم من....نمیدانم چه در پیشم
گهی آبم ...گهی باران....گهی در بزم میخواران. ..
نمیدانم کجایم من...نمیدانم چه در پیشم
چنان اشکم ...چنان آهم ...چنان سالک به هر راهم ...
نمیدانم کجایم من....نمیدانم چه در پیشم
گهی عاشق...گهی فارغ...گهی کوه مع الطارق...
نمیدانم کجایم من...نمیدانم چه در پیشم
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سالک
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
سالک باید به سه کردار نائل آید ...
« زهر نوش باشد »
« سِر پوش باشد »
و « خاموش باشد »
بدان معنی که سالک در راه سلوک هر چه ملامت شنید، دم فروبندد و در راه کوشد ....
و اگر سرّی بدو نمایان کردند، فریاد نکند و سرّ محفوظ بدارد ...
و هر دم به ذکر و فکر خود مشغول باشد نه سخنوری و اظهار فضل و سخنی به غیر از حق نگوید ....
"الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها"
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
نه آدابی، نه ترتیبی، که حکم عاشقی حُب است
ندارد عشق جایی بین توضیحالمسائلها
به ذکر «یاعلی» آغاز شد این عشق پس غم نیست
اگر "آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها"
همین که دل به لبخند کسی بستند فهمیدند
"جرس فریاد میدارد که بربندید محملها"
به یُمنِ ذکر «یازهرا»یشان شد باز معبرها
"که سالک بیخبر نبوَد ز راه و رسم منزلها"
به گوش موجها خواندند غواصان شب حمله:
"کجا دانند حال ما سبکبالان ساحلها"
شب حمله گذشت و بعد بیست و هفت سال امروز
چنین _با دستِ بسته_، سر برآوردند از گِلها
چگونه موج فتنه غرق خاک و خونشان کرده
که بیتاب است بعد از سالها از داغشان دلها
و راز دستهای بسته آخر فاش شد آری
"نهان کی مانَد آن رازی کزو سازند محفلها؟"
شهادت آرزوشان بود و از دنیا گذر کردند
"متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها"
سلام بچه های 1جمله ....
ماها هممون خیلی وقته اینجا مطلب میذاریم واسه همین خیلی هاتونو تقریبا میشه از رو مطالبتون شناخت...
هربار که صفحه ی 1 جمله رو باز میکردم کلی متن های جالب میدیدم که آدم رو وادار ب خوندن میکردن ...
حالا از این ها گذشته ی تشکر کوچولو از همتون میکنم که این همه زحمت میکشین....
از "مدیر" متشکریم که به سوالامون جواب میدن و بعضی وقتا گلچینی از مطالب زیبا رو بالای مطالب دیگه میذارن تا ما یاد بگیریم مطالب خوب چ خصوصیاتی باید داشته باشن ...
از "سامانا و لــنا" هم ممنون که همیشه با مطالب و عکسای خوبشون به ما روحیه میدادن....
از "آنیسا" هم ممنون ...انقد این بشر باسلیقه است مطالبش ب آدم انرژی میدن و اکثرا تو یه قالب خاص و دوست داشتنی هستن.... :)
"سالک" که همیشه مطالب معنوی و زیبایی میذاشتن که آدم تحت تاثیر قرار میگرفت.
و متشکر از "پوریا قلعه" که همیشه مطالب طنز و جالبی میذاشتن ... (یه مدت هم به خجسته معروف بودن بس که برای همه ی بچه ها نظرای خندون میذاشتن :) )
از "آلسا" هم ممنون که متن ها وشعر هاشون انقد زیبا بود آدم رو تحت تاثیر قرار میداد و به فکر فرو میبرد ....
از بقیه دوستانی که مطالب جالب و طنز و زیبا میذاشتن مثل "فل فل" و "یونجی" و "ناز14 "و "سلنا" و"شیدا "هم ممنون همه شون گلن :)
از "ششششش خوابم" هم بخاطر عکس نوشته های زیباشون ممنونیم ....
همتون زحمت کشیدن ....
ودر آخر خودم " گل بارون زده" که سعی میکنم مطالب زیبا و عکسای قشنگی بذارم و هر از گاهی متنای خودمو میذارم .... از کلاس دوم متن و شعر مینوشتم تا الآن .... شاید خیلی خوب نباشن ولی از ته قلبم مینویسم.... :)
و همچنین کاربرای جدید باید بگم خوش اومدین و کم کم با همه آشنا میشین و میفهمین چه بچه های خوب وباحالی هستن .... :)
امیدوارم که دوستانی رو که اسمشون از قلم انداختم ببخشنم ....
التماس دعا ...
یاعلی مدد بی حد و عدد
کلماتم را در جوی سحر میشویم
لحظههایم را در روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بیدغدغه بیابهام سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون با تو بیپرده بگویم
که تو را دوست میدارم تا مرز جنون
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی!
کلماتم را
در جوی سحر میشویم
لحظههایم را
در روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بیدغدغه بیابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بیپرده بگویم
که تو را
دوست میدارم تا مرز جنون