"زندگیتان پر از آدم های خوب"
وجود هیچکس غمها را از بین نمی برد اما کمک میکند با وجود غمها محکم بایستیم ، درست مثل
چترِ خوب که باران را متوقف نمیکند ، اما کمک میکند آسوده زیر باران بایستیم . .
ابرها به اسمان تكيه ميكنند، درختان به زمين و انسانها به مهرباني يكديگر.........
گاهي دلگرمي يكی چنان معجزه ميكند كه انگار #خــــدا در زمين كنار توست.
جاودان باد سايه کسانیکه كه شادي را علتند نه شريك،
و غم را شريكند نه دليل ...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سايه
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
سگ نگاه خنده داري به گرگ کرد و گفت... آهویت را ربودم... آیا باز هم میگویی گرگها برترند؟؟؟ تو اگر عرضه داشتی آهویت را حفظ میکردی...!!! گرگ،لبخندی زد و گفت... من ( خداى ) غرورم... رقيب ببينم نميجنگم... پا روي عشق و احساسم ميگذارم و ميدان را خالى ميکنم... آهویی که به سگ چشمک بزند!!! لياقت ندارد زير سايه (( گرگ )) زندگى کند... حقش آن است خوراک همان سگ شود!!!
چنان دلبسته ام کردي که با چشمِ خودم ديدم
خودم مي رفتم اما سايه ام با من نمي آمد ...
بي شمارند آنهايي که نامشان"آدم"است...
ادعايشان "آدميت"...
کلامشان"انسانيت"...
رفتارشان "صميميت"...
...من دنبال کسي ميگردم که ...
نه"آدم"باشد،نه "انسان"،نه"دوست"و"رفيق صميمي"...
تنها"صاف"باشدو"صادق"...
پشت سايه اش"خنجري"نباشد براي"دريدن"...
هيچ نگويد...
فقط همان باشد که "سايه اش"مي گويد...
"صاف و يکرنگ"..
اين زخما
حکايت اصابـــت ِ توپِ بچـــه ي همسايه ست
به شيشــه ي پنجـــره ي خانــه اي متـــروک
...
هي پســرک
محکـــم تر هـــم بکوبــــي
کسي شکــايـــت نداره !!!
مردي با اسب و سگش درجادهاي راه ميرفتند.
هنگام عبوراز كنار درخت عظيمي، صاعقهاي فرود آمد وآنها را كشت. اما مرد نفهميد كه ديگر اين دنيا را ترك كرده است و همچنان با دوجانورش پيش رفت.
گاهي مدتها طول ميكشد تا مردهها به شرايط جديد خودشان پي ببرند.پياده روي درازي بود، تپه بلندي بود، آفتاب تندي بود، عرق مي ريختند و به شدت تشنه بودند. در يك پيچ جاده دروازه تمام مرمري عظيمي ديدند كه به ميداني باسنگفرش طلا باز ميشد و در وسط آن چشمهاي بود كه آب زلالي از آن جاري بود. رهگذر رو به مرد دروازه بان كرد و گفت: "روز بخير، اينجا كجاست كه اينقدر قشنگ است؟"
دروازهبان: "روز به خير، اينجا بهشت است."
- "چه خوب كه به بهشت رسيديم، خيلي تشنهايم."
دروازه بان به چشمه اشاره كرد و گفت: "ميتوانيد وارد شويد و هر چه قدر دلتان ميخواهد بوشيد."
- اسب و سگم هم تشنهاند.
نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حيوانات به بهشت ممنوع است."
مرد خيلي نااميد شد، چون خيلي تشنه بود، اما حاضر نبود تنهايي آب بنوشد. ازنگهبان تشكر كرد و به راهش ادامه داد. پس از اينكه مدت درازي از تپه بالا رفتند،به مزرعهاي رسيدند. راه ورود به اين مزرعه، دروازهاي قديمي بود كه به يك جاده خاكي با درختاني در دو طرفش باز ميشد. مردي در زير سايه درختها دراز كشيده بود وصورتش را با كلاهي پوشانده بود، احتمالأ خوابيده بود.
مسافر گفت: " روز بخير!"
مرد با سرش جواب داد.
- ما خيلي تشنهايم . من، اسبم و سگم.
مرد به جايي اشاره كرد و گفت: ميان آن سنگها چشمهاي است. هرقدر كه ميخواهيدبنوشيد.
مرد، اسب و سگ به كنار چشمه رفتند و تشنگيشان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشكر كرد. مرد گفت: هر وقت كه دوست داشتيد، ميتوانيدبرگرديد.
مسافر پرسيد: فقط ميخواهم بدانم نام اينجا چيست؟
- بهشت
- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمري هم گفت آنجا بهشت است!
- آنجا بهشت نيست، دوزخ است.
مسافر حيران ماند:" بايد جلوي ديگران را بگيريد تا از نام شما استفاده نكنند! اين اطلاعات غلط باعث سردرگمي زيادي ميشود! "
-كاملأ برعكس؛ در حقيقت لطف بزرگي به ما ميكنند. چون تمام آنهايي كه حاضرندبهترين دوستانشان را ترك كنند، همانجا ميمانند...
ﺩﻳﺸﺐ ﻣﺎﺷﻴﻨﻤﻮ ﭘﺎﺭﮎ ﻛﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﭘﻞ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ
ﻃﺮﻑ ﺑﺎ٧٥ ﺳﺎﻝ ﺳﻦ ﻭ ﻳﻪ ﺯﻳﺮ ﺷﻠﻮﺍﺭﻱ ﺳﻪ ﺧﻂ ﻭ یه ﺭﮐﺎﺑﯽ
ﺟﻬﻴﺪﻩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻴﮕﻪ: ﻣﺎﺷﻴﻨﺘﻮ ﻭﺭﺩﺍﺭ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻣﻴﺮﻳﻢ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ
ﻣﻴﮕﻢ ﺣﺎﺟﻲ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﻲ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ
ﻣﻴﮕﻪ ﻣﺎ ﺍﻻﻥ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻣﻴﺮﻳﻢ، ﻭﺭﺩﺍﺭ!
ﻣﻴﮕﻢ ﺣﺎﺟﯽ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺗﻴﭗ؟!
ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻢ ﺷﺎﻡ ﺍﻣﺸﺐ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﺍﺣﺘﻴﻪ
آي همسايه زنداني من
ضربهي دست مرا پاسخ گوي
ضربه دست مرا پاسخ نيست.....
قديما شبا تو بالا پشت بوم ميخوابيديم و ستاره ها رو مي شمرديم و دلمون به وسعت يه آسمون بود.
اين روزها چشم ميندازيم به سقف محقر اطاقمون و گرفتاريامونو مي شمريم!
قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنياي رنگي،
اين روزا تلويزيوناي رنگي و سه بعدي و يه دنياي خاكستري!
قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد راحت مي پريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتي از شبانه روز مي زديم و كلي باهاش مي خنديديم
اين روز ها اگه همزمان در واحد اونا باز شه بر ميگرديم تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليك كنيم!
قديما از هر فرصتي استفاده مي كرديم كه با دوستا و فاميل ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت و چه حضوري.
اين روزها با "بهترین دستگاه های رسانه ای" هم ارتباط با هم نداريم!
قديما تو يه محله جديد هم كه مي رفتيم با دقت و اشتياق به همه جا نگاه مي كرديم.
اين روزها دنيا را از پشت دوربيناي عكاسي و فيلمبرداري مي بينيم!
قدیما یه پنجشنبه جمعه بودو یه خونه پدر بزرگ با فکافامیل این روزا پر از تعطیلی ولی کو پدربزرگ؟؟کو اون فامیل کو اون خونه ؟؟؟
قديما تو قديما موند..
من نديدم دو صنوبر را با هم دشمن
من نديدم بيدي، سايه اش را بفروشد به زمين
رايگان مي بخشد،
نارون شاخه ی خود را به كلاغ…
تا بخواهی خورشید ، تا بخواهی پیوند، تا بخواهی تکثیر.
سهراب