واقعآ بعد از مدتها از یه متن خیلی خوشم اومد
.
.
ﻧﺎﻧﻮﺍﯾﯽ ﺷﻠﻮﻍ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻮﭘﺎﻥ،ﻣﺪﺍﻡ ﺍﯾﻦﭘﺎ ﻭ ﺁﻥﭘﺎ ﻣﯽﮐﺮﺩ،
ﻧﺎﻧﻮﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ :ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ؟
ﮔﻔﺖ :ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﻭ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﻧﺎﻥ ﺑﺨﺮﻡ، ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ
ﮔﺮﮒﻫﺎ ﺷﮑﻤﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﻨﻨﺪ !
ﻧﺎﻧﻮﺍ ﮔﻔﺖ :ﭼﺮﺍ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺴﭙﺮﺩﻩﺍﯼ؟
ﮔﻔﺖ : ﺳﭙﺮﺩﻩﺍﻡ،
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺧﺪﺍﯼ « ﮔﺮﮔﻬﺎ» ﻫﻢ ﻫﺴﺖ...!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی شکمشان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
مردها
مظلوم ترین جنس آفریدهٔ خدایند
شاید شما توی دلتان،
یا بلندبلند بخندید و بگویید :
جوک میگویی؟
یا مثلا بگویید :
مردها؟
مظلوم؟
این هم از آن حرفهاست!
اما راستش این است که مردها،
پشت نقاب غرور و منم منم شان،
گاه کودکانی معصوم و بی پناهند،
گاه عاشقانی نگون بخت،
و گاه پیرمردی تنها توی پارک.
و من فکر میکنم
که ته ته خوشبختی هر مردی،
خندهٔ زن و بچه اش است…
مردها را سخت میشود شناخت،
همه شان ته ریش ندارند،
همه شان فیتنس نیستند،
اتفاقا بعضیهایشان کچل و بی قواره اند،
بعضی دندانهای جلوییشان افتاده و بعضیها کوتاه اند با یک گلوله شکم!
اما همین مردهای معمولی، وقتی شما دارید خرید میکنید،
یا وقتی آرام برنامهٔ آشپزی نگاه میکنید،
یا موقع سرخ کردن بادمجان،
حتی وقتی که با بیحوصلگی از یقه های چرکشان گلایه میکنید،
مشغول جنگ هستند،
جنگ با مشغولیات ذهنی خودشان،
با راست و ریس کردن اجاره خانه،
با چک سر برج،
با قسط فلان،
با اینکه چطور کنار اینهمه مشکلات لبخند یادشان نرود،
و تاریخ تولد و عقد و ازدواج و هزار چیز عجیب دیگر،
که برای شما فرشته ها مهم است، یا چطور یک گوشهٔ آرام پیدا کنند
تا دردهایشان را توی سطل تنهایی خودشان عق بزنند،
مردها موجودات مظلومی هستند،
حواستان باشد،
که اگر دلشان خوش یک استکان چای است،
همیشه حاضر باشد،
که تعریف کنید ازشان،
حتی اگر شکمشان گنده
و کله شان کچل است،
مردها،
به محبت زنده اند،
و نه هیچ چیز دیگر،
باقی قضایا فقط فکرهای زنانه است،
بریزیدشان دور و طور دیگری نگاه کنید،
دنیا واقعا زیباست…
توجه❗️
این متن برای مردها نوشته شده
و نه نامردها
نانوایی شلوغ بود و چوپان،مدام اینپا و آنپا میکرد،
نانوا به او گفت:چرا اینقدر نگرانی؟
گفت:گوسفندانم را رها کردهام و آمدهام نان بخرم، میترسم گرگها شکمشان را پاره کنند!
نانوا گفت:چرا گوسفندانت را به خدا نسپردهای؟
گفت:سپردهام،
اما او خدای«گرگها»هم هست !
نانوایی شلوغ بود و چوپان،مدام اینپا و آنپا میکرد،نانوا به او گفت:چرا اینقدر نگرانی؟گفت:گوسفندانم را رها کردهام و آمدهام نان بخرم،میترسم گرگها شکمشان را پاره کنند!
نانوا گفت:چرا گوسفندانت را به خدا نسپردهای؟گفت:سپردهام،اما او خدای "گرگها" هم هست!..!