انسان، در ابتدا قلب خود را بدون سپر در آماج حقارتِ دیگران قرار می دهد و بعد از ضرباتی که پی در پی متحمل می شود، دیگر نمی تواند به سادگی آن را به کسی ببخشد
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ضربات
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
.این ماهیت تو و واکنشت به سختیاست که تعیین میکنه تبدیل به چی بشی
ضربات و فشار سنگین به یه ماده ازش الماس میسازه و همون فشار ها به یه چیز دیگه، پودرش میکنه
پس یادت باشه وجودت قوی بود که از بعد اون سختیها قدرتمند تر شدی وگرنه همون مشکلات خیلی ها رو پودر کرد....
گاهی برای انداختن یک درخت
باید صد ضربه تبر زد
از این صد ضربه، نود و نه ضربه اول
کارش این است که شرایط رو برای
ضربه صدم آماده کند.
اینکه درخت در طول نود و نه ضربه
سرجایش است، دلیل بیهودگی آن
ضربات نیس ، دلیل دلسردی نیست ،
دلیل ناامیدی نیست ، ضربه صدم بالاخره
از راه میرسد و درخت را میاندازد!
گاهی برای انداختن یک درخت باید صد ضربه تبر بزنید.
از این صد ضربه، نود و نه ضربه اول کارش این است که شرایط را برای ضربه صدم آماده کند.
اینکه درخت در طول نود و نه ضربه سر جایش است، دلیل بیهودگی آن ضربات نیست، دلیل دلسردی نیست، دلیل ناامیدی نیست.
حالا هر مبارزه ای به همین شکل است.
ضربه صدم بالاخره از راه می رسد و درخت را می اندازد، نگران نباشیم
موفقیت صبرمیخواهد
آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش اوضاع درست به نظر نمیآمد.
حتی مشکلاتش مدام بیشتر میشد.
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: واقعا که عجبا. درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خداترسی بشوی، زندگیات بدتر شده،
نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود دادهای، زندگییات بهتر نشده.
آهنگر مکث کرد و بلافاصله پاسخ نداد.
سرانجام بعد از سکوتی پُر معنا
اینگونه پاسخ داد :
در این کارگاه، فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم.
میدانی چه طور این کار را میکنم؟
اول تکهی فولاد را به اندازهی جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بیرحمی، سنگینترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد.
باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست یابم. یک بار کافی نیست.
آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد:
گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک میاندازد. میدانم که این فولاد، هرگز تیغهی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به میان انبوه زبالههای کارگاه میاندازم.
باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
میدانم که در آتش رنج فرو میروم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفتهام، و گاهی به شدت احساس سرما میکنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است :
«خدای من، از آنچه برای من خواسته ای صرفنظر نکن تا شکلی را که میخواهی ، به خود بگیرم. به هر روشی که میپسندی ادامه بده ؛ هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز، هرگز مرا به کوه زبالههای فولادهای بی فایده پرتاب نکن»
پُرم از اتفاقات آمده و نیامده
حقیقت و سراب
شبهاي پر از خیـــال و هـــراس
روزهايي پر از تـردید و انتظــار
انگار تقدیر هم صبر مرا محک می زند
هر چه من دَم نمی زنم ، ضرباتش را کاری تر می زند
آرام بگیر ، خستگی در کن
خیالت آسوده باشد ،
جای زخم هایت به این زودی التیام نمی یابد