..
فک کن دلبر سر سفرهی عقد
عاقد که بگه
عروس خانم، دوشـیزه محترمه سرکار خانم دلبر دلبری به بنده وکالت میدهید شمارا به عقد دایم آقای سیــد... در بیاورم
بنده وکیلم؟
سپردم به جای عروس رفته گل بچینه بگن عروس رفته دلبری کنه بیاد
گل چیه تو خودت گلی ، گل من
قیافهی منم اون لحظه دیدن داره آ !
خر کیف، خر ذوق
دارم بال در می آرم اصلا
بعد که تو بله رو بگی مطمــئنم گریم میگیره
حالا من دقیقه رسم و رسومارو بلد نیستم
ولی دیدی انگشت کوچیـکرو باید بزنی تو عسل؟
من ده تا انگشتم و میکنم تو عسل از ذوقِ بله گفتنت!
تو فقط بگو بله
اصلا من شیرجه مـیزنم تو عسل
تصورشم از خود بی خودم میکنه!
#ابطـحی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی شیرجه
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
فک کن دلبر سر سفرهی عقد
عاقد که بگه
عروس خانم، دوشـیزه محترمه سرکار خانم دلبر دلبری به بنده وکالت میدهید شمارا به عقد دایم آقای سیــد... در بیاورم
بنده وکیلم؟
سپردم به جای عروس رفته گل بچینه بگن عروس رفته دلبری کنه بیاد
گل چیه تو خودت گلی ، گل من
قیافهی منم اون لحظه دیدن داره آ !
خر کیف، خر ذوق
دارم بال در می آرم اصلا
بعد که تو بله رو بگی مطمــئنم گریم میگیره
حالا من دقیقه رسم و رسومارو بلد نیستم
ولی دیدی انگشت کوچیـکرو باید بزنی تو عسل؟
من ده تا انگشتم و میکنم تو عسل از ذوقِ بله گفتنت!
تو فقط بگو بله
اصلا من شیرجه مـیزنم تو عسل
تصورشم از خود بی خودم میکنه!
#ابطـحی
من شنا رو تو استخر یاد گرفتم
شیرجه رو موقع ریختن شاباشا
در یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.
مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا میکرد.
مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد. پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد. مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت.
تمساح پسر را با قدرت میکشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.
کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید و به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.
پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند.
پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.
خبرنگاری که با کودک مصاحبه میکرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد.
سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت: «این زخمها را دوست دارم، اینها خراشهای عشق مادرم هستند.»
گاهی مثل یک کودک قدرشناس، خراشهای عشق خداوند را به خودت نشان بده. خواهی دید چقدر دوست داشتنی هستند.
من ﺷﯿﺮﺟﻪ ﺯﺩﻥ ﺭﻭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﺁﺏ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻡ
.
.
.
ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺭﻭ ﺳﺮ ﻋﺮﻭﺱ ﻭ ﺩﻭﻣﺎﺩ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺮﯾﺨﺘﻦ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘم ^_^�����
دیروز با بچه های دانشگاه شریف رفتیم استخر !!!
.
.
.
آقا ما شیرجه میرفتیم اونا حجم آب از دست رفته رو حساب میکردن...!!!!
من شیرجه زدنو قبل از این که تو آب یاد بگیرم موقعی که روسر عروس و دومادپول میریختن یاد گرفتم!خخخخ
شیرجه های نرفته
گاهی
کوفتگی های عجیبی به جا می گذارند ..
اگه گفتین چرا غواص ها از عقب شیرجه میزنن تو آب ؟!!!!!!!!
شیرجه های نرفته گاهی کوفتگی های عجیبی به جا می گذارند .