نیاز دارم با یکی حرف بزنم، بغلش تا صبح گریه کنم و بعدا دیگه نشناسمش.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی شناسمش
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
این بار که از این دریای خروشان به سلامت عبور کردیم، اینبار که رگبار پایان گرفت و هوا صاف شد، همهتان را با عشق بغل میکنم.
من یک دنیا شوق و لبخند برای روزهای خوبمان کنار گذاشتهام و بغلبغل مهربانی و دلخوشی و هزار هزار بهانهی روشن برای خوشبختی در پستوی ذهنم پنهان کردهام و زمانش که رسید، برای همهمان از رهایی و شادی و عشق خواهمگفت.
چقدر مثل خانواده شدهایم اینروزها...
از کنار هرکسی که در خیابان عبور میکنم، انگار سالهاست میشناسمش. انگار باتمام این چشمها و چهرههای مهربان قراری دارم، انگار چیزی ما را به هم پیوند داده، آنقدر محکم که جدا شدنی نیستیم و فراموش نمیکنیم هرگز، که چقدر به هم نیاز داریم و نیاز داریم که حال همهمان خوب شود. انگار همه در نهایت اندوهی مشترک غوطهوریم و داریم با تمام توان و با هم به سمت نور پیش میرویم و مراقبیم که تاریکی و اندوه و خشم، ما را نبلعد و کمک میکنیم به هم که قوی بمانیم و طاقت بیاوریم و در دل تندباد روزگار نشکنیم؛ به شوقِ بهار و به شوق روزهای روشن و خوبی که در انتظار ماست...
طاقت بیاوریم، برای تمام رنجی که تا امروز کشیدیم و تاریکی و خشمی که پشت سر گذاشتیم و دلخوشیهای سادهای که نداشتیم.
طاقت بیاوریم، به حرمت تمام تلاشهای بیش از توان و زخمهای رسیده به استخوان.
طاقت بیاوریم چون آگاه نیستیم به اینکه آخرین پلهی این سیاهچاله کجاست و کجای این قصه، به رهایی و نور میرسیم...
طاقت بیاوریم.
#نرگس_صرافیان_طوفان
باید کسی را پیدا کنم که برایش نامه بنویسم، یکی که ربطی به من نداشته باشد، نشناسمش، مرا نشناسد یا اگر میشناسد بتواند تا ابد وانمود کند که نمیشناسد. نیاز دارم برای یک مخاطب ناشناس بنویسم، جواب هم نداد اشکالی ندارد، فقط گاهی بنویسد "غصه نخور، درست خواهد شد"
. .
✿ کپشن خاص ✿
ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ؟ ﺍﺳﻤﺶ ﭼﯿﺴﺖ؟
-نمیدانم !!
ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺳﻤﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ
زﻥ ها ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺳﻢ ﻭ ﻧﺎﻣﮕﺬﺍﺭی ﺍﻧﺪ
ﻟﺐ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻟﯿﺴﯿﺪﻡ
ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﮔﯿﺞ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ!!
ﺳﺮﻋﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺳﻢ ﻫﺎ ﻓﻘﻂ
ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ
ﮔﻔﺘﻢ:
ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ
ﺁﺩﻡ ﺍﺯ ﺑﻼﺗﮑﻠﯿﻔﯽ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩﻡ.
ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺸﻨﺎﺳﻤﺶ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺯﺭﻧﮓ!!
ﮔﻔﺖ:
ﭼﺮﺍ ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﺴﺘﯽ؟!
ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺁﺏ ﺩﻫﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﻡ و گفتم:
دﻭﺳﺘﯽ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺳﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺖ..
#فریبا_وفی
ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﻋﺠﻴﺐ ﻭ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ !
ﺩﻟﺨﻮﺷﻲ ﻫﺎ ﮐﻢ ﻧﻴﺴﺖ !
ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺩﻭﺭُ ﺑﺮﻡ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ !
ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﺭﻭﻱ ﻟﺒﻢ ﻣﻴﻨﺸﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﻴﺮﻭﻧﺪ !
ﻭﻟﻲ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﻋﺠﻴﺒﻲ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ... !
ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻢ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﻳﺖ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ ... ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﻳﺎ ﻧﻪ؟ !
ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﻲ !
ﻭ ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻲ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺯﺟرﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ !
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﻣﺮﺍ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺧﻮﺵ ﺑﺤﺎﻟﺖ ...
ﭼﻪ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﺍﻱ ﺩﺍﺭﻱ !
ﮐﺎﺵ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ ﻭ ﺑﺨﻨﺪﻳﻢ...
ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ، ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﻧﻔﺴﻬﺎﻳﺖ ﻏﺒﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ !!!
ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺗﺎﺭ ﺍﺳﺖ !!!
ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﮕﻮﻳﻢ ؟ !
ﺍﺯ ﺁﻏﻮﺷﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻡ ﻧﻤﻴﺸﻮﻧﺪ ؟ !
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺷﺎﺩﻡ ﻧﻤﻴﮑﻨﻨﺪ ؟ !
ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻫﻢ بیشتر ﺑﺸﻨﺎﺳﻤﺸﺎﻥ ؟ !
از ادمهایی که نزدیک میشوند و پس میزنم ؟!
ﺧﻼﺻﻪ ﺩﺭﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻩ ﻫﺎ ....
ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﻟﻌﻨﺘﯽ ﮐﻪ ﺣﮑﻢ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺑﺮﺗﻦ ﻧﺎﺭﺱ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺻﺎﺩﺭ ﺷﺪ ... !
ﮐﺴﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻀﺤﮏ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﻤﮑﻦ .... ﻓﻘﻂ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺟﻨﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﻋﻘﯿﻢ ﺑﻐﺾ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ...
#ناشناس
همیشه میگن که "یه روز خوب میاد"
ولی من فکر میکنم روزای خوب اون دورانی بودن که از ته دل میخندیدم و هیچ دغدغه فکری نداشتم
فکر کنم روزای خوب اومدن و رفتن بدون اینکه بشناسمشون ....
ولی من وقتی تصمیم بگیرم کسی رو دوس نداشته باشم و از خودم دورش کنم اصلا تبدیل به یه آدمی میشم که حتی خودمم نمیشناسمش
خب چی میشد که الان یهو گوشیمو نگاه میکردم و میدیدم تویی!اسم تو!عکس تو!
من چیز بزرگی نمیخوام!فقط در حد یه سلام...
قول میدم هول نکنم.
قول میدم 10 دقیقه بعد جواب بدم.
نه...
مگه میتونم؟اصلا...!!!زنگ تو با همه فرق داره،میشناسمش،هر جا باشم خودم رو به گوشی میرسونم تا جواب تورو بدهم.
چه آرامش خاصی در صحبت کردن با تو هست که با بقیه نیست؟چرا وقتی گریه میکنم تو تنها کسی هستی که میتونی آرومم کنی؟
آدمیزاده دیگه...دلش میخواد برای یکی مهم باشه..هرکسی هم نه،فقط یکی
نحوه ی صحبت کردن بعضی خانم ها:
حنانه رو میشناسی خواهر فاطمه دختر خاله نوره که میشه زن پدر شوهر مریم دختر نسرین خواهر محمد پسر اشرف همسایه سپیده دختر منیره !!
نه نمیشناسمش...!!
ای بابا حنانه که دیدیمش تو عروسی ندی دختر محمد که باباش میشه دایی منیره و خواهرش پسر عمشونو گرفته مادربزرگش و مادربزگ ساره دختر کلثوم میشن دختر خاله
اهاااا چش شده ؟؟
لاغر شده
ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﻋﺠﯿﺐ ﻭ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ
هر چند ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ ﻫﺎ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺖ،
ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﻡ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ...!
ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﻢ ﻣﯿﻨﺸﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ،
ﻭﻟﯽ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﺖ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ...
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﯾﺎ ﻧﻪ...!
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺧﻠﺴﻪ ﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ...
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺧﻮﺵ ﺑﺤﺎﻟﺖ ﭼﻪ ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﯼ !
ﮐﺎﺵ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺑﺨﻨﺪﯾﻢ
ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ...
ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﻧﻔﺴﻬﺎﯾﺖ ﻏﺒﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ
ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺗﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﮕﻮﯾﻢ؟ !
ﺍﺯ ﺁﻏﻮﺷﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻡ ﻧﻤﯿﺸﻮﻧﺪ؟
از ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ؟ !
ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﺸﺘﺮ ﺑﺸﻨﺎﺳﻤﺸﺎﻥ؟