عاشقی بد اقبالم
نه میتوانم به سویت بیایم
و نه میتوانم به خودم برگردم.
دلم بر من شوریده است.
• محمود درویش
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی شوریده
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
باز امشب از خیالِ تو،
غوغاست در دلم
آشوب عشقِ آن
قد و بالاست، در دلم
دستی به سینۀ منِ
شوریده سر گذار
بنگر چه آتشی ز تو
برپاست در دلم
باری امید خویش به دلداریام فرست
دانی که آرزویِ تو تنهاست در دلم...
#هوشنگ_ابتهاج
سخن عشق من افتاده به هر انجمنی
درد این قصه نشسته به دل یاسمنی
برکه را گرچه گرفته همه جا مهر سکوت
به همه چه تو فقط جان من و عشق منی
چه شود گرمی دستان تورا نوش کنم
بعد از آن من بروم تا که کنم کوه کنی
چه شود باز بغل باشد و من باشم و تو
تا ببافی به تنم از تن خود پیرهنی
من همان بلبل شوریده ی نالان توام
تو ولی یک رز زیبا به سرای چمنی
من فقط حرف تورا در همه عالم زده ام
هیچ جایی نزدم جز تو و حسنت سخنی
عاشق شوریده دل ❣
در دفتر شعرش نوشت ❣
هرکسی یک دلبر جانانه دارد ؛❣
من " تو " را ...
✨
تمامـ حرف اینجاست
ندید در دلِ شوریده امـ
چه طوفانی ست
در شهر تو میخانه زیاد است، ولی من...
شوریده و دیوانه زیاد است، ولی من...
جمعیتی اطراف تو سرگرم طوافند
بر گِرد تو پروانه زیاد است، ولی من...
شیرینی و لیلایی و عذرایی و ویسی
از عشق تو افسانه زیاد است، ولی من...
بگذار که بغض تو بماند که بماند
هر چند تو را شانه زیاد است، ولی من...
این شعر پر از "من" شده؛ گفتی عوضش کن
باشد! "من" بیگانه زیاد است، ولی من...
هر کسی یاری درین کاشانه دارد ؛ من تو را
یک هدف از رفتن میخانه دارد ؛ من تو را
هرکه مستی می کند ، یک دلبر نازک ادا
در کنار ساغر و پیمانه دارد ؛ من تو را
هر که را دیدم به فرداهای خود دل داده است
آرزوها در دل دیوانه دارد ؛ من تو را
هر که عاشق میشود با جادوی یک دلفریب
در بغل معشوقه ای فتانه دارد ؛ من تو را
هر کسی در یک ستاره بخت خود را دیده است
پیش خود یک آسمان افسانه دارد ؛ من تو را
عاشق شوریده دل، دردفتر شعرش نوشت :
هر کسی یک دلبر جانانه دارد؛ من تو را
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم
چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم
اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم
چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم
یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم
سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
علیرضا قزوه
از تــو بگذشتـم و بگذاشتـمت با دگـران
رفتم از کوی تو لیکن عقبِ سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تـو بمان و دگران وای به حال دگـران
رفتـه چون مه به محاقم که نشانـم ندهند
هر چه آفاق بجویند کـران تا به کــران
مــی روم تا کـه بـه صاحبنـظری بازرســم
محــرم مـا نبود دیـده ی کوته نظــران
دل چــون آینـه اهــل صفــا می شـکننــد
که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبـران
دل مــن دار که در زلـف شکن در شـکـنت
یادگاریست ز سـر حلقه شوریده سران
گـــل این باغ بجز حسرت و داغــم نفــزود
لاله رویــا تــو ببخشای به خونین جــگران
ره بیــداد گـــران بخت مـــن آمــوخت تـرا
ورنـــه دانـــم تو کجــا و ره بیــداد گــــران
سهـــــل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کایـــن بـــود عاقبت کــار جـــــهان گـــذران
شــــــــهریـــارا غم آوارگـــی و دربـــدری
شــورهــا در دلـــم انگیخته چـــون نوســـفران
توانگر کسی است
که به آنچه خداوند توانانصیبش کرده خرسند باشد .
زیرا شوریده بخت تر و پراکنده خاطرتر از آزمند کسی نیست .
بزرگمهر