•
شود سبز باغ امیدت صبر داشته باش.
「♡」
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سبزِ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
بسم الله*
با هم وارد مغازه می شویم:من و تو و دوستت!
قفسه ی آل استارها آنقدر جذاب است که قدرت فکرکردن در مورد مدلهایِ دیگر را از ما می گیرد...
به سمتِ قفسه می رویم ...
سبزِ چمنی را با ذوق به دوستت نشان می دهی و می گویی:وای مهلا!همونه که می خواستم!
ببین چقدر به مانتوم میاد؟!
و ناخودآگاه چشمانِ پسرکِ کفش فروش همراه چشمانِ منو سایر مشتریانِ مغازه از شال زردرنگت تا رویِ تونیک سبزِ تو می لغزد و تو هیچ بفکر چشمان پسرک نیستی که همراهِ تونیکت،چسبیده به اندامت و کنده نمی شود!
مهلا (ایولی) می گوید و دست می برد رویِ صورتی ترینشان که حسابی دلِ مرا برده!
شیطنت آمیز به تو می گوید:نمیشه با تاب دامن سرخابی،آل استار صورتی پوشید؟!
و چقدر مستانه خنده ی تان به هوا می رود !
سرم را که بر می گردانم انگار شهر فرنگ را گذاشته اند مقابلم . . .
آبی ، نارنجی ، زرد ، صورتی ، بنفش . . .
چقدر دوستشان دارم اما - حجابم - را بیشتر! . . . زود از ذهنم بیرونشان می کنم . . . سریع مشکی ترینشان را بر می دارم . . . پسرک طعنه آمیز می گوید:خوبه!به چادرت میاد . . . !
پول کفش ها را روی میز می گذارم و خودم را لا به لایِ این آدمهایِ رنگارنگ گم می کنم . . .
تو می مانی و چشمانِ چسبیده ی پسرک که شبیه ایستادن بر سُرسُره ای مدام از بالا تا پایین بدنت لیز می خورد!
چادرم را به آغوش می گیرم . . .
خدایا شکرت که او نمی گذارد نگاهِ حرامی بر من بلغزد!
اون چه حشره ایه که “سبزه و سنگ” میخوره ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حشرۀ سبزِ سنگ خوار ! :))
دلِ تو که می گیرد ،
انگار شادی می میرد
و بهار ، دلش نمی خواهد بیاید
وقتی که تو دلتنگی ...
دلِ تو که می گیرد
انگار کودکی می نشیند زیرِ باران
و به دلتنگی هایِ آسمانیِ خود می گرید ...
دور دست ها ، چراغی است بر افروخته
و روشنایی زمین ، نوید بخشِ روزهای گرم است ...
من ...
به دلتنگی هایِ کودکانه ی تو ، دلتنگم
و به نگاهِ سبزِ آسمان می خندم...
دست هایت را به دست هایِ عاشقِ من بسپار !
اینجا زمین نامَرد است
و آسمان می داند
که وسعتِ دل هایِ گرفته ی این روزهایِ ما ،
تنها به بزرگواریِ آفتاب دلشاد است ...
دست هایت را به دستهایِ من بسپار
و به آفتاب لبخند بزن .
فردا آفتابی است !
علفزاز
با موهای سبزٍ ژولیده در باد
کوه
با موهای قهوه ایِ یکدست
رودخانه
با گیره های سرخِ ماهی
بر موهاش
هیچکدام را ندیده
حق دارد نمی خواند
این پرنده ی کوچک
تهران کلاه بزرگی ست
که بر سر زمین گذاشته ایم