عشق،
پوشيدهترين سمت جنونمندی ماست
نور
در ظلمت آيينه مپاشان
بگذار تو را گم نكنم
شايد
در دل چشم سياه تو كسی پيدا شد...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سياه
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
موضوع انشاء:
يلداى خود را چگونه گذرانديد؟
با سلام خدمت آموزگار خوب و دوستان عزيزم
ديشب يلدا به ما خيلى خوش گذشت .دور هم بوديم و تا تونستيم خورديم و خنديديم ،فال هم گرفتيم. البته پدرم ميگفت شايعه شده كه هندوانه ها را یه كسايى ارزون خريدن و انبار كردن كه گرون بفروشن،به همين دليل من نخريدم تا با مفاسد اقتصادى مبارزه كنم.
مادرم هم گفت: خوب كارى كردى و به من گفت عكس يك هندوانه بكش بگذاريم تو سفره يلدا، منم كشيدم خوشگل شد. مامان گفت: تو روزنامه خوندم كه دونه هاى انار دل درد مياره، براى همين نخريدم.
مادر من خيلى به سلامتى خانواده اهميت ميدهد. خواهرم عكس يه انار رو از تو روزنامه كند گذاشت تو سفره، يه انار بزرگ که دونه هاش سياه بود.
مامان گفت: شب نميشه آجيل خورد سر دلتون سنگين ميشه و خوابهاى بد ميبينيد براى همين فقط نخود چى و كشمش خريدم كه خيلى هم خاصيت دارد .مادرم خيلى مهربان است.
مادرم گفت: رفتم ميوه فروشى كه ميوه بخرم خيلى شلوغ بود منصرف شدم .مامان پرتقال و سيبى رو كه داشتيم مثل گل درست كرده بود و توى بشقاب چيده بود خيلى قشنگ شده بود دلمون نميامد بخوريم ولى مامان گفت: بخورين كه نمونه ميكروب ميگيره، مامانم خيلى با سليقه هست.
بابا آخر شب فال حافظ گرفت،
همش يادم نيست ولى اولش ميگفت:
مژده اى دل كه مسيحا نفسى ميايد.
خلاصه يلداى خوبى بود ،چون ما دل درد نگرفتيم، خوابهاى بد هم نديديم، تازه با مفاسد اقتصادى هم مبارزه كرديم .
اين بود انشاى من اميدوارم خوشتان آمده باشد.
معلم گفت: آفرين دخترم خوب بود اينم يه نمره ۲۰
دانش آموزى از ته كلاس گفت: خانم اجازه سرما خوردين؟ معلم گفت:
چطور ؟ شاگرد گفت آخه خانم اجازه... از چشمتون داره اشك مياد.
معلم گفت: آره يادم نبود كه سرما خوردم...
حواسمان باشد
اصغر فرهادی :
بعد از نمايش يك فيلم ايراني، با دوستان خارجي نشسته بوديم به گفتگو. يكيشان پرسيد: آن پسرك سر چهار راه چه مي فروخت؟ مواد مخدر بود يا... .
من پاسخ دادم فال مي فروخت.
پرسيد فال چيه؟ گفتم شعر. شعرهاي شاعر بزرگمان حافظ.
با هيجان گفت: يعني شما از كشوري مي آييد كه در خيابانهايش شعر مي فروشند و مردم عادي پول مي دهند و شعر مي خرند؟؟!!
مي رفت سر ميزهاي مختلف و با شگفتي اين را به همه مي گفت!
و اين يعني زاويهء ديد؛ يكي سياهي مي بيند و یکی زیبایی!
ﺩﺭﻭﻍ
ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻃﺐ ﺍﻧﺮﮊﻱ، ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻫﺮ
ﺩﻟﻴﻠﻲ ﺍﻧﺴﺪﺍﺩﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﻭﺡ ﺍﺳﺖ. ﺯﻳﺮﺍ ﺭﻭﺡ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﻤﺎﻣﺎ ﻧﻮﺭ
ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻧﺎﺭﺍﺳﺘﻲ ﺁﻧﺮﺍ ﺳﻴﺎﻩ ﻭ ﺗﻴﺮﻩ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ. ﺑﺎﻳﺪ
ﻛﺎﺭﻣﺎﻱ ﺩﺭﻭﻍ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻳﻢ ﻫﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﻳﻚ ﮔﺮﻩ ﻭ
ﺍﻧﺴﺪﺍﺩ !
ﺍﮔﺮ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻛﻨﻴﺪ ﺩﻟﻴﻞ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ
ﺷﺨﺼﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻼﺹ ﺷﺪﻥ ﺩﺭﻭﻍ
ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ! ﺳﻜﻮﺕ ﻛﻨﻴﺪ ﻳﺎ ﻃﻔﺮﻩ ﺑﺮﻭﻳﺪ ﻳﺎ ﺭﻙ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ﻛﻪ ﻧﻤﻲ
ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ! ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ.
ﺍﻳﻦ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻦ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﻲ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﻋﻤﻠﻲ ﻛﻪ ﻣﻮﺭﺩ
ﻋﻘﻴﺪﻩ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﺩﻳﻨﺪﺍﺭﻱ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ
ﺍﻳﻤﺎﻥ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩﻥ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ، ﺗﻈﺎﻫﺮ
ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺘﮕﺰﺍﺭ ﺑﻮﺩﻥ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺷﺘﻦ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺩﺭ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻭ ...... ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﺮ
ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ .
ﺩﺭﻭﻍ ﻣﺴﺘﻘﻴﻤﺎ ﺑﻪ ﭼﺎﻛﺮﺍﻱ ﮔﻠﻮ، ﺭﻳﺸﻪ، ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﻱ ﻭ ﻗﻠﺐ
ﺿﺮﺑﻪ ﻣﻴﺰﻧﺪ.
ﺩﺭﻭﻍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮﺩ ﺣﺪﻑ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﮐﻪ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺴﺘﻢ
ﻗـــﻬـــﺮﻫﺎ
ﺑـــﻬـــﺎﻧــــﻪ ﺍﺳــــﺖ !!! ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﺳﻴﺎﻩ ﺷﺐ ﺣﺘﯽ
ﺍﮔﺮ ﯾﮏ
ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﺳﭙﯿﺪ ﺑﯿﺎﺑﺪ
ﺩﻟﯿﻠﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻧﺪﻥ !!! ﻭ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺑﺮﻭﺩ ...
ﺩﺭ ﺳﭙﻴﺪﯼ ﺭﻭﺯ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﺳﻴﺎﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻴﺎﺑﺪ
ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ
ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ
ﺳﻴﺎﻩ ﻳﺎﻓﺘﻪ !!!
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﺑــــﮕــــﺬﺍﺭ ﺑـــﺮﻭﺩ...
نيستى
و حال خلبانى را دارم
كه لحظه برخورد به كوه
در جعبه سياه مى گويد
دوستت دارم..
وحيدرضا_سياوشان
قديما شبا تو بالا پشت بوم ميخوابيديم و ستاره ها رو مي شمرديم و دلمون به وسعت يه آسمون بود.
اين روزها چشم ميندازيم به سقف محقر اطاقمون و گرفتاريامونو مي شمريم!
قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنياي رنگي،
اين روزا تلويزيوناي رنگي و سه بعدي و يه دنياي خاكستري!
قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد راحت مي پريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتي از شبانه روز مي زديم و كلي باهاش مي خنديديم
اين روز ها اگه همزمان در واحد اونا باز شه بر ميگرديم تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليك كنيم!
قديما از هر فرصتي استفاده مي كرديم كه با دوستا و فاميل ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت و چه حضوري.
اين روزها با "بهترین دستگاه های رسانه ای" هم ارتباط با هم نداريم!
قديما تو يه محله جديد هم كه مي رفتيم با دقت و اشتياق به همه جا نگاه مي كرديم.
اين روزها دنيا را از پشت دوربيناي عكاسي و فيلمبرداري مي بينيم!
قدیما یه پنجشنبه جمعه بودو یه خونه پدر بزرگ با فکافامیل این روزا پر از تعطیلی ولی کو پدربزرگ؟؟کو اون فامیل کو اون خونه ؟؟؟
قديما تو قديما موند..
ما و دنيا همديگه رو رنگ ميكنيم.
ما با مداد سياه ، اون با مداد سفيد.
بگذار تمام دنيا مسخره ات کنند!
خودت را...
چادرت را ...
سياه بودنش را...
چهره بدون آرايشت را...
☜مى ارزد به يک لبخند رضايت مهدى فاطمه (س)
پسرك سياهپوست به مرد بادكنك فروش نگاه مي كرد.
بادكنك فروش يك بادكنك قرمز رها كرد تا در آسمان اوج بگيرد و بدينوسيله جمعيتي از
مشتريان را جذب خود كرد .
سپس بادكنك آبي و همينطور زرد و بعد از آن يك بادكنك سفيد .بادكنك ها سبكبال به آسمان رفتند ، اوج گرفتند و ناپديد شدند .
پسرك سياهپوست هنوز به تماشا ايستاده بود و به يك بادكنك سياه خيره شده بود ،
تا اينكه پس از لحظاتي پرسيد :" آقا ! اگر بادكنك سياه را رها مي كرديد بالاتر مي رفت ؟ "
مرد بادكنك فروش لبخندي زد و نخي را كه بادكنك سياه را نگه داشته بود ، بريد ؛
بادكنك به طرف بالا اوج گرفت .
مرد گفت :آن چيزي كه سبب اوج گرفتن بادكنك مي شود رنگ آن نيست ، بلكه چيزي است كه در درون خود بادكنك قرار دارد .
رنگ ها و تفاوت ها مهم نيستند ...
مهم درون آدماست ، چيزي كه در درون آدم ها است تعيين كننده مرتبه و جايگاهشان است.
هر چقدر آنها ارزشمندتر ؛
جايگاه والاتر و شايسته تري نصيب آدم ها مي شود .