گرچه خستهام
سينهام كتيبهی هزار زخم عاشقانه است
روی من حساب كن....
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سينه
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
آن بالا كه بودم، فقط سه پيشنهاد بود:
اول گفتند زنی از اهالیِ جورجيا، همسرم باشد. خوشگل و پولدار. قرار بود خانه ای در سواحلِ فلوريدا داشته باشيم. با يک كوروتِ كروكیِ جگری. تنها اشكالاش اين بود كه زنم در چهل و سه سالگی سرطانِ سينه میگرفت. قبول نكردم. راست اش تحملاش را نداشتم.
بعد، موقعيتِ ديگری پيشنهاد كردند: پاريس، خودم هنرپيشه ميشدم و زنم مدلِ لباس. قرار بود دو دخترِ دو قلو داشته باشيم. اما وقتی گفتند يكی از آنها در نه سالگی در تصادفی كشته میشود. گفتم حرفاش را هم نزنيد.
بعد، قرار شد كلوديا زنم باشد. با دو پسر. قرار شد توی محلههای پايينِ شهرِ ناپل زندگی كنيم. توی دخمهای عينِ قبر. امّا كسی تصادف نكند. كسی سرطان نگيرد. قبول كردم.
حالا كلوديا، همين كه كنارم ايستاده است، مدام میگويد که خانه، نورِ كافی ندارد، بچه ها كفش و لباس ندارند، يخچال، خالی است. امّا من اهميتی نمی دهم. می دانم اوضاع می توانست بدتر از اين هم باشد. با سرطان و تصادف.
كلوديا اما اين چيزها را نمیداند. بچه ها هم نمیدانند..
خدادر گُل،خدا در آب و رنگ است
خدا نقاش اين جمع قشنگ است
خدا ذات گُل و ذات قنارى است
خدا اثبات باران بهارى است
خدادر هرنظر آيينه ماست
همين حالا خدا درسينه ماست
Delam karbala mikhad
قشنگ ترین لحظه توی این دنیا...
⬅بهت بگن بيا بريم کربلا...
⬅وسط بين الحرمين سلام بدي....
⬅ندوني بري حرم عباس يا حسين...
⬅پاي برهنه توبين الحرمين راه بيافتي....
⬅برسي ورودي حرم عباس....
⬅پشت در حرم بشيني و سلام بدي....
⬅باچشم پر اشک اذن دخول بخوني....
⬅بلندشي و بري روبروي ضريح بايستي....
⬅سرتو بندازي پايين و باخجالت بگي فکر نميکردم بياريم حرم....
⬅به عباس بگي خيلي آقايي....
⬅بري يه بوسه به ضريح بزني و اشک بريزي....
⬅بياي عقبتر و يه زيارت بخوني....
⬅بهش بگي اجازه ميدي برم پابوس داداشت....
⬅دوباره پابرهنه توبين الحرمين راه بيفتي و زير لب بگي"از حرم تا قتلگه زينب صداميزد حسسسسسسسين"...
⬅اشک....
⬅برسي ورودي حرم و ناخداگاه بشيني رو زمين دست برسينه سلام بدي....
⬅اشک....
⬅از باب القبله وارد حرم بشي....
⬅نگاهت بيفته به ايوون طلا و ضريح...
⬅خجالت زده اي....
⬅چشمت بيفته به قتله گاه....
⬅از عشق حسين مجنون بشي...
⬅آخرروضه رو درک کني....
⬅بري روبروي ضریح یه دل سیر گریه کنی.....
⬅يادت بياد چقدر حسرت رفتن به حرم رو ميخوردي....
خداي من....
سرم به سوي آسمانت تو را طلب مي كنم
و بي تابم بي تاب تر از هميشه
سنگين و بي رمق دلم پر مي زند و اين چهار چوب تنگ را نمي خواهد و بالا را بهانه مي گيرد
گله دارم از بندگانت ....
براستي بنده تو مي تمواند فراموش كند از كجا آمده و در نهايت به كجا خواهد رفت
مي تواند هر چه دلش خواست بگويد هر چه دلش خواست انجام دهد كجاي اين بندگي است؟!!!!
من كوچكم و خود بنده ....بنده اي شرمنده و حق قضاوت ندارم
اما دلم سخت گرفته و جز تو كسي را نمي شناسم براي گفتن.....
اينجا دورويي بيدادمي كند دين مال مي آورد!!!!!!!!!!!!!
تظاهر به دينداري ارزش شده.... خدايا مگر عشق تو حرف اول را نمي زند؟
مگر مامن عشق دل نيست؟ مگر حرف دل راز نيست؟ مگر جاي حرف دل سينه نيست؟ چگونه براحتي حرف مي زنند و در عمل... بگذار دلم بميرد طاقت ندارم..... تو خدايي و من هيچ ...
حتي نمي دانم بنده هستم يا نه...
كمكم كن ...تا عشقم را نفروشم به نان...
قانع باشم به ريزه نان سفره ارباب...
الهـي!
باز آمديم با دو دست تهي، چه باشد اگر مرحمي بر خستگان نهي..
الهـي!
گرفتار آن دردم كه تو دواي آني و در آرزوي آن سوزم كه تو سرانجام آني...
الهـي!
هر دلشده اي با ياري و غمگساري و مــــن بي يار و غريبم...
الهـي!
چراغ دل مريداني و انس جان غريباني، كريما آسايش سينه محباني و نهايت همت قاصداني...
جرم من زير حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران...
الهـي
اين چيست كه با دوستان خود را كردي كه هر كه ايشان را جست ترا يافت و تا ترا نديد ايشان را نشناخت...
الهـي!
عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم
الهـي!
بر تارك ما خاك خجالت نثار مكن و ما را به بلاي خود گرفتار مكن...
الهـي!
چون به تو بنگريم شاهيم و تاج بر سر و چون بخود نگريم خاكيم و از خاك كمتر...
الهـي!
هر كس تو را شناخت هرچه غير تو بود بينداخت
خواجه عبدالله انصاری
خيالت راقاب گرفتم ودرچهارچوب قفسه سينه اويختم تادل بهانه ديدنت رانگيرد
نفس نميكشد هـــــــوا
قدم نميزند زمـــــــــين
سكوت ميكند غــــــزل
بدون تو فقط همين
تمام لحظه ها شده
سكوت در نگاه تو
در آيينه نگاه تو
نگاه كن فقط همين
نفس درون سينه ام
چو سنگ سخت و سرد شد
صدا بزن به هر نفس
نفس تويي فقط همين
چه کسي ميداند فراق به چه معناست؟ چه کسي ميداند معنای واقعي " جاماندن " را؟؟؟ ما که يک ماه با هم سياهي زديم، باهم سينه زديم، با هم حسين حسين گفتيم، باهم اشک ريختيم... حال! پياده روی اش برای شما حسرتش برای ما؟ .. پاهای تاول زده اش برای شما، دل تاول زده اش برای ما؟!... ديدن پرچم عباس(ع) و گنبد حسين(ع) برای شما، عکس و حسرتش برای ما؟؟؟ باشد! اشکالي ندارد... کرب و بلا مال خوبها... ميخورم غم و به دل ميگويم تو اگر پست نبودی حرمت ميبردند... گله دارم ارباب گله دارم التماس دعای حسینی شدن
از چشمهايش پيداست
عزمش جزم است
و اراده اش آهن
يکي از همين شب هاي بي چفت و بست
شبيخون مي زند
به قلبي که سالهاست لق مي زند
در قفس سينه ات ..