•
سیر نمیشوم ز تو
ای مه جان فزای من
جور مکن جفا مکن
نیست جفا سزای من.️

- مولاناے جان

♡

می روم و نمی رود
از سر من هوای تو...
داده فلک سزای من
تا چه بود سزای تو؟؟!!

ای دوست، شاد باش که شادی سزای توست
این گنج، مزد طاقتِ رنج‌آزمای توست ...

- هوشنگ‌ ابتهاج



. .

سیر نمی‌شوم ز تو ای مه جان فزای من
جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من

‏جور مَکُن جَفا مَکُن،نیست جَفا سزای مَن،

: مولانا

هوای ابری این شهر گر چه معروف است
شبیه اخم تو اما همیشه در هم نیست
ببین به لطف تو بی پشت مانده ام،این است
سزای تکیه نمودن به هر چه محکم نیست

ای دل ...

نگفتمت مرو...

از راه عاشقی ...

رفتی؟

بسوز که...

این همه آتش...

سزای توست...

می روم و نمی رود
از سر من هوای تو...
داده فلک سزای من
تا چه بود سزای تو؟؟!!

نقش تو در خیال من هست و جدا نمیشود
دل که اسیر شد دگر ساده رها. نمیشود

باز تویی که آمدی واژه به شعر من دهی
دین غزل سرایی ام بر تو ادا نمیشود

در دل من چه آتشی عشق رخت بپا نمود
سوز و گداز عاشقان هیچ دوا نمیشود

حبس ابد سزای من چون که رها نمیشوم
سحر سیاه چشم تو وای که وا نمیشود

کاش رسیم ما به هم فاصله گم شود دمی
غرق دعا و حاجتم حیف روا نمیشود....

رفتم...و...پشت سرم...
حیف...دعای "تو" نبود

زندگی بود...ولی...
زمزمه های "تو" نبود

گفته بودی...که...مرا...
عین خودت می دانی

"عاشقت بودم"...و.
این...عشق...سزای "تو" نبود