موجودی به اسم
"زن نازیبا"در دنیا نداریم..
فقط زن هایی که
روی صورتشان
جای بوسه های عاشقانه تری دارند
زیباترند...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی صورتشان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
موجودی به اسم زن نازیبا در دنیا نداریم..
فقط زن هایی که روی صورتشان جای بوسه های عاشقانه تری دارند، زیباترند..
#حسنا_میرصنم
موجودی به اسم
"زن نازیبا"در دنیا نداریم..
فقط زن هایی که
روی صورتشان
جای بوسه های عاشقانه تری دارند
زیباترند...
#حسنا_میرصنم
" زیبایی "
ارثِ پدر تمام زنهای جهان است ؛
ما موجودی
به اسم
'' زن نازیبا '' در دنیا نداریم...
فقط زنهایی
که روی صورتشان
جای بوسههای عاشقانه تری دارند
زیباترند....
.
هیچڪس خودش نیست
اغلب آدمهاآدم دیگری هستند
آنها زندگی نمیڪنند
فقط نقشی را ایفا میڪنند ڪه دیگران به آنها داده ان
فڪرشان حاوی نظر دیگران است
صورتشان ماسڪی است ڪه بر چهره شان زده اند ...
موجودی به اسم
"زن نازیبا"در دنیا نداریم..
فقط زن هایی که
روی صورتشان
جای بوسه های عاشقانه تری دارند
زیباترند...
داستان ثروتمند بی پول !
هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند. هردو لباسهاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مىلرزیدند.
پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم. مىخواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایىهاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.
گفتم: «بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.» آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهای شان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: «ببخشین خانم! شما پولدارین؟ »نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: «من اوه نه!» دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبکىاش به هم مى خوره.»
آن ها درحالى که بستههاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند.
فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
می گویند زن های عرب دلشان که می گیرد، غصه که می افتد به جانشان، راه کج می کنند سوی حرم تو آقا...
می نشیند یک گوشه چادرشان را روی صورتشان می کشند هی می گویند:
یا عباس ادرکنی، ادرکنی بحق اخیک الحسین،
اصلا حرمت معروف است به عقده گشایی و باز کردن سفره دل...
می گویند شیعیان مدینه کارشان که گیر می کند روزگار که سخت می گیرد، یک راست می روند پشت دیوارهای بقیع ستون دوم روبروی حرم نبوی می روند و مادرتان را قسم می دهند به شما به شمایی که مشکل گشای دلهایی...
می گویند شما کاشف الکرب حسینی آقا...
می گویند هر که می رود کربلا غم های دلش حواله می شود به سوی حرم شما، عقده های دلش باز می شود در آن صحن، دلش آرام می گیرد...
یا عباس!
کرب هایم را برایت آورده ام
غصه هایم را آورده ام
نه راهی به مدینه دارم نه به کربلا.
مانده ام در این شهر پر التهاب.
مانده ام در این خستگی
نذر کرده ام برای دل خسته ام،نذر کرده ام بنشینم گوشه ای و برای دل خسته ام بخوانم:
"یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبی بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ"
دریاب این دل را.....
خرافه می گویند بانو !
مگر می شود محبت
دلیلِ دوری باشد ؟
این مردم چه بد دل شده اند بانو!
یکی نیست رو در رو در صورتشان
زل بزند بگوید
آخر آدمِ عاقل کمی فکر کن
می دانی بانو . .
تقصیرِ خودمان است
ما که خدا نیستیم .. خدا هم از ما انتظاری چنینی ندارد
خدا محبت می کند به همه و همه جا و همه وقت
ما نمی بینیم .. اما باز محبت می کند
ما دور نمی شویم بانو! ما گم می شویم
در هیاهویِ بی چیزِ این دنیا
وگرنه خانه ی اول و آخرمان
خانه ی خداست !
بس که حقیقی ست .. بس که خالص است
بس که خدایی ست ...
ما آدمها محبت که می بینیم
دور نمی شویم گم می شویم بانو
گـــــــــــــــــــــم
و خیال می کنیم همه جا یک اندازه محبت می بینیم
فکر می کنیم حتما کسی هستیم که اینهمه خوبی می کنند
لحظه ای نمی نشینیم بگوییم به خودمان
شاید کسی جایی دیگر نباشد
یا اگر باشد خالصانه نباشد
قانع نیستیم !
این رسمش نبود ...
گاهی صورت پدر و مادرت را تبدیل به دفتر نقاشی ات میکنی ...
با مداد چین و چروک ، صورتشان را خط می اندازی ...
چشم که باز میکنی ، میفهمی که هیچ پاک کنی نیست که آنها را پاک کند ...
این رسمش نبود که عشق بی حد آنها را اینگونه پاسخ دهی ...
حواست کجاست ؟؟؟
دستانشان را دیده ای ؟ همان دستانی که روزی تو را نوازش می کرد ،
حالا تبدیل به دفتر خط خطی های تو شده است ...
این رسمش نبود ...