‍ چشماتو ببند!
بستی؟
هیس هیچی نگو!
اینو توو ذهنت تصور کن؛
هوا برفیه!
لباس گرم تنته اما سردته!
داری توو ولیعصر قدم میزنی!
تک و تنها!
یه سیگار بهمن هم روشن کردی!
چشمت میخوره به کافه فرهاد!
میری سمتش...
دستگیره رو میگیری که درو باز کنی و بری داخل
اما یه سوالی مانعت میشه:
" اگه تو فرهادی،پس شیرین زندگیت کجاست؟! "
بقیشم بگم؟!
بیخیال!
چشماتو وا کن!
نمیخوام عاشقت کنم!
عاشق که بشی یه جاهاش خوبه اما کلی سختیو باید تحمل کنی...

#سید_مصطفی_سادات