کپشن های مربوط به صلابت

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی صلابت

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

.هفت سین دلت را آنگونه بچین
🤍که نه یک سال، بلکه عمری را
.زیبا به پایان برسانی
🤍سلامتی را بگذار در بالاترین نقطه دلت
.که هیچ چیز برتر از آن نیست

.سعادت را از خدا بخواه
🤍که او با لطف و کرمش به تو خواهد بخشید
.سربلندی را در دلت جای ده
🤍که بزرگت خواهد کرد!
.ساده لبخند بزن و ساده زندگی کن

.سکوت، سرزندگی و صلابت را فراموش نکن
🤍گاهی باید سکوت کرد و انتظار کشید
.سرزنده بود و زندگی کرد
🤍سختی کشید و سنگ بود...
.اما انسانیت را از یاد نبرد...
🤍مهرو محبت رافراموش نکرد
.️ سال نو مبارک.

The strength of a man isn’t seen in the width of his shoulders
It is seen in the width of his arms that encircle you

قدرت و صلابت یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیست
بلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون می تونه تو رو حمایت کنه.

دلم روشن است. چون دنیا صلابت زن ایرانی را و قدرت و جسارت ایران و ایرانی را به چشم دید.
من دلم روشن است چون نسل به نسل داریم جسورتر می‌شویم و آگاه‌تر.
دلم روشن است، چون حمایت و مهربانی جهانیان را به چشم دیدم و عضوی شده‌بودیم که عمیقا درد داشت و جهانی برایش بی‌قرار شد. که حالا غریبه نیستیم و با مردم جهان، یک راز مشترک داریم.
من دلم روشن است، چون از پس اینهمه سیاهی، دل‌هایی سفید می‌بینم و ذهن‌هایی روشن!
من دلم روشن است، بعد از این پاییز، یک‌ضرب به بهار می‌رسیم...
من دلم روشن است ...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

در سقوط هم میتوان
"سهمگین"
"باشکوه"
"باصلابت "
"و زیبا بود"
این را آبشار به من آموخت

هفت سین دلت را آن‌گونه بچین
که نه یک سال، بلکه عمری را
زیبا به پایان برسانی
سلامتی را بگذار در بالاترین نقطه دلت
که هیچ چیز برتر از آن نیست
سعادت را از خدا بخواه
که او با لطف و کرمش به تو خواهد بخشید
سربلندی را در دلت جای ده
که بزرگت خواهد کرد!
ساده لبخند بزن و ساده زندگی کن
سکوت، سرزندگی و صلابت را فراموش نکن
گاهی باید سکوت کرد و انتظار کشید
سرزنده بود و زندگی کرد
سختی کشید و سنگ بود...

#حاتمه_ابراهیم_زاده

دفاع مقدس، نام آشناترین واژه در قاموس حماسه های عزت آفرین ایران است که خاطرات دلاوری های آن، در تاریخ شکوهمند این دیار به یادگار خواهد ماند.

زیباترین فصل این فرهنگ، خالقان این حماهس عظیم اند که با صلابت اراده و نور ایمان، رهنورد راه مقدّسی شدند که پاداش آن، جاودانگی و بقا بود.

هفته دفاع مقدس گرامی باد

یه نوروز جدید تو راهه و هرکی تو فکـر هفت سین خودشه…

بعضیا هفت سینشون “سنجد “و “سیر” و “سماق” و
“سرکه” و “سیب” و “سبزه” و “سوسن“ه
.
بعضیا هفت سینشون “سکه “و “سانتافه “و “سفر خارج “و
“سونا “و “سگ جیبی” و “ساختمون آنچنانی” و “سرمایه ها“شونه.
.
بعضی ها هفت سینشون “ساختمون نصفه کاره” و “سقفایی که چکه می کنه“ و “سکه های پول خورد واسه خرید نون” و “سبد های خالی” و “سیاهی دود هیزم” و “سرمای تنشون” و “سیلی سرخ صورتشون“ه
.
بعضی ها یه سین پرو پیمون “سلامتی“دارن و نمی بیننش…
بعضیا در به در “سکه“هاشون رو “سربه نیست “می کنن تا سین”سلامتی“رو “سر“شون باشه.
.
بعضیا ، از سین های دنیا فقط یه “سر پناه ” می خوان بعضیا فقط یه “سر پرست“
بعضی ها همه عمرشون تو سین”سجود“ن بعضیا تو سین”سلوک“
و بعضیا “سگ دو “میزنن واسه یه لقمه نون!
بعضیا مثل “سرو” می مونن و بعضیا مثل “سایه“
بعضیا “سرمست” دنیان و بعضی ها “سرسام “می گیرن از اینهمه “سردرگمی” هاش.
.
بعضی ها رو میشناسم که هفت “سین” زندگیشون رو با “صاد “می چینن:
صفا و صداقت و صمیمیت و صبر و صلح و صلابت و صواب …
.

هفت سینو هر سال هر جور دوست دارین بچینین اما هفت(صاد) شما ماندگار

این ماجرا واقعی است ؛ گوش کنید! شاه بیت این غزل اینجاست!
سال 1381، شامگاه یک پنجشنبه تابستانی
تهران، خیابان افریقا، یک پاساژ باحال سانتی مانتال
«لطفا حجاب اسلامی را رعایت فرمایید» .
دخترکان جوان، لاک زده و مانیکور کرده، با هفت قلم آرایش و موهای افشان به دهها مغازه برمی خورند که این تابلو بر روی در ورودی آنها - جایی که همه آن را ببینند - نصب شده است .

توجهی به این نوشته کنند؟ اصلا!



اندکی از این زلف پریشان در پس روسری حریرآسای خویش پنهان کنند؟ ابدا!
اگر اینان چنین کنند، تکلیف آنان چه می شود؟ آنان که آمده اند برای گره گشایی از زلف یار!
معاشران گره از زلف یار بازکنید
شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
بگذریم . . . برای غربت حافظ همین بس . همین که شب خوش قصه او شامگاه یک پنجشنبه تابستانی باشد در یک پاساژبا حال سانتی مانتال!
بگویی اندکی ناشادمانی و رنج، یا شکوه و گلایه در زوایای رخسارش پیدا باشد، هرگز!
تازه از فرانسه برگشته بود . می خندید و می گفت مهد دموکراسی، تحمل یک متر روسری را نداشت . نتوانستند حضور چند دختر محجبه را در مدارس خود بپذیرند . . . چه راحت حکم به اخراج ما کردند .
گفتم چرا می خندی؟ گفت چرا نخندم! بر سر عقیده ام ماندم تا آخر! این جالب نیست؟
گفتم همه این حرفها بخاطر یک متر روسری است؟ جوابی که داد از سن و سالش خیلی پخته تر بود . زیرکانه و هوشمندانه!
نه! این بهانه است . آنها حجاب را فرهنگ می دانند، نه تمدن، نه اصالت و نه هویت! . . . صرفا اعتقادی فردی که محدودیت و انحصار در دل آن است .
می دانید، زن غربی خیلی بخشنده است . همه را از خوان پر نعمت خویش بهره مند می کند، اما خود همیشه سرگردان و تشنه است!
گفتم تشنه چه چیز؟
گفت تشنه این که به او بنگرند، طالبش شوند و پی اش را بگیرند . همه همت زن غربی این است که از کاروان مد عقب نماند و هر روز جلوه ای تازه کند . او اسیر و در بند خویش است . . . و در این اسارت، سرخوش . او هرگز به رهایی فکر هم نمی کند، چون آزاد است و رها . . . اما در قفس!
زن غربی نمی داند کیست!
- نداند، چرا با تو و حجاب تو سرستیز دارند؟
با تعجب نگاهم کرد و گفت این حکایت همان پسری است که هر چه معلمش به او گفت بگو «الف » نگفت، پرسید چرا؟ گفت «الف » اول راه است . اگر گفتم، می گویی بگو «ب » . . . این رشته سردراز دارد .
آنها همه می دانند اگر زنی محجب شد، دیگر در کوچه و خیابان از لوازم آرایشی که آنها می سازند، استفاده نمی کند، دیگر لخت و عور مبلغ کالاهای آنان نمی شود، دیگر با مردان بیگانه به دریا نمی رود، دیگر نمی تواند در هر مجلس و محفلی شرکت کند، بزند و برقصد . . . !
باز هم فکر می کنید همه این حرفها به خاطر یک متر روسری است؟
در اتاق رئیس «مؤسسه اسلامی نیویورک » را گشود و داخل شد . آنگاه بی مقدمه گفت آقا من می خواهم مسلمان شوم!
مرد سرش را از روی کاغذ برداشت، چشمش به دختر جوانی افتاد که چیزی از وجاهت و جمال کم نداشت .
گفت باید بروی تحقیق کنی . دین چیزی نیست که امروز آن را بپذیری و فردا رهایش کنی .
قبول کرد و رفت، مدتی بعد آمد . مرد راضی نشد . . . باز هم باید تحقیق و مطالعه کنی . آنقدر رفت و آمد که دیگر صبرش لبریز شد . فریادی کشید و گفت «به خدا اگر مسلمانم نکنید، می روم وسط سالن، داد می زنم و می گویم من مسلمانم .»
. . . مرد فهمید این دختر جوان در عزم خود جدی است .
چیزی به میلاد پیامبر اکرم (ص) نمانده بود . آماده اش کردند که در این روز مهم طی مراسمی به دین مبین اسلام مشرف شود .
جشنی بپا کردند و در ضمن مراسم اعلام شد که امروز یک میهمان تازه داریم: یک مسلمان جدید! . . . و او از جا برخاست .
کسی از بین مردم صدا زد لابد این دختر خانم هم عاشق یک پسر مسلمان شده و خیال کرده دین اسلام جاده صاف کن عشق اوست! چه اسلامی؟ همه حرف است!
(نخود این آش شد . نمی دانم چه سری است که بعضی ها دوست دارند نخود هر آشی بشوند) .
- نه، نه . . . اشتباه نکنید . این خانم نه عاشق شده و نه با چشم بسته به این راه آمده، او مدتهاست تحقیق کرده و با بصیرت دین ما را پذیرفته است . چیزهایی از اسلام می داند که شاید هیچکدام از شما ندانید! کدام یک از شما مفهوم «بداء» را می دانید؟ همه نگاه کردند به هم، مسلمانان نیویورک و مساله اعتقادی بداء؟
اما او از این مفهوم و دهها مورد نظیر آن کاملا مطلع است .
بگذریم . او در آن مجلس مسلمان شد و برای اولین بار حجاب را پذیرفت .
خانواده مسیحی دختر که با یک پدیده جدید مواجه شده بودند، شروع به آزار و اذیت او کردند و روز به روز بر سخت گیری و فشار خویش افزودند .
دختر مانده بود چه کند! باز راه مؤسسه اسلامی نیویورک را درپیش گرفت و مسؤولان این مرکز را در جریان کار خود قرار داد . آنان نیز با برخی از علمای ایران تماس گرفتند و مطلب را با آنان در میان گذاشتند . در نهایت، کار به اینجا رسید که اگر خطر جانی او را تهدید می کند، اجازه دارد روسری خود را بردارد .
گوش کنید!
شاه بیت این غزل اینجاست;
دختر پرسید اگر من روسری خود را برندارم و در راه حفظ حجابم کشته شوم، آیا شهید محسوب می شوم؟
پاسخ شنید، آری .
و او با صلابت و استواری گفت: «والله قسم روسری خود را برنمی دارم، هر چند در راه حفظ حجابم، جانم را از دست بدهم .»
آنچه خواندید، سه پلان از یک ماجراست .
پلان اول، حکایت ماهیانی که در آب زندگی می کنند، همه عمر در آب غوطه ورند، اما مرتب از هم می پرسند: آب کو؟
پلان دوم، حکایت ماهی دور افتاده از آبی که آنقدر تن به شن های ساحل می زند تا بالاخره راهی به دریا باز کند .
. . . و پلان سوم، حکایت ماهی گداخته ای که هرم گرمای خشکی نفسش را بریده، حسرت آب بردلش مانده، اما راه دریا را از دل خویش می جوید!
بازگردیم به خیابان آفریقا، آن پاساژ با حال سانتی مانتال، بی اعتنایی دختران جوان به آن تابلو و قهقهه های مستانه!
شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد زتو، این دیر خراب، آلوده

پايگاه حوزه


فصلنامه پرسمان، شماره 1، سروقامت، حسین؛

وقتی میخواهند برای من و تو جوک بگویند ،
می گویند یک روز ” غضنفر ” !
در صورتی غضنفر یعنی ” شیر ، مرد با صلابت و قوی ” …
و از قضا یکی از القاب حضرت علی علیه السلام است.
وقتی یک چیز از مــُــد افتاده به آن می گویند ” جــواد ” !
و جواد به معنای ” بخشنده و سخاوتمند ” است …
و از قضا از القاب امام محمد تقی علیه السلام است.
از اسم ” بتول ” برای مسخره کردن استفاده میکنند !
در صورتی که بتول یعنی پارسا و پاکدامن …
که به صورت خیلی اتفاقی
از القاب حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت مریم سلام الله علیها هم هست.
در فیلم ها نام های تقی و نقی را به هزل می آورند !
و تقی یعنی با تقوا و پرهیزگار و نقی به معنای پاک و پاکیزه است …
و اتفاقا از القاب امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام …
وقتی میخواهند بانوان نیروی انتظامی را مسخره کنند میگویند ” فاطی کماندو ” !
چه جالب !!
و یا به جای نام مبارک حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام میگویند ابرفرض !
اتفاقا وقتی میخواهند بگویند فلانی خودش رابه آن راه زده میگویند :
خودش را زده به کوچه علی چپ !
خدالعنت کند دشمنان اهل بیت را با این جمله اهانت بار که میگویند :
این حرف ها برای فاطی تنبان نمی شود !
حال این ما شیعیان و این ارادت ما به اهل بیت علیه السلام !
در مبارزه با این فرهنگ غلط سهیم باشیم …
نگذاریم در طنزها و جوک هایشان از اسامی مقدس ائمه هدی علیه السلام استفاده کنند.

پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که

نابودت میکنم ! به زمین و زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی!

زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و........ خلاصه فریاد میزدم

یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمیرسید هی میپرید بالا و

میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید....

منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی به این بچه ی

مزاحم نگفتم !
اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون

و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد

بگیرین مزاحم دیگران نشین و....

طفلی دخترک ترسید... کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت

شدم ! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!

ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم ، اومد جلو و با ترس گفت :

آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونور خیابونه گل میفروشه!

این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل

بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره...

من دیگه واقعا نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته چی میگه؟!

حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم!

کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود ، توان بیان رو ازم گرفته بود!

و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!


یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر


استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

تا اومدم چیزی بگم ، فرشته ی کوچولو ، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد!

حتی بهم آدامس هم نفروخت!

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

آنگونه, بچین, بلکه, عمری, زیبا, پایان, برسانی, سلامتی, بگذار, بالاترین, نقطه, برتر, نیست, سعادت, بخواه, کرمش, خواهد, بخشید, سربلندی, بزرگت, ساده, لبخند, زندگی, سکوت, سرزندگی, صلابت, فراموش, گاهی, باید, انتظار, کشید, سرزنده, سختی, انسانیت, نبرد, مهرو, محبت, رافراموش, نکرد, مبارک, قدرت, بودن, شونه, چقدر, میتونی, تکیه, تونه, حمایت, روشن, دنیا, ایرانی, جسارت, داریم, جسورتر, میشویم, آگاهتر, مهربانی, جهانیان, دیدم, عضوی, شدهبودیم, عمیقا, داشت, برایش, بیقرار, حالا, غریبه, نیستیم, مردم, مشترک, اینهمه, سیاهی, دلهایی, سفید, میبینم, ذهنهایی, پاییز, یکضرب, بهار, میرسیم, سقوط, میتوان, سهمگین, باشکوه, باصلابت, آبشار, آموخت, دفاع, مقدس, آشناترین, واژه, قاموس, حماسه, آفرین, خاطرات, دلاوری, تاریخ, شکوهمند, دیار, یادگار, ماند, زیباترین, فرهنگ, خالقان, حماهس, عظیم, اراده, ایمان, رهنورد, مقدّسی, شدند, پاداش, جاودانگی, هفته, گرامی, نوروز, جدید, راهه, هرکی, خودشه, بعضیا, سینشون, سنجد, سماق, سرکه, سبزه, سوسنه, سانتافه, خارج, سونا, جیبی, ساختمون, آنچنانی, سرمایه, هاشونه, نصفه, کاره, سقفایی, خورد, واسه, خرید, خالی, هیزم, تنشون, سیلی, صورتشونه, پیمون, بیننش, سکههاشون, سربه, سرشون, باشه, پناه, خوان, پرست, عمرشون, سینسجودن, سینسلوک, میزنن, لقمه, مونن, سایه, سرمست, دنیان, سرسام, گیرن, سردرگمی, میشناسم, زندگیشون, چینن, صداقت, صمیمیت, صواب, سینو, دوست, دارین, بچینین, ماندگار, ماجرا, واقعی, کنید, اینجاست, شامگاه, پنجشنبه, تابستانی, تهران, خیابان, افریقا, پاساژ, باحال, سانتی, مانتال, لطفا, حجاب, اسلامی, رعایت, فرمایید, دخترکان, جوان, مانیکور, کرده, آرایش, موهای, افشان, دهها, مغازه, برمی, خورند, تابلو, ورودی, آنها, جایی, ببینند, توجهی, نوشته, کنند, اندکی, پریشان, روسری, حریرآسای, خویش, پنهان, ابدا, اینان, چنین, تکلیف, آنان, آمده, گشایی, معاشران, بازکنید, بدین, دراز, بگذریم, غربت, حافظ, همین, باشد, پاساژبا, بگویی, ناشادمانی, گلایه, زوایای, رخسارش, پیدا, هرگز, تازه, فرانسه, برگشته, خندید, دموکراسی, تحمل, نداشت, نتوانستند, حضور, محجبه, مدارس, بپذیرند, راحت, اخراج, کردند, گفتم, نخندم, عقیده, ماندم, جالب, حرفها, بخاطر, جوابی, سالش, خیلی, پخته, زیرکانه, هوشمندانه, بهانه, دانند, تمدن, اصالت, هویت, صرفا, اعتقادی, فردی, محدودیت, انحصار, دانید, غربی, بخشنده, نعمت, بهره, همیشه, سرگردان, تشنه, بنگرند, طالبش, شوند, بگیرند, کاروان, نماند, جلوه, اسیر, اسارت, سرخوش, رهایی, آزاد, داند, کیست, نداند, سرستیز, دارند, تعجب, نگاهم, حکایت, همان, پسری, معلمش, نگفت, پرسید, رشته, سردراز, دارد, دیگر, کوچه, لوازم, آرایشی, سازند, استفاده, مبلغ, کالاهای, مردان, بیگانه, دریا, تواند, مجلس, محفلی, شرکت, بزند, برقصد, اتاق, رئیس, مؤسسه, نیویورک, گشود, داخل, آنگاه, مقدمه, خواهم, مسلمان, کاغذ, برداشت, چشمش, جوانی, افتاد, چیزی, وجاهت, جمال, بروی, تحقیق, امروز, بپذیری, فردا, رهایش, قبول, مدتی, راضی, مطالعه, آنقدر, صبرش, لبریز, فریادی, مسلمانم, نکنید, سالن, گویم, فهمید, میلاد, پیامبر, اکرم, نمانده, آماده, مراسمی, مبین, مشرف, جشنی, اعلام, میهمان, برخاست, لابد, خانم, عاشق, خیال, جاده, اوست, نخود, دانم, بشوند, اشتباه, بسته, مدتهاست, بصیرت, پذیرفته, چیزهایی, شاید, هیچکدام, ندانید, مفهوم, بداء, مسلمانان, مساله, مورد, نظیر, کاملا, مطلع, اولین, خانواده, مسیحی, پدیده, مواجه, بودند, شروع, آزار, اذیت, گیری, فشار, افزودند, درپیش, گرفت, مسؤولان, مرکز, جریان, برخی, علمای, تماس, گرفتند, مطلب, میان, گذاشتند, نهایت, جانی, تهدید, اجازه, بردارد, برندارم, حجابم, کشته, شهید, محسوب, پاسخ, شنید, استواری, والله, برنمی, جانم, بدهم, آنچه, خواندید, پلان, ماجراست, ماهیانی, غوطه, مرتب, پرسند, افتاده, ساحل, بالاخره, راهی, گداخته, گرمای, خشکی, نفسش, بریده, حسرت, بردلش, جوید, بازگردیم, آفریقا, اعتنایی, دختران, قهقهه, مستانه, شویی, آنگه, خرابات, خرام, نگردد, آلوده, پايگاه, حوزه, فصلنامه, پرسمان, شماره, سروقامت, حسین؛, وقتی, میخواهند, بگویند, غضنفر, صورتی, یعنی, القاب, حضرت, علیه, السلام, جواد, معنای, سخاوتمند, امام, محمد, بتول, مسخره, میکنند, پارسا, پاکدامن, اتفاقی, زهرا, علیها, مریم, فیلم, آورند, تقوا, پرهیزگار, پاکیزه, اتفاقا, هادی, بانوان, نیروی, انتظامی, میگویند, فاطی, کماندو, ابوالفضل, العباس, ابرفرض, فلانی, رابه, خدالعنت, دشمنان, جمله, اهانت, تنبان, شیعیان, ارادت, مبارزه, سهیم, باشیم, نگذاریم, طنزها, هایشان, اسامی, ائمه, چراغ, قرمز, ماشین, داشتم, تلفن, میزدم, طرفم, میکشیدم, نابودت, میکنم, زمین, زمان, میکوبمت, بفهمی, افتادی, ندیدی, اینجوری, خلاصه, دسته, دستش, پنجره, نمیرسید, میپرید, میگفت, بگیرید, کمال, عصبانیت, هیچی, مزاحم, نگفتم, اینقد, پایین, دیگه, کاسه, صبرم, سرمو, آوردم, بیرون, کارت, نمیخرم, رویی, شماها, میخواین, بگیرین, دیگران, نشین, طفلی, ترسید, رنگش, پریده, چشماشو, ناخودآگاه, ساکت, نفهمیدم, دفعه, زبونم, اومد, البته, سوالو, ثانیه, نمایی, برداشتم, نمیفروشم, آدامس, دوستم, اونور, خیابونه, میفروشه, گرفتم, ناراحت, نباشین, بشین, قلبتون, میگیره, بابای, میبرنتون, بیمارستان, دخترتون, گناه, داره, واقعا, نمیشنیدم, خدایا, کردی, فرشته, میگه, ناگهانیمو, فهمیده, بودم, کشیده, مهربونش, بیان, گرفته, حرفاش, خورده, غرور, ارزشمو, پاهاش, میکرد, صدایی, درونم, ملتمسانه, کوچولو, قدرتش, نمیکنه, دریغ, گفتن, اومدم, ادعا, سبکبال, نفروخت,