هميشه تنها بودن بد نيست...
وقتي يه مدت طولاني تنها ميموني يواش يواش ديگه ازش نميترسي
حتي باهاش لطيف ميشي تنها ميري بيرون, ميري سينما ميري پارك,
پنجشنبه جمعه هات پشت سر هم تنهايي ميگذره...
كم كم عادت ميكني اون وقت ديگر حاضر نيستي با هر كسي باشي كه فقط تنها نباشي,
انتخابات سخت ميشه... منطقت, ديدت عوض ميشه... كسي رو نميخواي كه تنهاييتو پر كنه...
انتخاب اشتباهي نميكني كه بعد از اين تنها تر بشي...
بــــعــضـــي وقــــتـــا آدمـــــا تــو تــنــهــايــي خــيــلــي عـــوض مـــيــشـــن .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سينما
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
پسرها قبل از ازدواج تا لنگ ظهر میخوابن!
اما بعد از ازدواج زودتر از خورشيد بیدار میشن!
پس ازدواج باعث میشه که پسرها سحر خيز بشن
پسرها قبل از ازدواج بدون اجازه گرفتن از کسی به مسافرت میرن!
اما بعد از ازدواج برای رفتن به حياط خانه هم باید اجازه بگیرن
پس ازدواج باعث میشه که پسرها با ادب بشن
پسرها قبل از ازدواج بهترين غذاها رو بی منت میخورن!
اما بعد از ازدواج حتی غذا های سوخته رو هم باید با منت بخورن!
پس ازدواج باعث میشه که پسرها متواضع بشن!
پسرها قبل از ازدواج بدون هیچ جر و بحثی استراحت مطلق میکنن!
اما بعد از ازدواج باید كار كردن در شرايط سخت رو به همراه جر و بحث های شبانه تحمل کنن!
پس ازدواج باعث میشه که پسرها ورزيده و سخت پوست بشن!
پسرها قبل از ازدواج به اماكن تفريحي دلخواه خود میرن!
اما بعد از ازدواج باید به همراه خانم به مهمانی های فامیلی برن!
پس ازدواج باعث میشه که پسرها صله رحم و طول عمر بیشتری رو تجربه کنن
پسرها قبل از ازدواج از باباشون پول تو جیبی میگیرن!
اما بعد از ازدواج مجبورن كل حقوقشون رو به خانومشون تقدیم کنن!
پس ازدواج باعث میشه که پسرها با سخاوت بشن!
پسرها قبل از ازدواج اکثر وقت خود را صرف ايستادن در صف سينما، استخر و… میکنن!
اما بعد از ازدواج مجبور هستند اکثر وقت خود را صرف ايستادن در صف شير، نان و… کنن!
پس ازدواج باعث میشه که پسرها درس ايستادگي رو به خوبی بیاموزن!
پسرها قبل از ازدواج هر ماه به همراه دوستان به مسافرت میرن!
اما بعد از ازدواج، حسرت رفتن به پارک سر كوچه به همراه دوستان را به گور میبرن!
پس ازدواج باعث میشه که پسرها در امنيت كامل عمر خود را به پایان برسانن!
همسرم خواست با زن ديگري براي شام بيرون بروم ! ! !
پس از سالها زندگي مشترك، همسرم از من خواست كه با زن ديگري براي شام و سينما بيرون بروم. زنم گفت كه مرا دوست دارد ولي مطمئن است كه اين زن هم مرا دوست دارد. و از بيرون رفتن با من لذت خواهد برد. زن ديگر كه همسرم خواست با او بيرون برم، مادرم بود. او 19سال پيش بيوه شده بود ولي مشغلههاي زندگي و داشتن 3فرزند باعث شده بود كه من فقط در موارد اتفاقي و نامنظم به او سر بزنم. آن شب به او زنگ زدم و...با نگراني از من پرسيد مگر چه شده؟ نگران شدهبود، گفتم: به نظرم رسيد بسيار دلپذير خواهد بود اگر امشب با هم باشيم...جمعه عصر وقتي براي بردنش ميرفتم كمي عصبي بودم، او جلوي در خانه ايستاده بود و لباسي را پوشيده بود كه در آخرين جشن سالگرد ازدواجش پوشيده بود. با چهرهاي روشن همچون فرشتگان به من لبخند ميزد. وقتي سوار ماشين شد گفت به دوستانش گفته كه امشب با پسرم براي گردش بيرون ميروم و آنها خيلي تحت تاثير قرار گرفته بودند...به رستوراني رفتيم كه خيلي لوكس نبود اما جاي دنجي بود. وقتي منو را نگاه ميكرد، لبخند حاكي از رضايت را بر چهرهاش ميديدم...
به من گفت وقتي كوچك بوديم و با هم رستوران ميرفتيم، او بود كه منوي رستوران را ميخواند...من هم گفتم حالا وقتش رسيده كه تو استراحت كني و بگذاري من اين لطف را در حق تو انجام دهم...هنگام صرف شام گپ و گفت صميمانهاي داشتيم...آنقدر حرف زديم كه سينما را از دست داديم...وقتي او را به خانه رساندم گفت كه باز هم با من بيرون خواهد آمد به شرط اينكه او مرا دعوت كند و من هم قبول كردم...
چند روز بعد مادرم در اثر يك حمله قلبي درگذشت، كمي بعدتر پاكتي حاوي كپي رسيدي از رستوراني كه با مادرم آن شب غذا خورديم به دستم رسيد. همراه با يادداشتي كه به آن ضميمه شده بود: نميدانم كه آيا در آنجا خواهم بود يا نه ولي هزينه را براي 2نفر پرداخت كردهام يكي براي تو و يكي هم براي همسرت. و تو هرگز نخواهي فهميد آن شب براي من چه مفهومي داشته است، دوستت دارم پسرم. آن هنگام بود كه دريافتم چقدر اهميت دارد كه به موقع به عزيزانمان بگوييم كه دوستشان داريم و زماني كه شايسته آنهاست به آنها اختصاص دهيم...به نظرم هيچ چيز در زندگي مهمتر از خداوند و خانواده نيست، زماني كه شايسته عزيزانتان است به آنها اختصاص دهيد زيرا هرگز نميتوان اين امور را به وقت ديگري واگذار نمود...»
در سينماي چهار بُعدي چشمانت
برنده ي هفته سيمرغ بلورينِ بهترين تماشاچي مي شوم . . .
اگر مثل آدم خداحافظی كنی
غصّه می خوری اما خيالت راحت است.
اما
جدايی بدون خداحافظی بد است
خيلی بد
يك ديدار ناتمام است
ذهن ناچار می شود هِی به عقب برگردد
و درست يك ذره مانده به آخر متوقف بشود...
انگار بروی به سينما و آخر فيلم را نديده باشی...