دوستم داشته باش
و هر بار
به اسم کوچکم صدا بزن
مرا "حواصیل" بخوان
پرنده ای که بارها از کوچ جامانده ...!
یا " رضاییه "
دریاچه ای که هر روز
دلش بیشتر شور میزند ...
تک " درخت سپیدار " باغچه ی پدربزرگ
آخرین " فشنگ " سرباز خسته از جنگ
یا تکه " ابری " سیاه
که لک کرده دامان آبی آسمان را ...
اسم های زیادی دارم
ولی تو بی هیچ نگرانی
مرا بارها صدا بزن !
تنهایی
شهرت من است
و این نام های کوچک !
اصلیت ام را پنهان نمی کند ...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سپیدار
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
دوستم داشته باش
و هر بار
به اسم کوچکم صدا بزن
مرا "حواصیل" بخوان
پرنده ای که بارها از کوچ جامانده ...!
یا " رضاییه "
دریاچه ای که هر روز
دلش بیشتر شور میزند ...
تک " درخت سپیدار " باغچه ی پدربزرگ
آخرین " فشنگ " سرباز خسته از جنگ
یا تکه " ابری " سیاه
که لک کرده دامان آبی آسمان را ...
اسم های زیادی دارم
ولی تو بی هیچ نگرانی
مرا بارها صدا بزن !
تنهایی
شهرت من است
و این نام های کوچک !
اصلیت ام را پنهان نمی کند ...
#حمید_جدیدی
دوستم داشته باش
و هر بار
به اسم کوچکم صدا بزن
مرا "حواصیل" بخوان
پرنده ای که بارها از کوچ جامانده ...!
یا " رضاییه "
دریاچه ای که هر روز
دلش بیشتر شور میزند ...
تک " درخت سپیدار " باغچه ی پدربزرگ
آخرین " فشنگ " سرباز خسته از جنگ
یا تکه " ابری " سیاه
که لک کرده دامان آبی آسمان را ...
اسم های زیادی دارم
ولی تو بی هیچ نگرانی
مرا بارها صدا بزن !
تنهایی
شهرت من است
و این نام های کوچک !
اصلیت ام را پنهان نمی کند ...
جز دعا کار دگر نیست مرا
شب روزت همه شاد
دلت از غم آزاد
همه ایام به کام
و تو پیوسته سرافراز و ز هر غصه برون
همچو گنجشک به هر بام ودرخت
بنشینی خندان
وسبکبال تر از برگ درخت
در هوا رقص کنان
مشق پرواز کنی سوی سپیدار بلند
و ز تو نغمه مستی آید ...
لحظه هایت چون قند
روزگارت لبخند
هفته هایت پر مهر
هر کجایی که قدم بگذاری
همه از کینه تهی
همه از قهر و عداوت خالی
همه جا ، نام تو از مهر ، به لب ها جاری ...
و تو با یاد خداوند بزرگ
به سلامت ببری راه به پیش..
خانه دوست کجاست؟...
خانه دوست كجاست؟
در فلق بود كه پرسيد سوار
آسمان مكثي كرد
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت
ب تاریکی شنها بخشید
و ب انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسيده به درخت
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است
ميروي تا ته آن كوچه
كه از پشت بلوغ سر به در مي آرد
پس به سمت گل تنهايي مي پيچي
دو قدم مانده به گل
پاي فواره جاويد اساطير زمين مي ماني
و تو را ترسي شفاف فرا مي گيرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی میشنوی،
كودكي مي بيني
رفته از كاج بلندي بالا
جوجه بر مي دارد از لانه نور
و از او مي پرسي
خانه دوست كجاست؟
قسمت به مثقال است، حسرت به خروار است
پس واقعیت داشت: انسان زیانکار است
باری به راحت رفت، باری کراهت رفت
هربار میگفتم این آخرین بار است
کاری به باری نیست، وقتی عیاری نیست
گردانِ کوران را یکچشم سردار است
گاهی که لبخندیست، دامیست، ترفندیست
از چیدنش بگذر، گل طعمه خار است
در امتدادِ باد بیدی خمید و گفت:
من روسیاهم، آه، حق با سپیدار است
حق با جماعت نیست، حتی اگر بسیار
بسیار ناچیز است، ناچیز بسیار است
همساز شو با درد، بگذار و بگذر، مرد
در موضعِ بهتان انکار اقرار است...