برای چشم هایت کلمه ها مینویسم اما کجای این دنیا توانستند زببایی آب را توصیف کنند؟سبزی صنوبر ،زردی برگ های پاییز آبیِ آسمان سرخیِ آتش،زردیِ خورشید را با چه کلماتی میتوان توصیف کرد؟ گاهی برای نوشتن سیاهیِ چشم هایت فقط چشم هایم را دارم.
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی صنوبر
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ﻣﺮﺩﻫﺎ ، ﮔﺮﯾﻪ ﺩﺭ ﻓﻘﺪﺍﻥ ﻫﻤﺴﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺑﻌﺪ ﻣﺮﮒ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﺩ، ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﺷﺎﻥ، ﯾﮏ ﻧﻈﺮ! ﺑﺎ ﻗﺼﺪ ﺧﯿﺮ
ﺑﺮ ﺭﺥ ﻧﺎﻫﯿﺪ ﻭ ﻣﯿﻨﺎ ﻭ ﺻﻨﻮﺑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ
ﺩﻟﺒﺮﯼ ﭼﻮﻥ ﻗﺮﺹ ﻣﺎﻩ ﻭ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻭ ﮐﻢ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻝ
ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺑﯽ ﺑﺪﯾﻞ ﯾﺎﺭ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﮐﺞ ﻧﯿﻨﺪﯾﺸﯿﺪ ﻓﮑﺮ ﻫﻤﺴﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯽ ﺍﻧﺪ
ﺍﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺷﺎﻥ، ﻓﮑﺮ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.....ﻭﺍﻻﺍﺍﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁ
من نديدم دو صنوبر را با هم دشمن
من نديدم بيدي، سايه اش را بفروشد به زمين
رايگان مي بخشد،
نارون شاخه ی خود را به كلاغ…
تا بخواهی خورشید ، تا بخواهی پیوند، تا بخواهی تکثیر.
سهراب
من قصه دیرینه ام مهمان من باش
همسایه آیینه ام مهمان من باش
گفتی که گلهای بلور هر غزل را
می پروری در سینه ام،مهمان من باش
من شاهد مرگ صنوبرهای مستم
عاری ز بغض کینه ام،مهمان من باش
در سایبان عقده ها اشکم شکوفاست
در زیر چتر سینه ام،مهمان من باش
پژواک هق هق های آویزان اشکم
ای بهترین گنجینه ام،مهمان من باش
این روسری آشفتهی یک موی بلند است
آشفتگی موی تو دیوانه کنندهست
بالقوه سپید است زن اما زن این شعر
موزون و مخیل شده و قافیهمند است
در فوج مدلهای مدرنیته هنوز او
ابروش کمان دارد و گیسوش کمند است
پرواز تماشایی موهای رهایش
تصویرِ رهاکردن یک دسته پرندهست
دل غرق نگاهیست که مابین دو پلکش
یک قهوهای سوختهی خیرهکنندهست
با اخم به تشخیص پزشکان سرطانزاست
خندیدن او عامل بیماری قند است
تصویر دلش با کمک چشم مسلح
انگار که سنگی ته شیئی شکنندهست
شاید به صنوبر نرسد قامتش اما
نسبت به میانگین همین دوره بلند است
ماه است و بعید است که خورشید نداند
میزان حضور و حذرش چند به چند است ..
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای صنوبری دوست
"حافظ"
گفتی : سالهای سرسبزی ِ صنوبر را،
فدای فصل ِ سرد ِ فاصله مان نکن!
من سکوت کردم!
گفتی : یک پلک نزده،
پرنده ی پندارم
از بام ِ خیال تو خواهد پرید!
من سکوت کردم!
گفتی : هیچ ستاره ای،
دستاویز ِ تو در این سقوط ِ بی سرانجامم
نخواهد شد!
من سکوت کردم!
گفتی: دوری ِ دستها و همکناری ِ دلها،
تنها راه ِ رها شدن است!
من سکوت کردم!
گفتی : قول می دهم هر از گاهی،
چراغ ِ یاد ِ تو را در کوچه ی بی چنار و چلچله
روشن کنم!
من سکوت کردم!
سکوت کردم ، اما
دیگر نگو که هق هق ِ ناغافلم را
از آنسوی صراحت ِ سیم و ستاره نشنیدی!
گفتی: سالهای سرسبزی ِ صنوبر را،
فدای فصل ِ سرد ِ فاصله مان نکن !
من سکوت کردم !
گفتی: یک پلک نزده، پرنده ی پندارم
از بام ِ خیال تو خواهد پرید !
من سکوت کردم !
گفتی: هیچ ستاره ای،
دستاویز ِ تو در این سقوط ِ بی سرانجامم نخواهد شد !
من سکوت کردم !
گفتی: دوری ِ دستها و همکناری ِ دلها، تنها راه ِ رها شدن است !
من سکوت کردم !
گفتی: قول می دهم هر از گاهی،
چراغ ِ یاد ِ تو را در کوچه ی بی چنار و چلچله روشن کنم !
من سکوت کردم !
سکوت کردم ، اما
دیگر نگو که هق هق ِ ناغافلم را
از آنسوی صراحت ِ سیم و ستاره نشنیدی !