محمد نمیدونم کی هستی ولی سربسته بگم خیلی قشنگ مینویسی:
🩶
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سربسته
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
خیلی سربسته بگم کپشن هاش رو هیچ جای دیگه پیدا نمیکنی!
تو اون رازی... تو اون حرفی...
که با مردم نمیشه گفت!
بگو ای راز سربسته؛
تو رو تا کی نگه دارم؟
#اسحاق_انور
پرسیدی از آن عشق قدیمی، خبری نیست...
سربسته بگویم که مرا برده ز خاطر!
#طاهره_اباذری_هریس
در ماهِ مِي سال 1917 میلادی
در روستایی در کشور پرتغال
سه کودک از خانواده ای کشاورز به نام های جيكا 7 ساله فرانسيكو 9 ساله و لوسيا 10 ساله در حالي که داشتند از گوسفندان مراقبت ميکردند تصويري از يک خانم را ديدند.
واقعه از زبان اين سه كودك اينچنين نقل شده است:
يك سال قبل از ديدار با بانوى درخشنده، فرشته اى بر ما ظاهر شد، و 3 بار اين گفته را تكرار كرد:
"من فرشته صلح هستم، خدايا من ايمان دارم، و باور دارم و عشق میورزم بتو، و من طلب استغفار مىكنم از آنان كه باور ندارند، و عشق نمىورزند، و ايمان ندارند..."
در سال 1917 ميلادى
بچه ها 2 بار نور درخشنده اى را ديدند، و سپس بر بالاى درخت بلوط نور عظيمى ظاهر شد،
بانوئى درخشنده تر از خورشيد، که خودرا به اين بچهها با عنوان «بانوي تسبيح»
(Lady of the rosary )
معرفی کرده بود ...
این دیدار ها چندین بار اتفاق افتاد .
راز این دیدار و گفت و گو برای همیشه سر به مهر ماند چرا که آن سه کودک سربسته سخن می گفتند فرانسيسكو و جاسینتا، در 3 و 4 سال بعد، در اثر بيمارى ريوى از دنیا رفتند.
لوسيا تنها باز مانده از آن سه کودک تا آخر عمر در حراست و حفظ از طریق واتیکان قرار گرفت .
حقانيت بچه ها را ابتدا پدر و مادر آنها باور میكردند، چرا كه میگفتند: آنها در زندگى هرگز دروغ نگفته اند.
در هر حال، نه تنها مرگ دو كودك كوچك از حق اعتقاد آنان نكاست، بلكه چون بانوى درخشنده به 2 كودك قول داده بود كه آندو را به بهشت ببرد، اعتقاد آنها را نسبت به عمق مسئله افزود.
از آن سالها تاکنون همواره در ماه مِي صدها هزار زائر آنجا ميآيند
موارد زيادي از شفای بيماران در آن گزارش شده است
و برخي، مسافتهاي بسيار را با دو زانو راه ميروند تا اينگونه احترام خود را به اين مکان مقدس و صاحب آن ادا نمايند. ...
پ.ن
اسم این روستا از قبل ، بر حسب تصادف روستای فاطیما (Fatima) بوده
_ شاید اونا ندونن ، ولی کدوم یکی از ما نمیدونه بانویی که ملقب باشه به بانوی صاحب تسبیح چه کسیه ...
بگذار سر به سینهی من در سکوت ، دوست !
گاهی همین قشنگترین شکل گفتگوست
بگذار دستهای تو با گیسوان من
سربسته باز شرح دهند آنچه موبهموست ..
دلواپس قضاوت مردم نباش ، عشق
چیزی که دیر میبرد از آدم آبروست !
آزار میرسانم اگر ... خشمگین نشو
از دوستان هر آنچه به هم میرسد ، نکوست ...
من را مجال دلخوشی ِ بیشتر نداد
ابری که آفتاب دمی در کنار اوست
آغوش وا کن ، ابر مرا در بغل بگیر !
بارانیام شبیه بهاری که پیش روست ..
{ مژگان عباسلو }
سکوت کن !!!
بگذار غم هایت سربسته بمانن...
گاهی سبک نشوی سنگینتری
باور کن...
می گویم اما درددل سربسته تر بهتر
بغض گلوی مردها نشکسته تر بهتر
وقتی که چای چشم پررنگ تو دم باشد
مردی که پیشت می نشیند خسته تر بهتر
در مکتب چشمت گرفتم کاردانی را
ابروی تو هروقت ناپیوسته تر بهتر
سخت است فتح کشوری که متحد باشد
موهای تو آشفته و صددسته تر بهتر
از دور می آیی و شعرم بند می آید
موی تو وا باشد زبانم بسته تر بهتر
حقیقت نه به رنگ است و نه بو...
نه به "های" است و نه " هو" ...
نه به "این" است و نه " او" ...
نه جهنم نه بهشتم...
این چنین است سرشتم...
به تو سربسته و در پرده بگویم...
تا کسی نشنود این راز گهربار جهان را...
خود ِ تو جان ِ جهانی...
تو ندانی ، تو ندانی...
که خود آن نقطه ی عشقی...
"تو خودت باغ بهشتی"