زيباترين انسانهايى كه تا كنون شناخته ام، آنهايى بودند كه شكست خورده بودند
رنج ميكشيدند.
دچار فقدان شده بودند و با اين حال
راه خود را از اعماق درد و رنج گشودند و بيرون آمدند.
اين افراد، يك حسى از قدردانى، حساسيت و فهم زندگى داشتند كه آنها را پر از شفقت،ملايمت و توجه عميق و عاشقانه ميكرد.
زيبايى اين افراد، اتفاقى و بى سبب نبود.
" اليزابت كوبلر"
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی شكست
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
آدمى باش كه دوست داشتنش آسونه، شكستنش سخته و فراموش كردنش غير ممكن ....
زندگى چند بارى زمينم زده،
چيزهايى رو نشونم داده كه هيچوقت نميخواستم ببينم.
غم و شكست رو تجربه كردم.
اما از يك چيز مطمئنم، من هميشه بلند ميشم ...
پ.ن
"ویدیو رو حتما تماشا کنید"
اگر بى رحمانه شكسته شدى اما هنوز هم شجاعت آن را دارى كه با موجودات زنده ى ديگر مهربان باشى،
تو يك انسان سرسخت با قلب يك فرشته ای ...
پادشاهی قصد نوشیدن آب از جويباری را داشت ، شاهينش سریع پائین آمد و به جام زد و آب بر روی زمين ريخت . پادشاه عصبانی شد و با شمشير به شاهين زد و آن را کشت...
پس از مرگِ شاهين ، پادشاه در مسير آب ، ماری بسيار سمی دید که مُرده و آب را مسموم کرده بود . وی از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت...
دستور داد تا مجسمه ای طلایی از شاهين بسازند
بعد ساختن تندیس شاهین
بر یکی از بالهايش نوشت : یک دوست هميشه دوستی است که شما را نجات دهد حتی اگر كارهايش شما را برنجاند
و روی بال ديگرش نوشت : هر عملی كه از روی تصور غلط و خشم باشد محكوم به شكست است ...
شاه با این ماجرا تجربه ی بزرگی بدست آورد بدست آورد اما شاهینش دیگر هرگز زنده نشد...
چند وقتی ميشد كه رابطمون مثل قبل خوب نبود .
تا ديروز كه سخت مشغول كار بودم
اون وسط مسطها هی صفحهی گوشيم روشن خاموش ميشد... حرفاش ميومد رو صفحم... ميديدم داره گله ميكنه اما ترجيح ميدادم نفهمه كه حرفاشو خوندم، تا آروم شه تا بشه باهاش حرف زد. اصولا اون آدميه كه وقتی حالش خوب نيست اصلا نميشه باهاش حرف زد... تا اينكه شب حرفاشو خوندمو ديدم آخراش نوشته ديگه چيزی بين ما نيست، و بعدش شب خوش !
امروز خودش بهم زنگ زد، بدون سلام و عليك شروع كرد به داد و بيداد... گوشيم تو دستم بود و به حرفاش گوش نميدادم، فقط صداش ميومد... تا اينكه يهو هيچی نگفت و من گوشيمو گرفتم كنار گوشم، بهش گفتم چی انقدر تو رو عصبی كرده؟ با صدای بغضآلود گفت: چرا ديشب بعد اينكه گفتم ديگه چيزی بين ما نيست چيزی نگفتی؟ گفتم چون ناراحت شدم! گفت ناراحتيت مهمتر از اين بود كه نذاری من برم؟ اگه واقعا ميخواستم بیخيالت بشم چی؟ مشغول كارات كه ميشی ناراحتيت هم باهاش فراموش ميشه، اما من چی ؟
بهش گفتم ديشب سكوت كردم، چون ميدونستم آدما اينطوری نميرن... آدما وقتی واقعا بخوان برن حرف از خداحافظی هميشگی نميزنن چون براشون سنگ بزرگيه و علامت نزدن. آدما وقتی واقعا ميخوان برن، چشماشون خيسه اما دستاشون مشتِ گرهكرده نيست، دلشون شكستهست نه عصبی. دلشون پُره اما چيزی نميگن. آدما وقتی ميخوان برن، ميرن ... فرداش زنگ نميزنن بازخواستكنن عزيزم ...
خدا مهمان ما باشد يعني چه؟ ما چه داريم كه او را مهمان كنيم يك و چه وقت او مهمان ما ميشود دو؟! اين در حديث قدسي آمده است که «انا عند المنكسرة قلوبهم» يعني خداي سبحان مهمان دلهاي شكسته است و آن انكسار را آن فقر را آن خضوع را آن خشوع را آن بندگي خالص را خدا ميپذيرد اين «انا عند المنكسرة قلوبهم» جزء مصاديق مهمان شدن خدا نسبت به دلها است.
ما به این دلیل عشق می ورزيم که غمگین هستيم ،
به این دلیل در جست و جوی دیگری هستيم که تنها هستيم ...
در واقع ما با عشق ورزي مي خواهيم حال خودمون را خوب كنيم
و به همين دليل شكست مي خوريم
عشق فقط زمانی امکان پذیر است که :
كه احساس تنهايي نكنيم
بلکه در یگانگی باشیم
با خودمون قهر نباشیم
بلکه با خودمون در شیفتگی و سرمستی باشیم
خودمون را خوب بشناسيم
راهمون را مشخص كنيم
بعد همراه مناسبمون را پيدا كنيم
و عاشقانه به او عشق بورزيم و حال او را هم خوب كنيم .
بايد اول حالمون خوب باشه و بعد عشق بورزيم
اينطوري حال خودمون هم بهتر مي شه
تا وقتي حالمون خوب نباشه عشق حالمون را خوب نمي كنه بلكه بيشتر ما را ناكام تر مي كنه .
احتمالا خيلي ها اين تجربه را داريم .
نيلوفر اله وردي
ما...
با صداى آرام تر خنديديم.
موهايمان كمتر رنگ باد را ديد.
مخفى مان كردند.
و به ما ياد دادند مخفى كنيم،
مخفيانه زيبا شديم،
مخفيانه شكست خورديم.
مخفيانه التيام يافتيم.
ما ترسيديم همه عمرمان را،
اما روزى مى رسد...
كه برقصيم، برقصيم، برقصيم
و بر شانه هاى هم بوسه بزنيم.
اينجاست پشتِ زيبايى مان...
تمام زخم هايى كه هرگز نميبيندشان.
ﭘﻴﺎﻣﻚ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﺯﻥ:
ﺁﺭﻭﻡ ﺑﺎﺵ، ﻧﺘﺮﺳﻴﺎ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ
ﺳﺮﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﺮﺩﻩ ﻫﺎ
ﺑﻴﻬﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﺧﺎﻧﻢ ﺟﻬﺎﻧﭙﻮﺭ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﺑﻪ ﺍﻭﺭﮊﺍﻧﺲ، ﺍﻻﻥ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻧﻢ.
ﺩﻛﺘﺮﺍ ﻣﻴﮕﻦ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰﻱ ﻣﻐﺰﻳﻪ
ﭘﺎﻱ ﭼﭗ ﻭ ﺩﻧﺪﻩ ﺭﺍﺳﺘﻢ ﺷﻜﺴﺘﻪ
ﺁﺭﻧﺠﻢ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻪ
ﮔﺮﺩﻧﻢ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ ﻭ ﻟﺒﻢ ﭼﺎﻙ ﺧﻮﺭﺩﻩ.
ﺟﻮﺍﺏ ﺯﻥ : ﺧﺎﻧﻢ ﺟﻬﺎﻧﭙﻮﺭ ﻛﻴﻪ ؟!!!
��������������