این رحم هم خیلی ارگان سرخوشی هستش. زندگیم تا گردن توی لجنه بعد این طفلی داره خودش رو برای بارداری احتمالی آماده میکنه...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی طفلی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
بیا تا در هم آمیزیم و طفلی نو پس انداریم
ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی
که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد
#صائب_تبریزی
با عشق بگو سر به سر دل نگذارد
طفلی دلکم را غم تو دست به سر کرد
#قیصر_امین_پور
در زمان حال زیستن , چیزی جز حُضور داشتن نیست. حضور داشتن در اکنون و اینجا. «آبتنی کردن در حوضچهی اکنون» به طوری که تماماً خیس و شسته شوی.
در زمان حال زیستن یعنی با توجه و حضور قلب به کاری پرداختن...
کودکان از این روحیه برخوردارند که چون سرگرمِ کاری میشوند با تمام دل و تمامِ جان، مشغول آن میشوند و این یعنی زیستن در لحظه. اغلب ما وقت انجام کاری، تمام حواس و توجه خود را معطوف آن نمیکنیم و از نوعی پراکندگی و تفرقهی خاطر، رنج میبَریم.
زندگی در کودکان، سرشار، تپنده و تازه است...
شادابی، سبکبالی، صفای خاطر،
تجربهی بیواسطهی هستی، سادگی و نگاه رازآمیز به جهان، از مؤلفههای کودکانگی است.
"نزد عیسی آمدند و گفتند: چه کسی در ملکوت آسمان بزرگتر است؟ آنگاه عیسی طفلی را برپای داشت و گفت: هر آینه به شما میگویم تا بازگشت نکنید و مثل طفل کوچک نشوید، هرگز به ملکوت آسمان ره نمییابید"
یهو یاده جیبوتی افتادم
طفلی هنوز قهره!!!آخیییییی
������������������������
میدونى من کیم؟؟؟؟
نه؟؟؟
پس بزار برات بگم من کیم:
من اونیم ک دوروبرش خیلی شلوغه، ولی تنهای ... تنهاس.
من اونیم ک ته مشکلات و غم هاس،ولی همه میگن ..
بیخیاله و ته کیف این دنیاس...
من اونیم ک پای حرفای همه میشینه و واسشون تکیه گاس،...
ولی حرفای خودش میمونه تو دلش چون تنها تکیه گاش فقط خداس...
من اونیم ک اونایی ک نمیشناسنش میگن چقد ساکته و خودشو میگیره ...
ولی نمیدونن تو دلش غوغاس..
من اونیم ک با سن کمش رفته تو دل مشکلات دنیاش...
،ولی هنو محکم ایستاده رو دوتا پاش...
اگه مغرورم و بی احساس نگو خودشو خیلی بالا میبینه...
بگو طفلی دیگه براش حسی نمونده***
من اونیم:
فقط 1 روبان مشکی کنار عکسم الان میتونه ارومم کنه *****
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که
نابودت میکنم ! به زمین و زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی!
زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و........ خلاصه فریاد میزدم
یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمیرسید هی میپرید بالا و
میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید....
منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی به این بچه ی
مزاحم نگفتم !
اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون
و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد
بگیرین مزاحم دیگران نشین و....
طفلی دخترک ترسید... کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت
شدم ! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!
ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم ، اومد جلو و با ترس گفت :
آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونور خیابونه گل میفروشه!
این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل
بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره...
من دیگه واقعا نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته چی میگه؟!
حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم!
کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود ، توان بیان رو ازم گرفته بود!
و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!
یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر
استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!
تا اومدم چیزی بگم ، فرشته ی کوچولو ، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد!
حتی بهم آدامس هم نفروخت!
روزی دو مرد به خدمت شیخ رسیدندی که بر سر طفلی نزاع داشتندی و هر یک ادعا می کردندی که پدر آن طفل هستندی.
شیخ فرمودند: تنها راه رفع این مشکل آن است که هر سه آنها شبی را در یک اتاق بگزرانندی. صبح هنگام شیخ از کودک پرسید: ای طفل! دیشب چه کسی کولر را خاموش کرد؟ کودک پاسخ داد: این چپیه! شیخ گفت: فرزندم! همانا این مرد پدر توست!
جمله مریدان از این درایت شیخ کف و خون قاطی کرده و و راه بیابان در پیش گرفتندی.
نیمه گمشده من الان خیلی باید خسته شده باشی نه؟!
آخی طفلی از بس دنبالم گشته خسته شده!
جاداره از همین تیریبون بهش خسته نباشید بگم
و بگم که ناامید نشو (خواستن توانستن است)
به حرف اینایی هم که میگن گشتم نبود نگرد نیست
گوش نده اینا خععععلی حسودن میخوان ما به هم نرسیم!
خب دیگه بلند شو تلاشتو بیشتر کن تو موفق میشی!!!
ومن الله توفیق...