به تاریخ تولدمان نگاه نکنید، به اینکه متولد شصت و پنجیم یا هفتاد و سه! به زخمهایمان نگاه کنید، به دلهامان، به خاطراتمان نگاه کنید.
سنمان را از انتظاری که چشمهامان کشیدهاند، از روزهایی که از شب شدنش ترسیدهایم، از شبهایی که هیچگاه به صبح نرسیدهاند، سن مان را از آنهایی بپرسید که از رویاهامان خبر داشتند و با این حال تنهامان گذاشتند...
ما بزرگ شدیم زودتر از آنچه باید، ما عاشق شدیم بیشتر از آنچه باید. ما پیر شدیم، مردیم بسیار زودتر از آنچه باید...
.مسلم علادی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی شبهایی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
به گذشته که نگاه میکنم هر بار بیشتر به این نتیجه میرسم که زمان حقیقتا چیز فوق العاده ایه، نجات بخش، شاهد، مرحم،
روزهایی هست که فکر میکنی خوشبخت ترینی، شبهایی هست که تصور میکنی تا صبح دووم نخواهی آورد. اما همه این شبها و روزها میگذرن و زمان بهت ثابت میکنه همیشه بار بعدی هم هست.
جای تو خالی ست!
در تنهایی هایی که مرا
تا عمیق ترین دره های بی قراری
می کشانند
جای تو خالی ست
در سردترین شبهایی
که لبخند های مهربانی را به تبعید می برند...
جای تو خالی ست
در دریغ نا مکرری
که به پایان رسیدن را فریاد می کنند
جای تو خالی ست
در هر آن نا کجایی!
که منم ...
#حمید_مصدق
✿ کپشن خاص ✿
به تاریخ تولدمان نگاه نکنید، به اینکه متولد شصت و پنجیم یا هفتاد و سه! به زخمهایمان نگاه کنید، به دلهامان، به خاطراتمان نگاه کنید. سنمان را از انتظاری که چشمهامان کشیدهاند، از روزهایی که از شب شدنش ترسیدهایم، از شبهایی که هیچگاه به صبح نرسیدهاند، سن مان را از آنهایی بپرسید که از رویاهامان خبر داشتند و با این حال تنهامان گذاشتند... ما بزرگ شدیم زودتر از آنچه باید، ما عاشق شدیم بیشتر از آنچه باید. ما پیر شدیم، مردیم بسیار زودتر از آنچه باید...
#مسلم_علادی
پناه میبرم به خدا
از شر شبهایی که
بخواهمت و نباشی...!
. .
همیشه برای من سوال است که چرا همه ی آدم ها از یک تقویم مشترک استفاده می کنند
من سال هاست ایمان آورده ام که هر آدمی تقویم خودش را دارد
هروقت به تقویم نگاه می کنم تعجب می کنم
روزها و شب های مهمی را تقویم ها فراموش کرده اند
روزهایی که ما اندازه ی تمام عید ها در دلمان جشن گرفته ایم
یا حتی شبهایی که تا صبح گریسته ایم
می شناسم آدم هایی را که اول زمستانشان بهار بوده
می شناسم آدم هایی را که بهارشان سرد گذشته
هستند کسانی که روز طبیعت آرزوهایشان سوخته
هستند کسانی که روز مقاومت زندگیشان را باخته اند
هستند کسانی که روز جوان با یک خبر پیر شده اند
کاش هر کس تقویم خودش را داشت
تقویم را باز می کرد
به تاریخ امروز نگاه می کرد
یادش می افتاد سال ها پیش در چنین روزی چه اتفاقاتی افتاده
یادش می افتاد امروز چه روزی ست
یادش می افتاد عید است یا وفات
تقویم ها دروغ میگویند
شاید عید من وسط پاییز باشد.
یه شبایی اصن نگذشت اما ما ازش گذشتیم…!
یه شبایی هم بد گذشت…سخت گذشت…
یه شبایی داد زدیم اما جز دلمون هیچ کس صدامونو نشنید…!
یه شبایی همه چیز بود به جز اونی که باید می بود…
یه شبایی هوا عجیب دونفره بود اما همون شبا ما بودیمو تنهاییمون…
یه شبایی نفسمون برید از این همه بغض…
یه شبایی نفس کم آوردیم اما دوم آوردیم!…
یه شبایی فقط زنده بودیم…زندگی نکردیم!
یه شبایی زنده هم نبودیم…فقط بودیم!….همین…
حالا یک دقیقه سکوت بخاطر همه این شب هایی که با اندوه سپری کردیم…شبهایی که شاید بارها و بارها توی تنهاییهامون شکستیم و هیچکس نفهمید جز دلمون…دلی که بازی خورده بود و بوی سوختگی می داد!
توی زندگی هرکس ؛
شبهایی هست ….
که هیچ وقت صبح نمیشود … !!!
یک دقیقه سکوت !!
به خاطر روزهایی که در حد یک فکر ماندند
بخاطر شبهایی که با اندوه گذشت
بخاطر قلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشتیم افتاد
بخاطر چشمانی که همیشه بارانی ماند
بخاطر حرف هایی که گقته نشد و در دل ماند
چه کسی میگوید که من هیچ ندارم ...؟
من چیزهای با ارزشی دارم ...!
حنجره ای برای بغض ...
چشمانی برای گریه ...
لبهایی برای سکوت ...
دستهایی برای خالی ماندن...
پاهایی برای نرفتن ...
شبهایی بی ستاره ...
پنجره ای به سوی کوچه بن بست ...
و وجودی بی پاسخ