✿ کپشن خاص ✿
پیش از آمدنت تندیس وحشت -روزگار-
عمری نوازشم کرده است با دست های سیمانی..
من از ویرانی می آیم
از نهایت ویرانی ...
می بینی یا نمی بینی؟
می دانی یا نمی دانی!؟
با ته مانده ایمانم به عشق تکیه کرده ام
به تو پناه آورده ام
از وحشت بی ایمانی ...
#حسین_منزوی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سیمانی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
تیر برقی چوبی ام در انتهای روستا..
بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا..
ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت..
کوچ کردم از وطن تنها برای روستا..
آمدم خوش خط شود تکلیف شب ها آمدم..
نور یک فانوس باشم پیش پای روستا..
یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند..
پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا..
حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم..
قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا..
کاش یک تابوت بودم، کاش آن نجار پیر..
راهی ام می کرد قبرستان بجای روستا..
قحطی هیزم اهالی را به فکر انداختست..
بد نگاهم می کند دیزی سرای روستا..
من که خواهم سوخت، حرفی نیست اما ای خدا..
تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا..
"کاظم بهمنی"
از جمله زیباترین اشعاری ک توی زندگیم شنیدم،
تقدیم ب همه ی دوستان 1 جمله ای:
تیر برقی چوبی ام در انتهای روستا..
بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا..
ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت..
کوچ کردم از وطن تنها برای روستا..
آمدم خوش خط شود تکلیف شب ها آمدم..
نور یک فانوس باشم پیش پای روستا..
یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند..
پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا..
حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم..
قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا..
کاش یک تابوت بودم، کاش آن نجار پیر..
راهی ام می کرد قبرستان بجای روستا..
قحطی هیزم اهالی را به فکر انداختست..
بد نگاهم می کند دیزی سرای روستا..
من که خواهم سوخت، حرفی نیست اما ای خدا..
تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا..
"کاظم بهمنی"
راز این داغ نه در سجدهی طولانی ماست
بوسه ی اوست که چون مُهر به پیشانی ماست
شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار
باز هم پنجره ای در دل سیمانی ماست
به بُن بست خوردن
و از کوچههای بزک کرده رو دست خوردن؛
همینقدر میدانم ای جان
که در جیبهای خیابان
جوابی برای جنون نیست.
نه اینکه ظرافت ندارند و زیبا نباشند
ستونهای سیمانی شهر
بسیار هم خوشتراشند
ولی با تمام تفاصیل
زیبایی این معابر
به اندازه یک وجب بیستون نیست.
کسی شک ندارد
قشنگ است گلدان
ظریف است معماری حُسن یوسف
ولی در رگ جلوه این عروسان
کسی شک ندارد که خون نیست.
نوشتیم از عشق و صد بار خط خورد
و هر بار
این نقش، مُهر غلط خورد
که فهمیدم این راه، پرت است و
این ماه، بن بست
که دانستم اینجا کسی مرد این آزمون نیست.
همین است حرفم:
بیابانی ِ یک نگاه شگرفم
خیابان، مجال جنون نیست...
ای انسان درعصرمعراج پولادواصطکاک فلزات و در ازدحام صداهای گونه گون عصرماشین مواظب باش که درسطح سیمانی قرن خدایت رافراموش و انسانیتت راگم نکنی ( علی زارعی)