ما به این دلیل عشق می ورزيم که غمگین هستيم ،
به این دلیل در جست و جوی دیگری هستيم که تنها هستيم ...
در واقع ما با عشق ورزي مي خواهيم حال خودمون را خوب كنيم
و به همين دليل شكست مي خوريم
عشق فقط زمانی امکان پذیر است که :
كه احساس تنهايي نكنيم
بلکه در یگانگی باشیم
با خودمون قهر نباشیم
بلکه با خودمون در شیفتگی و سرمستی باشیم
خودمون را خوب بشناسيم
راهمون را مشخص كنيم
بعد همراه مناسبمون را پيدا كنيم
و عاشقانه به او عشق بورزيم و حال او را هم خوب كنيم .
بايد اول حالمون خوب باشه و بعد عشق بورزيم
اينطوري حال خودمون هم بهتر مي شه
تا وقتي حالمون خوب نباشه عشق حالمون را خوب نمي كنه بلكه بيشتر ما را ناكام تر مي كنه .
احتمالا خيلي ها اين تجربه را داريم .
نيلوفر اله وردي
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی شناسي
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
درد علي دو گونه است: دردي كه از ضربه ي ابن ملجم در فرق سرش احساس مي كند و درد ديگر دردي است كه او را تنها در نيمه شب هاي خاموش به دل نخلستانهاي اطراف مدينه كشانده…و به ناله درآورده است.ما تنها بر دردي مي گرييم كه از ابن ملجم در فرقش احساس مي كند.
اما اين درد علي نيست
دردي كه چنان روح بزرگي را به ناله آورده است، تنهايي است كه ما آن را نمي شناسيم .بايد اين درد را بشناسيم نه آن درد را ، كه علي درد شمشير را احساس نمي كند.
و ….ما
درد علي را احساس نمي كنيم
دکترعلی شریعتی
من اگــر مرد بودم
دست زنی را میگرفتم
پا به پايش فصل ها را قدم ميزدم
و برایش از عشق و دلدادگی میگفتم
تا لااقل یک دختر در دنيا
از هیچ چیز نترسد
شما زن ها را نمی شناسيد
زن ها ترسو اند
زن ها از همه چیز می ترسند
از تنهایی
از دلتنگی
از دیروز
از فردا
ﻣﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﻳﺮ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻴﻢ
ﻭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﻳﺮﺗﺮ.
پروفسور ﺣﺴﺎﺑﯽ ميگه :
ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺗﺤﺼﻴﻼﺗﻢ ﺩﺭﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺩﺭ
ﻳﻚ ﻛﺎﺭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺑﺎ يك دﺧﺘﺮ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ
ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﻭ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻓﻴﻠﻴﭗ، ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺧﺘﻤﺶ ﻫﻤﮕﺮﻭﻩ ﺷﺪﻡ .
ﺍﺯكاﺗﺮﻳﻨﺎ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺭﻭ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻲ؟
ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﮔﻔﺖ ﺁﺭﻩ، ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮﻱ ﻛﻪ ﻣﻮﻫﺎﻱ ﺑﻠﻮﻧﺪ
ﻗﺸﻨﮕﻲ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺭﺩﻳﻒ ﺟﻠﻮ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ !
ﮔﻔﺘﻢﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻲ !
ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺵ ﺗﻴﭗ ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺭﻭﺷﻦﺷﻴﻜﻲ ﺗﻨﺶ ﻣﻴﻜﻨﻪ !
ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻣﻨﻈﻮﺭﺕﻛﻴﻪ؟
ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻮﻥﭘﺴﺮﻱ ﻛﻪ ﻛﻴﻒ ﻭﻛﻔﺸﺶ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﺖ ﻫﺴﺖﺑﺎﻫﻢ !
ﺑﺎﺯﻡ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻛﻲ ﺑﻮﺩ !
ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺗﻮﻥ ﺻﺪﺍﺷﻮ ﻳﻜﻢﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺩﻳﮕﻪ، ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﺭﻭﻱﻭﻳﻠﭽﻴﺮ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ ...
ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻪ!!!
ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺑﺎﻭﺭﻱ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ ...
آﺩﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻛﻪﺑﺘﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻭﻳﮋﮔﻲ ﻫﺎﻱ ﻣﻨﻔﻲ ﻭ ﻧﻘﺺ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻪ ...
ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﺩﻳﺪﻥ ...
ﺍﮔﺮ ﻛﺎﺗﺮﻳﻦ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻓﻴﻠﻴﭗﻣﻴﭙﺮﺳﻴﺪ ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ؟
ﺣﺘﻤﺎ ﺳﺮﻳﻊ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ:
ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻌﻠﻮﻟﻪ ﺩﻳﮕﻪ !!
ﻭﻗﺘﻲ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﺪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﺮﺩﻡ
ﺧﻴﻠﻲ ﺧﺠﺎﻟﺖﻛﺸﻴﺪﻡ . . .
گُفت: ميشناسيش؟؟!
صدتــا خاطره اومد جلو چشمم
يه لبخـــند زدم گفتم نه ڪيه.....؟؟!
گاهي اگر با ما صحبت كرده باشي
پيشش اگر از ما شكايت كرده باشي
حتي اگر بي انكه مشتاقان بدانند
يك شب نمازي را امامت كرده باشي
يا در لباس ناشناسي در شب قدر
از خود حديثي را روايت كرده باشي
پس مردمك هاي نگاه ما عميق اند
تو حاضري بي انكه غيبت كرده باشي...
✔وﺍﻗﻌﺎ ﺣﻜﻤﺘﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ... ☜ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻀﻲ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻴﺒﻴﻨﻦ
ﺟﻨﺴﺖ ﺍﺯ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﺳﺖ ﻣﺤﻜﻤﺘﺮ ﺑﻬﺖ ﺳﻨﮓ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﻦ . ﺷﺎﻳﺪ.....
⇡⇡ﺍﻳﻨﺠﻮﺭﻱ ﺻﺪﺍﻱ ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﻱ ﺗﻮﻱ ﺫﻫﻨﺸﻮﻥ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﻲ ﻣﻮﻧﻪ ⇡⇡.
✘ ﺍﺯﺷﻜﺴﺘﻨﺖ .
✘ﺍﺯ ﺧﺮﺩ ﺷﺪﻧﺖ .
✘ ﺍﺯ ﺗﻜﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻧﺖ ...
▼▼ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎﻭﺭﺕ ﻧﺸﻪ▼▼
☜ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﺧﺮﺩ ﺷﺪﻱ ﻳﻪ ﺟﻮﺭ ﺣﺲ ﺗﺮﺣﻢ ﻫﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻴﺪﺍﻣﻴﻜﻨﻦ . ...
↶↿ﻣﻴﺨﻮﺍﻥ ﭼﻴﻨﻲ ﻧﺎﺯﻙ ﺗﻨﻬﺎﻳﻴﺖ ﺭﻭ ﺑﻨﺪ ﺑﺰﻧﻦ . ﺍﻣﺎ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻦ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻗﺪﻣﺸﻮﻥ ﺗﻜﻪ ﻫﺎﻱ ﺭﻳﺰﻗﻠﺒﺖ ﺭﻭ ﺯﻳﺮ ﭘﺎ ﻟﻬ ﻤﻴﻜﻨﻦ . ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻢ ﻣﻴﺪﻭﻧﻦ !!!
√ﺩﺍﻳﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻴﺸﻦ ..
✔ﺑﺮﺍﻱ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺗﺠﻮﻳﺰﻫﺎﻱ ﻓﻠﺴﻔﻲ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﻲ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﻣﻴﺪﻥ .
☜ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﻬ ﺂﺏ ﻭ ﺁﺗﻴﺶ ﻣﻴﺰﻧﻦ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺑﺪ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﻥ ....
↫ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻭﺣﻘﻴﺮﻥ !
←←ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﭼﺮﺍ؟
✔ ﭼﻮﻥ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻦ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻳﺎ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﺗﻮ ﺗﻮﻱ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﻧﻬﺎﺳﺖ !
⇡⇡ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺿﺪ ﻋﻔﻮﻧﻲ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﻭﻱ ﺯﺧﻤﻬﺎﻱ ﻛﻬﻨﻪ ﺍﺕ ﻧﻤﻚ ﻣﻴﺮﻳﺰﻥ،
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺭﻭﻱ ﺍﻳﻦ ﺯﺧﻤﻬﺎ ﺍﻣﻀﺎﻱ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﻮﻧﺪﻩ .
✘ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﻜﺎﻳﺖﻣﻦ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ .
✧ﺑﻌﻀﻲ ﻗﺼﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﺮﺍﺕ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻦ
☆ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻱ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﺶ ﺑﺎﺷﻲ . ☆
☜ﻓﻘﻂ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺵ ﺟﺎﻱ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺭﻭ
ﻣﻴﮕﻴﺮﻱ !!!! ☞
ﻗﺼﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺧﻮشی ندارد..
من اگر مرد بودم و دست زني را مي گرفتم،
پا به پايش فصل ها را قدم مي زدم و برایش از عشق و دلدادگي مي گفتم؛
تا لااقل یک دختر در دنيا از هیچ چیز نترسد!...
شما زن ها را نمي شناسيد!
زن ها ترسو اند،
زن ها از همه چیز می ترسند،
از تنهایی، از دلتنگي، از دیروز، از فردا، از زشت شدن، از ديده نشدن، از جايگزين شدن، از تکراری شدن، از پیر شدن، از دوست داشته نشدن،...
و شما ..
برای رفع اين ترس ها نه نیازی به پول دارید،
نه موقعیت و نه قدرت،
نه زيبايي و نه زبان بازي!
كافيست فقط حریم بازوانتان راست بگوید!
كافيست دوست داشتن و ماندن را بلد باشيد!
تقصير شما بود كه زن ها آن قدر عوض شدند.
وقتی شما مردها شروع کردید به گرفتن احساس امنیت،
زن ها عوض شدند.
آن قدر که امنیت را در پولِ شما دیدند،
آن قدر که ترس از دوست داشته نشدن را با جراحی پلاستیك تاخت زدند،
و ترس از تنها نشدن را با بچه دار شدن، و و و...
عشق ورزیدن و عاشق کردن هنر مردانه ای ست؛
وقتی زن ها شروع می کنند به ناز خریدن و ناز کشیدن،
تعادل دنیا به هم می خورد!
گُفت:ميشناسيش؟؟!!
صَدتا خاطِره اُمد جِلو چِشمَم
يه لَبخَند زَدم
گُفتَم نه كيه؟؟!...