✿ کپشن خاص ✿
با این بارانی که میبارد و
تویی که در خیابانی
امشب
چقدر عاشق روی دست پاییز می ماند
خدا می داند!
#سینا_صحرایی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی صحرایی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
این همه صدایم میکنی و "جانم" نمیشنوی
تقصیر خودت است.
آخر طوری نامم را میگویی
هرکس نداند فکر میکند غزلی میخوانی
وگرنه نام مردانه مرا
چه به این افت و خیزهای عاشقانه!
#سینا_صحرایی
✿ کپشن خاص ✿
-دلم برات میسوزه هاااا
-واسه چی؟
-نمیتونی بفهمی داشتنت چه حالی داره...
#سینا_صحرایی
بیا برای چند لحظه هم که شده
جایت را با من عوض کن
میخواهم بدانم
همه دنیای کسی بودن
چه حسی دارد...
#سینا_صحرایی
. سینا صحرایی
ادبیات مدرسه را دور بریز
در ادبیات من
دوست داشتن را فقط یک جور میتوان صرف کرد
دوستت دارم
دوستم داری
و دیگران غلط میکند دوستت داشته باشد...
(سینا صحرایی)
هر کس به تماشایی،
رفته است به صحرایی
ما را که "تو" منظوری،
خاطر نَرَود جایی!
#سعدی
یک افسانه ی صحرایی، از مردی می گوید که می خواست به جای دیگری مهاجرت کند
او شروع کرد به بار کردنِ شترش.
فرش هایش، لوازم پخت و پز، صندوق های لباسش را بار کرد و حیوان همه را پذیرفت.
وقتی می خواستند به راه بیفتند، مرد پرِ آبی زیبایی را به یاد آورد که پدرش به او داده بود.
پر را برداشت و بر پشتِ شتر گذاشت؛
اما با این کار، جانور زیر بار تاب نیاورد و جان سپرد.
حتما مرد فکر کرده است شتر من حتی نتوانست وزن یک پر را تحمل کند.
گاهی ما هم در مورد دیگران همین طور فکر میکنیم، نمی فهمیم که شوخی کوچک ما شاید همان قطره ای بوده است که جامی پُر از درد و رنج را لبریز کرده.
" هیچ روز خوبی در راه نیست "
روز خوب که در نمیزنه بیاد داخل !
روز خوب که از جعبه شانس در نمی یاد !
روز خوب که یکی از روزهای هفته نیست در مسلسل ناگزیر تقویم طلوع کند !
روز خوب که سر برج نیست خود به خود ، البته گاهی با ناز و کرشمه بیاد !
قبض آب و برق و ... نیست که وقت و بی وقت وقتی خسته از سرکار برمی گردی از شکاف در آویزون باشه !
روز خوب که ...
نه !
روز خوب را باید ساخت
باید نوازشش کرد
باید آراست و پیراست
باید به گیسوهایش گل های وحشی صحرایی زد
باید عطر دلخواهش رو روی میز گذاشت
شعر دلخواهش رو سرود
باید نازش را کشید
به رویش خندید
روز خوب را باید خلق کرد
و بعد در آغوش آرام یک روز خوب لذت دنیا را چشید ...
آورده اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او. شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داد و پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می کنی؟ عرض کرد آری.
بهلول فرمود طعام چگونه می خوری؟ عرض کرد اول «بسم الله» می گویم و از پیش خود می خورم و لقمه کوچک برمی دارم، به طرف راست دهان می گذارم و آهسته می جوم و به دیگران نظر نمی کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی شوم و هر لقمه که می خورم «بسم الله» می گویم و در اول و آخر دست می شویم.
بهلول برخاست و فرمود تو می خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی دانی و به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی هستی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی داند.
بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می دانی؟ عرض کرد آری. سخن به قدر می گویم و بی حساب نمی گویم و به قدر فهم مستمعان می گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می کنم و چندان سخن نمی گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی دانی. پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی دانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می دانی؟ عرض کرد آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب می شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (ص) رسیده بود بیان کرد.بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی دانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی دانم، تو قربه الی الله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از این گونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.
جنید گفت: جزاک الله خیراً! و ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود، هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد و در خواب کردن، اینها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد..
ندیدمت که بگویم چقدر زیبایی
نیامدی که ببینم شبیه دریایی ،
ببین دوباره غروب است و جاده آماده
بنا به گفته مردم غروب می آیی !
شکوه آمدنت را ببخش به چشمانم
بیا الهه غربت سوار صحرایی .