تو لای مزه‌های زندگیم شیرین‌ترین طعمی..️

واسه بز گرسنه همه علفا شیرینه
واسه علف هرز هم فرقی نمیکنه خوراک کدوم بز میشه.‌..


میدونی که چی میگم؟

نزار قبانی :

آیا شک داری که تو
شیرین‌ترین و مهم‌ترین زنِ دُنیایی؟
آیا شک داری که وقتی یافتمت
کلید تمامیِ درهایِ جهان از آنِ من شُد؟
آیا شک داری وقتی دست‌ات را گرفتم
جهان دگرگون شُد؟
آیا شک داری بزرگ‌ترین روز تاریخ
و زیبا‌ترین خبرِ دُنیا
لحظهٔ ورودت به قلب‌ من بود؟ ..️

♡

زندگی به من آموخت:
آنکه کام دیگری را تلخ کند
غیر ممکن است کام خودش شیرین باشد...

. .

من دلم روشن است
به تمام اتفاقات خوب در راه مانده
به تمام روزهای شیرین نیامده
به لبخندی که یک روز بر لبمان مینشیند

اگه ازم بپرسی اون چیه تو میشه ، بهت میگم:

اون خوابه سر ظهر منه
اون نور روزای تاریک منه
اون بارون وسطه بهار منه
اون قند کنار چایی منه
اون آخیشه منه
اون خونه ی امن منه
اون گرمای دستای سرد منه
اون شیرینیه روزای تلخ منه
اون روح منه اما تو یه جسم دیگه
اون تکراری ترین تکرار نشدنیه منه
اون خود منه
اون امید من وسط ناامیدیای منه...

محبوبم!
در تابستان بوی بهار می‌رسد...
بوی گل‌های ایرانی و اینجا چه رونقی دارد شادی...
همه‌ی این روزها چشیدنی است...
جشن تولد آفتاب است و انگورها در حال شیرین شدن‌اند...
تابستان است، دیگر دوران درِ اتاق را به روی خود بستن، سپری شده!

#محمد_صالح_علاء

از دفتر خاطراتم
تنها یک برگ مانده
سفید می گذارمش
برای روزی که
ببوسم ات ...

#محمد_شیرین_زاده
‍‌ ‎‌‌

تغییر در ارکان زندگی‌م رو دارم حس می‌کنم. به طور پیش‌فرض وجودم همیشه با تغییر می‌جنگه و می‌ره تو لاک افسردگی و یأس و مثل مار توی خودش می‌پیچه؛ ماری که از روی بی‌پناهی نیش می‌زنه و زهرش خاطرات شیرین و آزاد گذشته‌ست. اما جنگ من، جنگیدن با جنگیه که وجودم در برابر تغییر راه می‌ندازه؛ جنگیدن با این مار، اما نه با خودش به قصد نابودی‌ش، بلکه جنگیدن با زهر شیرین‌ش. این مار با تمام نیش‌ها و دردها باید زنده بمونه چون در حال پوست انداختن و شروع یه دورهٔ جدیده.

رفتنت
دردی را
درمان نمی کند؛
بمان،
بمان و
زخم هایم را
مرهمی باش،
زخم هایی که
تنها
برای التیام
دست های تو را می شناسند.

#محمدشیرین_زاده