هر كدام از ما آدمها
در يك برهه اي از زندگيمون
درگير آدمهاي اشتباهي شديم...
نابينا و ناشنوا شديم...
گفتند و گوش نكرديم...
راه درست را پيش پايمان گذاشتند و
بدترين مسير رو انتخاب كرديم...
پافشاري كرديم روي آدمِ
اشتباهِ زندگيِمان...
زمين خورديم و از سر
خجالت بلند نشديم...
خوابيديم و زار زار گريه كرديم....
كافي نيست اينهمه غصه خوردن؟
بلند شيد،خودتان را بتكانيد
و ثابت كنيد تغيير كرده ايد...
باور كنيد شما می توانید...
کافی است فقط اراده کنید...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی شديم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ما...
با صداى آرام تر خنديديم.
موهايمان كمتر رنگ باد را ديد.
مخفى مان كردند.
و به ما ياد دادند مخفى كنيم،
مخفيانه زيبا شديم،
مخفيانه شكست خورديم.
مخفيانه التيام يافتيم.
ما ترسيديم همه عمرمان را،
اما روزى مى رسد...
كه برقصيم، برقصيم، برقصيم
و بر شانه هاى هم بوسه بزنيم.
اينجاست پشتِ زيبايى مان...
تمام زخم هايى كه هرگز نميبيندشان.
گاهي چه دلگير مي شوي از خدا
و گاهي چه بي اندازه دلت برايش تنگ مي شود
گاهي از حكمتش شاكي و گاهي راضي
گاهي مشكوك و گاهي مجذوب عدالتش مي شوي
گاهي از رگ گردن به تو نزديكتر
و گاهي دور مي شود از تو
گاهي قدرتش در لبخند تو جاري مي شود
و گاهي در گريه ات
خدا همان خداست
اما كاش اينقدر ما گاهي به گاهي نميشديم
اي انكه طلبكار خدايي به خود آ
.
.
از خود بطلب كز تو جدا نيست خدا
دم اون بالاسري گرم كه هرچي خواستيم داده ولي ما اوني نشديم كه خواست
صلوات بفرستيد به جاي لايك كردن
كاش usb اختراع ميشد يه سرشو وصل ميكرديم به مغزمون يه سرشم وصل ميكرديم به جزوه هامون وقت امتحان يه copy ميكرديم و paste بعدشم خر كيف مي شديم ! !
ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ
ﭼﻪ ﺗﻨﻬﺎ، ﭼﻪ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ
ﺍﻣﺎ با ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺭﻭحماﻥ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﻫﻤﺎﻥﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺑﯽﺻﺪﺍ، ﺑﯽﻫﯿﺎهو
ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﺭﺍﻧﻨﺪۀ ﺁﮊﺍﻧﺲ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: ﺭﺳﯿﺪﯾﻦ!
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: بقیۀ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﯽ؟
ﺭﺍﻧﻨﺪۀ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻮﻕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺷﻨﻮﯼ؟!
ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ: ﺣﻮﺍﺳﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟!
ﺳﺎﻋﺖﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ
ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ
ﺩﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ
ﻭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ
ﺁﻫﻨﮓ ﺑﺎﺭ ﺩﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ
ﻫﻮﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ
ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺷﺪ
ﭼﺎﯼ ﺳﺮﺩ ﺷﺪ
ﻏﺬﺍ ﯾﺦ ﮐﺮﺩ
ﺩﺭ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺑﺎﺯ ﻣﺎﻧﺪ
ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻗﻔﻞ ﻧﮑﺮﺩيم
ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﮐﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ
ﻭ ﮐﯽ ﮔﺮﯾﻪﻫﺎیماﻥ ﺑﻨﺪ ﺁﻣﺪ
ﻭ ﮐﯽ ﻋﻮﺽ ﺷﺪيم
ﮐﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻧﺨﻨﺪﯾﺪﯾﻢ
ﻭ ﺩﻝ ﻧﺒﺴﺘﯿﻢ
ﻭ ﭼﻄﻮﺭ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﯾﻢ
ﻭ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎیماﻥ ﮐﯽ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ?
ﻭ ﮐﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ؟
ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ با ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ
+دوس دارم همش پست بزارم..
+نوشته قشنگی بود،شرح حال خودم
+ای خداکی این روزاتموم میشه
اى لحظه به لحظه در تماشاي همه
ديروزي و امروزي و فرداي همه
از تو خبري نيامد و پير شديم
اي باخبر از بي خبري هاي همه
"عرفان پور"
رخ به رخ كه شديم
من مات شدم...
وتو....
چون پادشاهي كه ازاين فتح ها زياد ديده
بي اهميت رد شدي!!!!
فاميل(با عجله): بدبخت شديم!
پسرعمه: مگه قبلاٌ خوشبخت بوديم!؟
فاميل: بدبخت تر شديم!
همساده: کاکو از نظر فيزيولوژيکي امکان نداره من بدبخت تر از ايني که هستم شم!
فاميل: اي بابا چرا انقد بحث ميکنين!؟
آقاي مجري فهميده کيک تو يخچال رو خورديم داره مياد سراغمون!
پسرعمه: باز ما يه چيزي تو اين خونه خورديم بايد تا يه هفته خفت بکشيم!
فاميل: همساده تو که روزي 12بار کتک ميخوري بيا اينو هم گردن بگير!(مجري مياد)
همساده: آقو تقصير منه!
مجري: چي؟
همساده: هرچي شما بگي،شکست سنگين برزيل به آلمان،اختلاس 3هزار ميلياردي،جنگ جهاني دوم...
مجري: پس کيک رو کي خورده؟ پسرعمه تو خوردي؟
پسرعمه: اي خدا اين داره ميگه جنگ جهاني تقصير منه
شما هيچي بهش نميگي بعد واس خوردن يه کيک 7تومني به من گير ميدي؟؟
بچه که بوديم
بازي گوشي
ميکرديم
.
.
.
الان که بزرگ شديم فرقي نکرده فقط بر عکس شده
گوشي بازي
ميکنيم...