چقدر این نوشتهی شارل بودلر دقیق و واقعیه
میگه:
میگفتی:
«این اندوهِ غریب از کجا آمده است
که چون دریا روی صخرههای عریان و سیاه را میگیرد؟»
میگویم:
از آن دم که دل یکبار کینه ورزد.
زیستن دردیست!
این راز را همگان میدانند.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی صخره
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
با پسرای صخره نورد دوست بشید اینا انگشتاشون قویه
شرارهٔ غم عشق، آتش افکن است هنوز
بیا که آتش مهر تو روشن است هنوز
شکایت از تو ندارم؛ ولی بیا و ببین
چه زخمهای عمیقی که بر تن است هنوز
درختیام که بر آن حک شدهست نام کسی
غمت مباد! که یاد تو با من است هنوز
اگر تو صخرهای و سنگدل، من آن موجم
که هر نفس هوسش با تو بودن است هنوز
دلم به یاد تو هم صحبت رقیبان است
وگرنه با همه غیر از تو دشمن است هنوز
#فاضل_نظری
رودخونه از میون صخره ها راهش رو باز میکنه و رد میشه، نه بخاطر قدرتش
بلکه بخاطر پافشاری و سماجتش
. .
موج، با تجربه ی صخره به دریا برگشت
کمترین فایده ی عشق، پشیمانی ماست
#فاضل_نظری
رودخونه صخره رو میشکافه،
نه بخاطر قدرتش.....
به خاطر تداومش....
شهریارت می شوم ، دار و ندارم می شوی
ماه رویم ! اخترِ دنباله دارم می شوی
صخره ام ! یاد تو موجِ روزگاران من است
بی قرارت می شوم اما قرارم می شوی
روزی از این روزها دل را به دریا می زنم
نا خدایت می شوم امیدوارم می شوی
متهم نه ! من که محکومم به عشقت نازنین
شوره زارم من ولیکن لاله زارم می شوی
تا سحر امن یجیبا بر لبم جاری ست تا
شامی از این شامها شب زنده دارم می شوی
واژگون می سازم این تقدیر شوم این ننگ را
گر چه از انصارم اما انحصارم می شوی
از امید از بیم از رفتن که می گویم شبی
شک ندارم تا سحر چشم انتظاری میشوی
دلم چون صخره محکم بود
اما عشق کاری کرد
که این ویرانه مدتهاست
محتاج مرمتهاست...
رد نکن گرمای دستم را به دردت میخورم
کنده ای پیرم که در سرما به دردت میخورم
صورتم سرخ است با سیلی و دلخونم،ببین!
من انارم... درشب عید به دردت میخورم
با عصای پیری ات بد تا نکن نشکن مرا
صبرکن امروز یا فردا به دردت میخورم
موج وقت گریه فکر شانه هایی سنگی است
مثل صخره در دل دریا به دردت میخورم
یک تفنگ سر پر از شعرم درون گنجه ات
شک نکن که آخرش یکجا به دردت میخورم
بخشیدن هنره که هرکسی نداره!
يک روز دو دوست با هم و با پاي پياده از جاده اي در بيابان عبور مي کردند.بعد از چند ساعت سر موضوعي با هم اختلاف پيدا کرده و به مشاجره پرداختند.وقتي که مشاجره آنها بالا گرفت ناگهان يکي از دو دوست به صورت دوست ديگرش سيلي محکمي زد .بعد از اين ماجرا آن دوستي که سيلي خورده بود بر روي شنهاي بيابان نوشت :
امروز بهترين دوستم به من سيلي زد.
سپس به راه خود ادامه دادند تا به يک آبادي رسيدند.چون خيلي خسته بودندتصميم گرفتند که همانجا مدتي در کنار برکه به استراحت بپردازند.
ناگهان پاي آن دوستي که سيلي خورده بود لغزيد و به برکه افتاد.
کم کم او داشت غرق مي شد که دوستش دستش را گرفت و او را نجات داد .بعد از اين ماجرا او بر روي صخره اي که در کنار برکه بود اين جمله را حک کرد:
امروز بهترين دوستم مرا از مرگ نجات داد.
بعد از آن ماجرا دوستش پرسيد اين چه کاري بود که تو کردي ؟
وقتي سيلي خوردي روي شنها آن جمله را نوشتي و الان اين جمله را روي سنگ حک کردي ؟
دوستش جواب داد وقتي دلمان از کسي آزرده مي شود بايد آن را روي شنها بنويسيم تا بادهاي بخشش آن را با خود ببرد. ولي وقتي کسي به ما خوبي مي کند بايد آن را روي سنگ حک کنيم تا هيچ بادي نتواند آنرا به فراموشي بسپارد.