سلام خداے مهربانم
ميخوام حرف دلمو بهت بزنم
به اندازه تمام بزرگیت دوستت دارم
شكر ميكنم تو را با تمام وجودم و به خودم مي بالم كه خالقي مثل تو دارم
تو از همه چيز برايم سنگ تمام گذاشتي
حتي توي رفاقت
تو دوست مهربان و وفادار من هستي
چقدر خوبه كه تو دوستم داري و من عاشقانه ميپرستمت كه تو شايسته پرستيدنی
خدا خيلے شرمندتم كه من بعضی وقتا
تو رفاقتمون كوتاهی كردم ای بزرگترين معشوق دنيا منو ببخش
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی شايسته
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
مردي از اهل مصر خوشه انكوري نزد فرعون آورد و خواهش كرد تاآن را مرواريد سازد.فرعون آن را كرفت و به درون خانه خود رفت و در اين انديشه بود كه جطور خوشه انكور را ميتوان جواهر كرد؟در اين هنكام شيطان به خانه فرعون آمد و درب را كوبيد .فرعون صدا زد كيست؟
شيطان جواب داد خاك بر سر خدايي كه نمي داند در بشت درب خانه اش جه كسي است!شيطان داخل شد و خوشه انكور را از دست فرعون كرفت و اسمي از اسمهاي خداوند را بر آن خواند و آن خوشه جواهر شد!
و كفت :اي فرعون!انصاف بده من با اين فضل و كمال شايسته بندكي نبودم ولي تو با اين جهل و ناداني ادعاي خدايي ميكني؟
فرعون برسيد:جرا آدم را سجده نكردي و از دركاه قرب خدا رانده شدي؟
شيطان جواب داد زيرا ميدانستم كه صلب آدم كسي مثل تو عنصري بليد به وجود خواهد آمد!
ما کان لله أن يتخذ من ولد ، سبحانه
إذا قضى أمرا فإنما يقول له کن فيکون
هرگز براى خدا شايسته نبود که فرزندى اختيار کند ؛منزه است او! هرگاه امرى
را اراده کند، تنها به آن ميگويد: " موجود باش" بى درنگ موجود ميشود
سوره ى مريم آيه ى 35
پسرك سياهپوست به مرد بادكنك فروش نگاه مي كرد.
بادكنك فروش يك بادكنك قرمز رها كرد تا در آسمان اوج بگيرد و بدينوسيله جمعيتي از
مشتريان را جذب خود كرد .
سپس بادكنك آبي و همينطور زرد و بعد از آن يك بادكنك سفيد .بادكنك ها سبكبال به آسمان رفتند ، اوج گرفتند و ناپديد شدند .
پسرك سياهپوست هنوز به تماشا ايستاده بود و به يك بادكنك سياه خيره شده بود ،
تا اينكه پس از لحظاتي پرسيد :" آقا ! اگر بادكنك سياه را رها مي كرديد بالاتر مي رفت ؟ "
مرد بادكنك فروش لبخندي زد و نخي را كه بادكنك سياه را نگه داشته بود ، بريد ؛
بادكنك به طرف بالا اوج گرفت .
مرد گفت :آن چيزي كه سبب اوج گرفتن بادكنك مي شود رنگ آن نيست ، بلكه چيزي است كه در درون خود بادكنك قرار دارد .
رنگ ها و تفاوت ها مهم نيستند ...
مهم درون آدماست ، چيزي كه در درون آدم ها است تعيين كننده مرتبه و جايگاهشان است.
هر چقدر آنها ارزشمندتر ؛
جايگاه والاتر و شايسته تري نصيب آدم ها مي شود .
امير المؤمنين علي عليه السلام :
مَن قالَ مالا يَنبَغي سَمِعَ مالا يَشتَهي ؛
هر كس آنچه را كه شايسته نيست بگويد ،
آنچه را دوست ندارد مى شنود .
همسرم خواست با زن ديگري براي شام بيرون بروم ! ! !
پس از سالها زندگي مشترك، همسرم از من خواست كه با زن ديگري براي شام و سينما بيرون بروم. زنم گفت كه مرا دوست دارد ولي مطمئن است كه اين زن هم مرا دوست دارد. و از بيرون رفتن با من لذت خواهد برد. زن ديگر كه همسرم خواست با او بيرون برم، مادرم بود. او 19سال پيش بيوه شده بود ولي مشغلههاي زندگي و داشتن 3فرزند باعث شده بود كه من فقط در موارد اتفاقي و نامنظم به او سر بزنم. آن شب به او زنگ زدم و...با نگراني از من پرسيد مگر چه شده؟ نگران شدهبود، گفتم: به نظرم رسيد بسيار دلپذير خواهد بود اگر امشب با هم باشيم...جمعه عصر وقتي براي بردنش ميرفتم كمي عصبي بودم، او جلوي در خانه ايستاده بود و لباسي را پوشيده بود كه در آخرين جشن سالگرد ازدواجش پوشيده بود. با چهرهاي روشن همچون فرشتگان به من لبخند ميزد. وقتي سوار ماشين شد گفت به دوستانش گفته كه امشب با پسرم براي گردش بيرون ميروم و آنها خيلي تحت تاثير قرار گرفته بودند...به رستوراني رفتيم كه خيلي لوكس نبود اما جاي دنجي بود. وقتي منو را نگاه ميكرد، لبخند حاكي از رضايت را بر چهرهاش ميديدم...
به من گفت وقتي كوچك بوديم و با هم رستوران ميرفتيم، او بود كه منوي رستوران را ميخواند...من هم گفتم حالا وقتش رسيده كه تو استراحت كني و بگذاري من اين لطف را در حق تو انجام دهم...هنگام صرف شام گپ و گفت صميمانهاي داشتيم...آنقدر حرف زديم كه سينما را از دست داديم...وقتي او را به خانه رساندم گفت كه باز هم با من بيرون خواهد آمد به شرط اينكه او مرا دعوت كند و من هم قبول كردم...
چند روز بعد مادرم در اثر يك حمله قلبي درگذشت، كمي بعدتر پاكتي حاوي كپي رسيدي از رستوراني كه با مادرم آن شب غذا خورديم به دستم رسيد. همراه با يادداشتي كه به آن ضميمه شده بود: نميدانم كه آيا در آنجا خواهم بود يا نه ولي هزينه را براي 2نفر پرداخت كردهام يكي براي تو و يكي هم براي همسرت. و تو هرگز نخواهي فهميد آن شب براي من چه مفهومي داشته است، دوستت دارم پسرم. آن هنگام بود كه دريافتم چقدر اهميت دارد كه به موقع به عزيزانمان بگوييم كه دوستشان داريم و زماني كه شايسته آنهاست به آنها اختصاص دهيم...به نظرم هيچ چيز در زندگي مهمتر از خداوند و خانواده نيست، زماني كه شايسته عزيزانتان است به آنها اختصاص دهيد زيرا هرگز نميتوان اين امور را به وقت ديگري واگذار نمود...»
دخترجواني ازمکزيک براي يک مأموريت اداري چندماهه به آرژانتين منتقل شد
پس از دوماه، نامه اي ازنامزدمکزيکي خوددريافت مي کند به اين مضمون
لوراي عزيز، متأسفانه ديگرنمي توانم به اين رابطه ازراه دورادامه بدهم وبايد بگويم که دراين مدت ده بار به توخيانت کرده ام !!! ومي دانم که نه تو و نه من شايسته اين وضع نيستيم. من راببخش وعکسي که به تو داده بودم برايم پس بفرست
باعشق : روبرت
دخترجوان رنجيـده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همکاران ودوستانش مي خواهدکه عکسي ازنامزد، برادر، پسرعمو، پسردايي ... خودشان به اوقرض بدهند وهمه آن عکس ها راکه کلی بودند باعکس روبرت، نامزد بي وفايش، دريک پاکت گذاشته وهمراه با يادداشتي برايش پست مي کند، به اين مضمون
روبرت عزيز، مراببخش، اماهرچه فکرکردم قيافه تورا به يادنياوردم، لطفاً عکس خودت راازميان عکسهاي توي پاکت جداکن وبقيه رابه من برگردان
دختر شايسته ي ايران اعلام شد
.
.
.
.
.
.
دنبال چي ميگردي دختراي ايران همه شايسته ان
انسانم !
ساکت ، چون درخت سيب !
گسترده ، چون مزرعه ي يونجه !
و بارور ، چون خوشه ي بلوط !
به جز خداوند ،
چه کسي شايسته ي پرستش من خواهد بود ؟
امام علي(ع):
به چيزي كه شايسته آن نيستي طمع و تمنى نداشته باش.
"غررالحكم،ص ٧١٠"