بهترین دوستِ كسی نبودم...
حتی بهترین دوستِ بهترین دوستانم...با
مزه نیستم جوری كه دل و رودتون به هم بپیچه و وقتی نیستم بگید جای فلانی خالی اگر بود چقد خوش میگذشت...
آنقدری كتاب نخواندهام،
سفر نرفتهام،
تجربه های جالب انگیز نداشتهام...
یا موسیقی شناس نبوده ام كه بشود باهام حرف های این شكلی زد...
لحنم،
قیافم،
لباس هایی كه میپوشم خیلی معمولی هستند...
هیچ ایدهای برای نجات دنیا ندارم!
خیال پردازِ خوبی نیستم...
مدتی است اصراری به هیچ چیز ندارم،
به برآورده شدن خواسته هایم ندارم ...
اصراری ندارم اگر خیلی دلتنگش میشوم خیلی دلتنگم شود!
اگر دوستش دارم ،
دوستم داشته باشد...
اصراری ندارم به غافل گیر شدن...
من معمولیَم و معمولی بودن هیچ غمگین نیست به نظرم !
معمولی بودن فقط خیلی معمولی است :) معمولی بودن شاید همان دلیلی است كه باعث میشود بهترین دوست كسی نباشم!! كسی كه وقتی از هم پاشیدهای بهش زنگ بزنی و بگی بیا جمعم كن...
شاید این معمولی بودنم خوب باشد برای بقیه...
یكجوری كه جای خالیام نه به چشمشان بیاید نه هیچ دردی بپیچد توی دلشان!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی شكلی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
من در اتاق یك رئیسی رفتم، كار داشتم. تا در را باز كردم دیدم یك دختری حالا
یا دختر یا خانم، خیلی خوشگل است. تا در را باز كردم، اوه... چه شكلی!داخل
اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه!گفتم: چطور با یك
دختر به این زیبایی تو در یك اتاق هستی و در هم بسته است. گفت: آخر ما حزب
اللهی هستیم. گفتم: خوشا به حالت كه اینقدر به خودت خاطرت جمع است. حضرت امیر
به زنهای جوان سلام نمیكرد. گفتند: یا علی رسول خدا سلام میكند تو چرا سلام
نمیكنی؟ گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم.
میترسم به یك زن جوان سلام كنم یك جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد. گفتم:
دل علی میلرزد، تو خاطرت جمع است
من در اتاق یك رئیسی رفتم، كار داشتم. تا در را باز كردم دیدم یك دختری حالا
یا دختر یا خانم، خیلی خوشگل است. تا در را باز كردم، اوه... چه شكلی!داخل
اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه!گفتم: چطور با یك
دختر به این زیبایی تو در یك اتاق هستی و در هم بسته است. گفت: آخر ما حزب
اللهی هستیم. گفتم: خوشا به حالت كه اینقدر به خودت خاطرت جمع است. حضرت امیر
به زنهای جوان سلام نمیكرد. گفتند: یا علی رسول خدا سلام میكند تو چرا سلام
نمیكنی؟ گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم.
میترسم به یك زن جوان سلام كنم یك جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد. گفتم:
دل علی میلرزد، تو خاطرت جمع است.
من در اتاق یك رئیسی رفتم، كار داشتم. تا در را باز كردم دیدم یك دختری حالا
یا دختر یا خانم، خیلی خوشگل است. تا در را باز كردم، اوه... چه شكلی!داخل
اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه!گفتم: چطور با یك
دختر به این زیبایی تو در یك اتاق هستی و در هم بسته است. گفت: آخر ما حزب
اللهی هستیم. گفتم: خوشا به حالت كه اینقدر به خودت خاطرت جمع است. حضرت امیر
به زنهای جوان سلام نمیكرد. گفتند: یا علی رسول خدا سلام میكند تو چرا سلام
نمیكنی؟ گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم.
میترسم به یك زن جوان سلام كنم یك جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد. گفتم:
دل علی میلرزد، تو خاطرت جمع است.