اینکه دوستم داشته باشی
مثل آن است که
عابری در پیاده رو
ناگهان در آغوشم بگیرد
همینقدر بعید
همینقدر ممکن

#سوییت‌_ایونت

این روزها هر چیزی که به تو ختم شود را عجیب دوست دارم؛ هر چیزی که انتهایش تو باشی.
عکسی که تو را نشان دهد
عطری که ذهنم را به سمت تو بکشاند
عابری که شبیه تو باشد
و لبخندی که مرا یاد خنده هایت بیندازد.
در همه چیز به دنبال نشونی از تو هستم
به امید یافتنِ راهی که مقصدش تو باشی...

#هستی_جلیلی

این روزها هر چیزی که به تو ختم شود را عجیب دوست دارم؛ هر چیزی که انتهایش تو باشی.
عکسی که تو را نشان دهد
عطری که ذهنم را به سمت تو بکشاند
عابری که شبیه تو باشد
و لبخندی که مرا یاد خنده هایت بیندازد.
در همه چیز به دنبال نشونی از تو هستم
به امید یافتنِ راهی که مقصدش تو باشی...

#هستی_جلیلی

شرمیست در نگاه ِ من؛ اما هراس نه
کم‌صحبتم میان شما، کم حواس نه!

چیزے شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت
درخواست می‌کنم نروی، التماس نه!

از بی‌ستارگیست دلم آسمانے است
من عابری«فلک»زده‌ام، آس و پاس نه

من می‌روم، تو باز می‌آیی، مسیر ِ ما
با هم موازے است ولیکن مماس نه

پیچیده روزگار ِتو ، از دور واضح است ا
از عشق خسته مے شوے اما خلاص نه...!

#کاظم_بهمنی

شرمیست در نگاه ِ من؛ اما هراس نه
کم‌صحبتم میان شما، کم حواس نه!

چیزے شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت
درخواست می‌کنم نروی، التماس نه!

از بی‌ستارگیست دلم آسمانے است
من عابری«فلک»زده‌ام، آس و پاس نه

من می‌روم، تو باز می‌آیی، مسیر ِ ما
با هم موازے است ولیکن مماس نه

پیچیده روزگار ِتو ، از دور واضح است ا
از عشق خسته مے شوے اما خلاص نه...!

#کاظم_بهمنی

- سال هاست تنها اتفاق شیرینِ هر روزم چشمانِ توست
که صبح به صبح دل از عابرینِ کوچه خیابانِ شهرمان میبرد و پس نمی دهد!

#محمدعلی_جمالی

من که شیدا شدنم
محوِ پیدا شدنم
عابری گمشده در
کوی رها شدنم

من که سرتاسر خموشم
مستِ بی اندازه نوشم
پس کجا جویم تو را ؟ ..

. چارتار

.

مثل همین چند لحظه پیش
گاهی زنگ بزن!
به بهانه ای هر چند کوچک
و دلیلی که می تواند مهم نباشد
گاهی بی بهانه
بی دلیل
سراغم را بگیر...

_عابری که میخواست از روی پُل بپرد!_
تصور کن!
که با شنیدن صدای معشوقه اش...
چند لحظه، هر چند کوتاه
می شود مرگ را برایش دست به سر کرد!

#حمید_جدیدی

اینکه دوستم داشته باشی
مثل این است که
عابری در پیاده رو
ناگهان در آغوشم بگیرد
همین قدر بعید
همین قدر ممکن...

تنهایی ام را ....
با گل سرخی دور ریختم ؛.

تنها تر از من .
عابری بود که گل را برداشت....




.. ..