جمعه در ڪنار تو
سبزترین غزلی است ڪه فقط عشق می تراود
و شبنمِ چشمهای تو لبریز از 
احساس میڪند مرا
جمعه،دلم یڪ تو میخواهد
تا ابر عاشقانه هایت را
ببارانم و عاشقی را
زندگی ڪنم .....️



#شهاب_شهابی

من صبورم اما
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را
به غم غربت چشمان خودم میبندم
من صبورم اما
چه قدَر با همه ی عاشقی ام محزونم
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم
من صبورم اما
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروب
و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند
من صبورم اما
آه ، این بغض گران
صبر چه می داند چیست...
 
#حمید_مصدق


به شبنمی می‌ماند آدمی و عمر چهل روایتش به لحظه‌ی رؤیتِ نور بر سطح سبز برگی می‌لغزد و بر زمین می‌چکد.

#حسین_پناهی

پاییز دوباره چادرش را سر کرد
با شبنم گل گونه ی خود را تر کرد
یک دامن گل گلی نارنجی را
پوشید و انار را هم انگشتر کرد

#الهه_رضایی

به شوق آمدن صبح
شب را بیدار ماندم،
تا زودتر از آفتاب
به چشم‌های #تُ وارد شوم.
و بی تابانه بگویم؛
امروز بیشتر از دیروز
"دوستت دارم "

#شبنم_نادری

. .

.
کاش ازعمر شبی تا به سحرچون مهتاب
شبنم زلف تو را نوشم وخوابم نبرد ...

#اخوان_ثالث

شبتون خوش.

- به شوق آمدن صبح
شب را بیدار ماندم،
تا زودتر از آفتاب به چشم‌های تو وارد شوم
و بی‌تابانه بگویم؛
امروز بیشتر از دیروز -دوستت دارم-...

#شبنم_نادری

- به شوقِ آمدنِ صبح، شب را بیدار ماندم
تا زودتر از آفتاب
به چشم‌هایِ تو وارد شوم...
و بی‌تابانه بگویم؛
امروز بیشتر از دیروز دوستت دارم..

#شبنم_نادری

- با سلامِ اولِ صبح ات
بال در آورده ام ..
پرنده ای شده ام
که تا شب ،
در اوجِ عاشقی ات ،
پرواز خواهد کرد... .

#شبنم_نادری

✿ کپشن خاص ✿

مهتاب و سرشکی به هم آمیخته بودیم
خوش رویهم آن شب من و مه ریخته بودیم

دور از لب شیرین تو چون شمع سیه روز
خوش آتش و آبی به هم آمیخته بودیم

با گریه خونین من و خنده مهتاب
آب رخی از شبنم و گل ریخته بودیم

از چشم تو سرمست و به بالای توهمدست
صد فتنه ز هر گوشه برانگیخته بودیم

زان پیش که در زلف تو بندیم دل خویش
ما رشته مهر از همه بگسیخته بودیم

#شهریار