Trees are poems that earth writes upon the sky, we fell them down and turn them into paper, that we may record our emptiness.
درختان اشعاری هستند که زمین بر اسمان نگاشته است، ما ان ها را قطع کرده و به کاغذ تبدیل میکنیم، که شاید پوچی های فکری خودمان را بر رویش بنگاریم.
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی شعاری
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
دوست داشتن شعاری که به درد نمیخورد!
با چهار تا حرف و قربان صدقه و
عشوه و غمزه
که حالت خوب نمی شود
دوست داشتن را باید
بغل کرد و بوسید
باید باشد کسی
که وجودت
برایش ضروری ترین نیاز دنیا باشد
و آغوشش برایت
امن ترین امن دنیا
که بشود با خیال راحت
یک عمر را بی خیال همه دنیا
دل به آغوشش بسپاری و
حالت با حالش جور باشد
که اهل دوست داشتن باشد
اهلش که باشد هیچ وقت
از دهان نمی افتد...
#امیر_وجود
یه شعاری بود چند سال پیش مطرح شد :
“جهانی فکر کن محلی عمل کن”
الان نمونهش رانندگی این مردم : ماشینهای روز دنیا ، رانندگی به سبک شتر !
از جمله زیباترین اشعاری ک توی زندگیم شنیدم،
تقدیم ب همه ی دوستان 1 جمله ای:
تیر برقی چوبی ام در انتهای روستا..
بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا..
ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت..
کوچ کردم از وطن تنها برای روستا..
آمدم خوش خط شود تکلیف شب ها آمدم..
نور یک فانوس باشم پیش پای روستا..
یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند..
پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا..
حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم..
قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا..
کاش یک تابوت بودم، کاش آن نجار پیر..
راهی ام می کرد قبرستان بجای روستا..
قحطی هیزم اهالی را به فکر انداختست..
بد نگاهم می کند دیزی سرای روستا..
من که خواهم سوخت، حرفی نیست اما ای خدا..
تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا..
"کاظم بهمنی"
هر عصری یه درد داره و هرنسلی یه شعاری...!
خســــــته ام از آرزوها ،
آرزوهاي شعاری ......شـــــوق پرواز مجازی ، بالــــهاي استعاری
لحظه هاي کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خــــاطرات بايگــــانی،زندگي هــــــای اداری
آفتاب زرد و غمگين ، پله های رو به پايين
سقفهای سرد و سنگين ، آسمانهـــــاي اجاری
با نگاهی سر شکسته ،چشمهـــايی پينه بسته....خسته از درهای بسته،خسته از چشم انتظاری
صندلی هـــای خميده،ميزهــــای صف کشيده
خنده های لب پريده ، گريه هــــای اختياری....عصر جدول های خالی، پارک های اين حوالی
پرسه های بی خيالی، نيمکت های خماری
رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم: شنبه های بی پناهی ، جمعه های بي قراری
عـــــاقبت پرونده ام را،بـــا غبار آرزوهــــاخاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی ميز خالی من، صفحه ی باز حوادث,,,در ستون تسليتهــــــا ، نامي از ما يادگاری
قیصر امین پور