شب، آنچنانیها را آنچنانیتر میکند؛
غمگینها را غمگینتر
اضطرابیها را مضطربتر
تنوع طلبها و برونگراها را خیالپردازتر
کمالگراها را آرمانگراتر
نویسندهها را نویسندهتر
شعرا را شاعرتر
عشاق را عاشقتر
و.....
بقیهاش با شما
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی شاعرت
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
برخیز که شاعرت مَثَل کم دارد
یک سوڙه ی ناب و بی بدل کم دارد
تا دفترش از عطر غزل پر بشود
یک قافیه از جنس بغل کم دارد.
محمود_احمدوند سوخته"
...
لحظههای زندگیتان پُر از آدم حسابیهایی باشد
که تا وقتی اسمی از آنها میشنوید
کُلی حالِ خوب نصیب دلتان شود!
آنهایی که آرام آرام در وجودت ریشه میکنند
و همه جوره پای دلت مینشینند
آنهایی که اگر هر روز هم به دیدنشان بروید
باز دلتان می خواهد چند ساعتی بیشتر کنارشان باشید...
آنهایی که اگر شاعری، شاعرترت میکنند!
آنهایی که بی محابا عشق میورزند
و هرچقدر دور باشند امّا مراقبند کسی جایشان را نگیرد
زندگیتان پُر از آدمهایی باشد که
عشق را برایتان معجزه میکنند...
شاعرت هم
نشدم،دکتر و اینها به کنار!
پدرم خواست مهندس بشوم اما حیف ..!
غزل ساده
و ناقابل ما را بپذیر
مثل حافظ که نداریم "بخارا"را حیف ...!
#حامد_نصیری
در باران
گنجشک ها شادترند
برگ ها درخشان تر
و من
هم عاشق تر
هم شاعرتر
گفته بودی
شعری برای تو بگویم
چه بگویم؟!
تو خودِ شعری
شاعرت
خداست
و من
خواننده ی پروپاقرصِ مجموعهی چشمهای تو …
“فاضل ترکمن”
کوه طاقت هم که باشی عشق آبت می کند
شانه های مرد عاشق استخوانی می شود
گاه مثل بیژن و یوسف به چاهت می کشد
گاه جسمت مثل عیسى آسمانی می شود
شب به شب جنگست بین عقل من با عشق تو
نقش من هم این وسط پا در میانی می شود
چشم و ابروی خشن از بس که می آید به تـــو
گاهی آدم عاشق نامهربانی می شود
صفحه ای از دفترم را باد با خود برد و رفت
داستان عشق ما فردا جهانی می شود
بی تو اطرافم پر از ارواح سرگردان شده
بر نگردی شاعرت قطعن روانی می شود
کار و بار آدم عاشق ندارد اعتبار
مردنش هم مثل اشکش ناگهانی می شود
"مرتضى خدمتی"
وقتی که شعر می نویسم
فقط صدای دلنشین تو را دوست دارم که شعرهایم را بخوانی
دیگر این من نیستم که می نویسم
دلم که لبخندت را به یاد می آورد هر لحظه شاعرتر می شود
دیگر هیچ مرزی از ذهن من تا فکر تو نیست
من از تمام دل خویش دریایی ساختم آبی و بیکران
که تو بر ساحلش بنشینی و مالک آسمانش باشی
برایم شعر بخوانی و من فارغ از دنیا
باد را به گیسوانم مهمان کنم
و دل به صدای مهربانت بدهم تا همیشه ها...