کپشن های مربوط به شناختند

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی شناختند

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

کسانی که امروز رویاهای تو را مسخره می کنند وقتی به هدفت رسیدی برای بقیه تعریف می کنند که روزی تو را می شناختند

.࿐

گويند؛صاحب دلى، براى کاری وارد جمعی شد...
حاضرین همه او را شناختند ؛
پس ، از او خواستند كه پس از انجام کارهایش پند گويد..

کارهایش که تمام شد همگی نشستند و چشم ها به سوى او بود...
مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت :

ای مردم !هر كس از شما كه مى داند امروز تا شب خواهد زيست و نخواهد مرد، برخيزد!

كسى برنخواست ...

گفت :
حالا هر كس از شما كه خود را آماده مرگ كرده است ، برخيزد!
باز كسى برنخواست ....

گفت : شگفتا از شما كه به ماندن اطمينان نداريد و براى رفتن نيز آماده نيستيد!!!!



تذكرة الاوليا
عطار نیشابوری

خداوند گفت :

- دیگر پیامبری نخواهم فرستاد ، از آن گونه که شما انتظار دارید اما جهان هرگز بی پیامبر نخواهد ماند .
و آن گاه پرنده ای را به رسالت مبعوث کرد .
پرنده آوازی خواند که در هر نغمه اش خدا بود . عده ای به او گرویدند و ایمان آوردند .
و خدا گفت :
- اگر بدانید ، حتی با آواز پرنده ای می توان رستگار شد .
خداوند رسولی از آسمان فرستاد .
باران ، نام او بود .
همین که باران ، باریدن گرفت ، آنان که اشک را می شناختند ، رسالت او را دریافتند ، پس بی درنگ توبه کردند و روح شان را زیر بارش بی دریغ خدا شستند .
خدا گفت :
- اگر بدانید ، با رسول باران هم می توان به پاکی رسید .
خداوند پیغامبر باد را فرستاد تا روزی بیم دهد و روزی بشارت . پس باد ، روزی توفان شد و روزی نسیم و آنان که پیام او را فهمیدند ، روزی در خوف و روزی در رجا زیستند .
خدا گفت :
- آن که خبر باد را می فهمد ، قلبش در بیم و امید می لرزد و قلب مومن این چنین است .
خدا گُلی را از خاک برانگیخت تا معاد را معنا کند .
و گُل چنان از رستخیز گفت که از آن پس هر مومنی که گلی را دید ، رستاخیز را به یاد آورد .
خدا گفت :
- اگر بفهمید ، تنها با گُلی قیامت خواهد شد .
خداوند یکی از هزار نامش را به دریا گفت . دریا بی درنگ قیام کرد و سپس چنان به سجده افتاد که هیچ از هزار موج او باقی نماند . مردم تماشا می کردند ، عده ای پیام دریا را دانستند ، پس قیام کردند و چنان به سجده افتادند که هیچ از آن ها باقی نماند .
خدا گفت :
- آن که به پیغمبر آب ها اقتدا کند به بهشت خواهد رفت .
و به یاد دارم که فرشته ای به من گفت :

- جهان آکنده از فرستاده و پیغمبر و مرسل است اما همیشه کافری هست تا باران را انکار کند و با گل بجنگد ، تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دریا را ساحر ....

پیرمرد که با دوچرخه اش به سمت خیابان پیچید، پرنده ها ناگهان به سویش پر کشیدند، همگی با هم. بال می زدند و بی قرار بودند. با خودم گفتم برای چی پرنده ها همه به سمت او می پرند؟
که دیدم پیرمرد کیسه ای دارد آبی رنگ و برای پرنده ها خرده های نان خشک آورده است. قشنگ بود ، قشنگ ؛ اینکه میان این همه رهگذر ، پرنده ها پیرمرد شان را می شناختند و به سویش می پریدند، پیرمردی را که نان می دهد....
کاش ما هم مثل این پرنده ها میان این همه رهگذر تشخیص می دادیم کسی را که هر روز به ما نان می دهد و جان می دهد و زندگی....
و کاش کمی شوق از پرندگان می آموختیم برای پریدن به سویش.....

جبران خلیل جبران نویسنده نامدار مسیحی می گوید:عرب حقیقت مقام و قدر علی علیه السلام را نشناخت تا آن که از همسایگان عرب،مردمی از پارس(ایران)بپا خاستند و فرق میان «گوهر» و «سنگریزه» را شناختند.

گویند شغالى، چند پر طاوس بر خود بست و سر و روى

خویش را آراست و به میان طاوسان در آمد.

طاوس‏ها او را شناختند و با منقار خود بر او زخم‏هازدند .


شغال از میان آنان گریخت و به جمع همجنسان خود بازگشت؛

اما گروه شغالان نیز او را به جمع خود راه ندادند

و روى خود را از او بر مى‏گرداندند .

شغالى نرمخوى و جهاندیده، نزد شغال خودخواه و فریبكار آمد

و گفت: (( اگر به آنچه بودى و داشتى، قناعت مى‏كردى،

نه منقار طاوسان بر بدنت فرود مى‏آمد

و نه نفرت همجنسان خود را بر مى‏انگیختى .

آن باش كه هستى و خویشتن را بهتر و زیباتر و مطبوع‏تر از آنچه هستى،

نشان مده كه به اندازه بود، باید نمود.))


نامش " حارث " بود. اهل آسمان همه می شناختندش. آوازه نمازهایش همه جا پیچیده بود. داستان از انجا شروع شد که ناگهان روال همیشگی زندگی اش ریخت به هم. خدا از همه خواسته بود که به پای آدم (ع) بیفتند. و این سخت بود. انگار حسی تازه را ته ِ ته ِ دلش یافته بود. حسی غیر از این همه سال پرستشی که ریخته بود پای خدایش. خودش! به خدا گفت: " قول می دهم تا ابد عبادتت کنم. برای تو سجده کنم ولی برای این آفریده ات هرگز! " حرف کمی نبود. حرف روی حرف خدا زده بود. خدای مهربان از او پرسید: " چرا نمی خواهی از سجده گزاران باشی؟ " انگار او اصلا نفهمیده بود، در مقابل چه کسی ایستاده و دارد سوال چه کسی را جواب می دهد. گفت: چون من موجودی نیستم که به مشتی خاک سجده کنم." داشت همین عبادتهای نفهمیده اش را به رخ خدا می کشید. و خدا...خدای مهربان او را از خودش راند. از مهربانی ِ قشنگش!

*

خوبتر که فکر می کنم می بینم چیزی که "حارث" را " ابلیس" کرد دلش بود. او می خواست خدا را هر جور که دلش می خواهد بپرستد نه آن جور که خدا می خواهد....

گویند: صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت . نمازگزاران ، همه او را شناختند؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید . پذیرفت .
نماز جماعت تمام شد . چشم ها همه به سوى او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست .
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت : مردم !
هرکس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!
کسى برنخاست .
گفت : حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد!
باز کسى برنخاست .
گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید ...!

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

کسانی, امروز, رویاهای, مسخره, کنند, وقتی, هدفت, رسیدی, برای, بقیه, تعریف, روزی, شناختند, براى, کاری, وارد, جمعی, حاضرین, خواستند, انجام, کارهایش, گويد, تمام, همگی, نشستند, صاحب, خطاب, جماعت, مردم, داند, خواهد, زيست, نخواهد, برخيزد, برنخواست, حالا, آماده, كرده, شگفتا, ماندن, اطمينان, نداريد, رفتن, نيستيد, تذكرة, الاوليا, عطار, نیشابوری, خداوند, دیگر, پیامبری, نخواهم, فرستاد, گونه, انتظار, دارید, جهان, هرگز, پرنده, آوازی, خواند, نغمه, گرویدند, ایمان, آوردند, بدانید, توان, رستگار, رسولی, آسمان, باران, همین, باریدن, گرفت, آنان, رسالت, دریافتند, درنگ, توبه, کردند, بارش, دریغ, پاکی, پیغامبر, بشارت, توفان, نسیم, فهمیدند, زیستند, فهمد, قلبش, امید, لرزد, مومن, چنین, گُلی, برانگیخت, معاد, معنا, چنان, رستخیز, مومنی, رستاخیز, بفهمید, تنها, قیامت, هزار, نامش, سجده, افتاد, باقی, نماند, تماشا, دانستند, افتادند, پیغمبر, اقتدا, بهشت, دارم, فرشته, آکنده, فرستاده, مرسل, همیشه, کافری, انکار, بجنگد, دروغگو, بخواند, مجنون, ساحر, پیرمرد, دوچرخه, خیابان, پیچید, ناگهان, سویش, کشیدند, زدند, قرار, بودند, خودم, گفتم, دیدم, کیسه, دارد, خرده, آورده, قشنگ, اینکه, میان, رهگذر, پریدند, پیرمردی, تشخیص, دادیم, زندگی, پرندگان, آموختیم, جبران, خلیل, نویسنده, نامدار, مسیحی, گوید, حقیقت, مقام, علیه, السلام, نشناخت, همسایگان, مردمی, پارس, ایران, خاستند, گوهر, سنگریزه, گویند, شغالى, طاوس, خویش, آراست, طاوسان, طاوسها, منقار, زخمهازدند, گریخت, همجنسان, بازگشت؛, گروه, شغالان, ندادند, نرمخوى, جهاندیده, خودخواه, فریبكار, آنچه, بودى, داشتى, قناعت, مىكردى, بدنت, فرود, مىآمد, نفرت, مىانگیختى, هستى, خویشتن, بهتر, زیباتر, مطبوعتر, نشان, اندازه, باید, نمود, حارث, شناختندش, آوازه, نمازهایش, پیچیده, داستان, شروع, روال, همیشگی, خواسته, بیفتند, انگار, تازه, یافته, پرستشی, ریخته, خدایش, خودش, عبادتت, آفریده, نبود, مهربان, پرسید, خواهی, گزاران, باشی, اصلا, نفهمیده, مقابل, ایستاده, سوال, جواب, موجودی, نیستم, مشتی, عبادتهای, راند, مهربانی, قشنگش, خوبتر, بینم, چیزی, ابلیس, بپرستد, اقامه, مسجدى, شناختند؛, منبر, پذیرفت, برخاست, نخست, الله, رسولش, ستود, هرکس, برخیزد, برنخاست, کرده, اطمینان, ندارید؛, نیستید,