وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود،
وقتی نمیتوانیم اشکهایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم و بغضهایمان پشت سر هم میشکند،
وقتی احساس میکنیم بدبختیها بیشتر از سهممان است و رنجها بیشتر از صبرمان؛
وقتی امیدها ته میکشد و انتظارها به سر نمیرسد،
وقتی طاقتمان طاق میشود و تحملمان تمام...
آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم و مطمئنیم که تو، فقط تویی که کمکمان میکنی...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی صبرمان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
وقتي قلبهايمان كوچكتر از غصههايمان ميشود،
وقتي نميتوانيم اشكهايمان را پشت پلكهايمان مخفي كنيم و بغضهايمان پشت سر هم ميشكند،
وقتي احساس ميكنيم بدبختيها بيشتر از سهممان است و رنجها بيشتر از صبرمان؛
وقتي اميدها ته ميكشد و انتظارها به سر نميرسد،
وقتي طاقتمان طاق ميشود و تحملمان تمام...
آن وقت است كه مطمئنيم به تو احتياج داريم و مطمئنيم كه تو، فقط تويي كه كمكمان ميكني...
مناجاتی که شهید حاج عبدالله رودکی برای دخترشان نوشتهاند:
خدایا معرفتمان ده که بس بیمعرفتیم.
صبرمان ده که بسیار عجولیم.
بصیرتمان ده که ببینیم آنچه نادیدنی است.
کورمان کن که نبایستهها را نبینیم و جز تو منظر نظر نباشد.
بینشی عطا کن که اهل ثمر شویم.
و فکری ببخش تا به عظمتت پی ببریم و معرفتی یابیم.
دستی ببخش تا دستگیر باشد و قطعش کن تا جز تو بسوی کسی دراز نکند.
قدمی عطا کن که در راه تو بپیماید.
و قدرتی که در خدمت تو باشد.
خدا کند یک اتفاق خوب بیـفتد وسط زندگیمان
آری همینجا
وسط بی حوصلگی های روزانه مان ،
نگرانی های شبانه مان ،
وسط زخم های دلمان ...
آنجا که زندگی را هیچوقت زندگی نکردیم ...
یک اتفاق خوب بیفتد
که خاطرات سالها جنگیدن و خواستن و نرسیدن از یادمان برود…
آنگونه که یک اتفاق خوب
همین الان ؛
همین ساعت ؛
همین حالا ؛
از پشت کوه های صبرمان طلوع کند و
غروب همه غصه هایمان باشد
طلوعی که غروبش همیشه خیر است…
خدایا
کمی
"پایان خوش"
می خواهم
برای این روزهایم
معانی مختلف مُردن در ایران :
می میرم برات :
عاشقتم
بمیرم برات :
خیلی دلم برات می سوزه
برو بمیر :
دیگه نمی خوام ببینمت
می مُردی ؟ :
چرا کاررا انجام ندادی؟
مُرده بودی :
چرا نگفتی !
نمُردیم و ... :
بالاخره اتفاق افتاد
مُردیم تا ... :
صبرمان تمام شد
من بمیرم ؟؟؟ :
راست می گویی ؟
مُردم :
خسته شدم
مُردی ؟؟؟ :
چرا جواب نمی دهی ؟
مُرده :
بی حال و وا رفته
مُردنی :
نحیف و لاغر
.
.
ادبیااااات ماااااشاهکاره
معانی مختلف مُردن در ایران :
می میرم برات :
عاشقتم
بمیرم برات :
خیلی دلم برات می سوزه
برو بمیر :
دیگه نمی خوام ببینمت
می مُردی ؟ :
چرا کاررا انجام ندادی؟
مُرده بودی :
چرا نگفتی !
نمُردیم و ... :
بالاخره اتفاق افتاد
مُردیم تا ... :
صبرمان تمام شد
من بمیرم ؟؟؟ :
راست می گویی ؟
مُردم :
خسته شدم
مُردی ؟؟؟ :
چرا جواب نمی دهی ؟
مُرده :
بی حال و وا رفته
مُردنی :
نحیف و لاغر
.
.
.
ادبيااااات ماااا خيلي قويههه بعععععلههه!!(teeth)
وقتی که قلب هایمان كوچك تر از غصه هایمان میشود،
وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلك هایمان مخفی كنیم
و بغض هایمان پشت سر هم میشكند ...
وقتی احساس میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهم مان است
و رنج ها بیشتر از صبرمان ...
وقتی امیدها ته میكشد
و انتظارها به سر نمیرسد ...
وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحمل مان هیچ ...
آن وقت است كه مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم كه تو
فقط تویی كه كمكمان میكنی ...
آن وقت است كه تو را صدا میكنیم
و تو را میخوانیم ...
آن وقت است كه تو را آه میكشیم
تو را گریه میكنیم ...
و تو را نفس میكشیم ...
وقتی تو جواب میدهی،
دانه دانه اشکهایمان را پاك میكنی ...
و یكی یكی غصه ها را از دلمان برمیداری ...
گره تك تك بغض هایمان را باز میكنی
و دل شكسته مان را بند میزنی ...
سنگینی ها را برمیداری
و جایش سبکی میگذاری و راحتی ...
بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب هایمان، لبخند ...
خواب هایمان را تعبیر میكنی،
و دعاهایمان را مستجاب ...
آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
تلخ ها را شیرین میكنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید میشوند
و سیاهی ها سفیدسفید ...
مرسی برای بودنت خدای من
کاربردهای مختلف ” مُردن ” در فرهنگ ما !!
برو بمیر : برو گمشو !
بمیرم برات : خیلی دلم برایت می سوزد !
می میرم برایت : عاشقتم !
می مردی ؟ : چرا کار را انجام ندادی ؟
… مردی ؟ : چرا جواب نمی دهی ؟
نمردیم و … : بالاخره اتفاق افتاد !
مردیم تا … : صبرمان تمام شد !
مرده : بی حال !
مردنی : نحیف و لاغر !
مردم : خسته شدم!
من بمیرم ؟ : راست می گی؟
خدایا!!!
وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود
وقتی نمیتوانیم اشکهایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم
و بغضهایمان پشت سر هم میشکند
وقتی احساس میکنیم
بدبختیها بیشتر از سهممان است
... ... و رنجها بیشتر از صبرمان؛
وقتی امیدها ته میکشد
و انتظارها به سر نمیرسد
وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحملمان هیچ …
آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم که تو
فقط تویی که کمکمان میکنی …
خداوندا
تنها تو را صدا میکنیم
و فقط تو را می خوانیم
ﮐﺎﺭﺑﺮﺩﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ” ﻣُﺮﺩﻥ ” ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺎ !!
ﺑﺮﻭ ﺑﻤﯿﺮ : ﺑﺮﻭ ﮔﻤﺸﻮ !
ﺑﻤﯿﺮﻡ ﺑﺮﺍﯾﺖ : ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ !
ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻡ ﺑﺮﺍﯾﺖ : ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ !
ﻣﯽ ﻣﺮﺩﯼ ؟ : ﭼﺮﺍ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﺍﺩﯼ ؟
… ﻣﺮﺩﯼ ؟ : ﭼﺮﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﯽ ؟
ﻧﻤﺮﺩﯾﻢ ﻭ … : ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ !
ﻣﺮﺩﯾﻢ ﺗﺎ … : ﺻﺒﺮﻣﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ !
ﻣﺮﺩﻩ : ﺑﯽ ﺣﺎﻝ !
ﻣﺮﺩﻧﯽ : ﻧﺤﯿﻒ ﻭ ﻻﻏﺮ !
ﻣﺮﺩﻡ : ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ !
ﻣﻦ ﺑﻤﯿﺮﻡ ؟ : ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﯽ?