به بابام میگم
بابا اگه تحریم ها ادامه پیدا کنه؛
یعنی آینده من چی میشه؟
بابام یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم کرد و گفت:
تا حالا که خوردی و خوابیدی، از این به بعد هم همین کارو بکن!!!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سفیه
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
از ماموریت که برگشت خوشحال بود:
پرسید: راستی فرمانده ! گمراه کردن اینها چه فایده ای دارد؟
ابلیس جواب داد : امام اینها که بیاید ، روزگار ما سیاه خواهد شد ، اینها که گناه می کنند امامشان دیرتر می آید....
************
مثل هر جمعه با یک بغل پرونده از اتاق زد بیرون
هنوز قدم از قدم برنداشته با کنجکاوی پرسیدم : این هفته پرونده ها چطور بود؟
یک نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت و در حالی که با سر به اتاق اشاره می کرد ، آرام گفت:
صدای گریه آقا را نمی شنوی؟
یکی از فانتزیام اینه که سر جلسه یه امتحان خوف نیم ساعت تاخیر داشته باشم و با اعتماد به نفس وارد سالن امتحانات بشم و با چهره مضطرب دانشجویان و نگاه عاقل اندر سفیه مراقب مواجه ! بعد برم روی صندلی خودم که روبه روی مسئول امتحاناته بشینم و در خودکارمو با دندونم باز کنم و شروع کنم به نوشتن و در حالیکه مسئول امتحانات فشارش افتاده و کف و خون قاطی کرده و هنوز نیم ساعت به آخر امتحان مونده از جام بلند شم و برگمو تحویل بدم و به محض اینکه به در خروجی رسیدم سرمو به اندازه 37درجه بچرخونم و با حضار در جلسه خداحافظی کنم و بعدش دوربین از نمای پشت بوم دانشگاه منو نشون بده که دارم توی حیاط قدم میزنم و لابه لای جیک جیک گنجشکا و تلالو نور خورشید و هیاهوی شهر به سمت درب خروجی دانشگاه میرم و در نهایت در انتهای پرسپکتیو خیابون محو میشم …
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺗﻮ ﮔﻮﮔﻞ ﺳﺮﭺ ﮐﺮﺩﻩ: ﺭﺍﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﻥ ﻋﻠﯿﺨﺎﻧﯽ!
ﮔﻮﮔﻞ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺎﻗﻞ ﺍﻧﺪﺭ ﺳﻔﯿﻪ ﺑﻬﺶ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﮔﻔﺘﻪ : ﺗﻮ ﻫﻤﻮﻧﯽ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﻫﻔﺘﻪ ﭘﯿﺶ ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻭﺍﺳﻪ ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺳﺮﭺ ﻣﯿﮑﺮﺩﯼ؟
ﺑﺮﻭ خجالت ﺑﮑﺶ!:))))
مورد داشتیم دختره از پایین ب زرافهه نگاه میكرده بعد زرافه از پایین ب كلیپس دختره نگاه میكرده!
جمله فلسفیه ها !
دومادمون روده هاش عفونی شده بود رفته بود بیمارستان خواهرم و گودزیلای 7سالش اومده بودن خونه ی ما داداشم به گودزیلا گفت سوگل جون بابات دیگه اوراقی شده باید بفروشیمش یه بابای سالم برات بگیریم یه نگاه عاقل اندرسفیه به داداشم کرد وبعدش به من نگاه کرد گفت خاله جون یکم به این داداشت فهم و شعور یاد بده
داداشم : /