جماعتی را دیدم که زار زار می گریستند.
گفتم : شما کیستید؟
گفتند : عاشقان.
گفتم : ما این حالت را تب و لرز گوییم و فِسَرَه ،
شما نه عاشقانید.
چون از آنجا بگذشتم ملائکه پیش آمدند و گفتند : نیک ادبی کردی آن قوم را
که ایشان عاشقان نبودند به حقیقت ، عاشقان کسی می باید که از پای سر کند و از سر پای ، و از پیش پس کند و از پس پیش ، و از یمین یسار کند و از یسار یمین ،
که هرکس یک ذره ی خویش را باز می یابد ذره ای از عشق خبر ندارد...


" تذکره الاولیاء
ذکر ابوالحسن خرقانی "