مهمترین عامل پیشرفت سوباسا،
دوست پسر مامانش بود که
هی میومد خونشون و
سوباسا مجبور بود بره تو حیاط و
تا صبح روپایی بزنه......
(آقای قاضی
خیلی تباه بودیم بخدا..)
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سوباسا
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
يادش بخير کارتون فوتباليست ها
کاکرو تو دلش ميگفت: سوباسا! خوشحالم که باهات مسابقه ميدم!
سوبا تو دلش جواب ميداد: منم همينطور کاکرو!
...اين تازه خوبشه
سوباسا تو دلش ميگفت: ما بايد ببريم!
ميزوگي از تو تماشاگرا ميگفت: درسته سوباسا
یادش بخیر کارتون فوتبالیست ها
کاکرو تو دلش میگفت: سوباسا! خوشحالم که باهات مسابقه میدم!
سوبا تو دلش جواب میداد: منم همینطور کاکرو!:/
...این تازه خوبشه
سوباسا تو دلش میگفت: ما باید ببریم!
میزوگی از تو تماشاگرا میگفت: درسته سوباسا:|
ای آمریکای ملعون و ای غرب پلید ،
ما رو از تمدید مذاکرات میترسونید؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اوسکلا ما همون نسلی هستیم که دو هفته منتظر میموندیم ،
ببینیم شوت سوباسا گل میشه یا نه؟
برید از خدا بترسید !!!
داشتم فوتبالیستا میدیدم …
لامصب سوباسا توو دلش میگه : ما بایدببریم
میزوگی از توو تماشاگرا میگه : درسته سوباسا :|
یکی از فانتزیام اینه که :
تو کوچه دارم رو پایی میزنم سیگارم هم دستمه. از دور میبینم مسی و رونالدو دارم میان سمتم منم بدوم برم سمتشون با یه حرکت به جفتشون لایی بزنم بعد کف کنن بگن تو چجوری این کارو کردی
بگم من شاگرد استاد تهامی هستم بعدشم این که چیزی نیست توپو بندازم بالا که بخوام مثله سوباسا برگردون بزنم
اما اون بالا همینجوری وایسم یهو یه صدایی بیاد بگه ادامه داستان هفته آینده..
بعدش تا هفته آینده همینجوری تو هوا باشم تا اینکه توپو شوت کنم
همینجوری که توپ داره میره تو افق محو بشه منم یه کام سنگین از سیگارم بگیرم بعدش یه دفعه پووووووووف تو دود سیگارم محو بشم!!!
داشتم فوتبالیستا میدیدم..
سوباسا تو دلش میگه :ما باید ببریم
میزوگی از تو تماشاگرا گفت :درسته سوباسا"'-
تا حالا دقت كرده بودین؟؟؟
.
.
.
.
اولش صدا و سیما میخواست بگه ننه سوباسا و مربیش دوست معمولی هستند بعد دید ضایع
هست، گفت عموشه. آخه دیوث! یه برزیلی چه جوری عموی یه ژاپنی میشه؟؟؟
عروسکا ... عروسکا ... کجایید ؟!
چهارزانو میشینم ، چشمامو می بندم و میرم تو فکر. مثل ایکیوسان. میرم به کودکی. دلتنگی هامو، خاطره هامو ورق می زنم..
یادش بخیر..
دلم برای معصومیت هایدی تنگه ، برای اون چهره ی غمگین حنا پشت ماشین نخ ریسی. برای شجاعت های پسر شجاع و پیپِ پدرش.
دیگه تو کوچه خیابونا اثری از رد پای ترنادو نیست. روی در و دیوارهای شهر علامت z نمیبینم. حتی روی شکم چاق گروهبان گارسیا ها.
هنوز وقتی دریا می رم دلم یه غول خوشگل صورتی میخواد. دوست دارم محکم بشینم پشت سرندیپیتی و همه ی دریا رو زیر آبی بریم.
این روزا روی پاگرد پله ها هرچقدر هم منتظر بمونی ،حتی سایه ی بابالنگ درازو هم نمیتونی ببینی.
مادربزرگه اگه الان زنده باشه ، فکر کنم دیگه تنهاست. یا شاید با هاپوکمار. من از همون اول می دونستم هیچکس جز هاپوکمار از ته دل مادربزرگه رو دوست نداره.
دلم برای تام سایر و هاکلبری هم خیلی تنگه. رفیق هم رفیقای قدیم.
هنوزم وقتی یاد غربت و عشق گالیور میفتم دلم میگیره.
این روزا دیگه کسی واسه رسیدن هاچ به مادرش دعا نمیکنه.
اون موقعا ،آدم اخموها رو هم می شد دوست داشت. دلم برای کاکروی دوست داشتنیم تنگ شده. به دلم موند که یه بار تیم سوباسا رو شیش تایی کنن...
اون روزا هرچی اسفناج می خوردم ، بازوهام مثل بازوهای ملوان زبل قلمبه نمی شد..
هنوز کارهای خارق العاده ی کارگاه گجت خودمونو خیلی دوست تر دارم از آتیش بازی های این بِن تِن..
بشکن ! من نمیشکنم! چی بود چی بود؟ شیشه شکست!
شیشه نبود