عزرائیل برا خیلیا فرشته نجاته!
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی عزرائیل
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
این روزا تنها کسی که
به خاطرِ خودت میاد سراغت
حضرت عزرائیله :)
.. ..
.کپشن خاص.
تنها اگر حوا عکاس باشـــد
مــی گــویــم ســیــــب
من تنهــــا به لنـز دوربین فلاش
خـــورده #عزرائیل لبخند می زنم
اما تو با هر پیامبری سلفی می گیری
میدونستین بعد مرگ جسد میگوزه؟ این فقط شوخی کثیف عزرائیل میتونه باشه
عزرائیل:
چار شنبه سوری بقیه تونو زخمی میکنم
Ziba
با زحمت های زیاد و سختی های فراوان و تهی دستی خانواده به تحصیل ادامه داد تا به جایی رسید که بعد از دانشگاه انچنان در کارش پیشرفت کرد که افراد زیادی برایش کار میکردن و روز به روز برقدرتش و ثروتش افزوده شد ولی افسوس که انچنان در تکبر وخود بینی خودش گم شده بود که دیگر جز خودش کسی را نمیدید و هیچ چیز جز افزایش ثروت برایش مهم نبود،به جایی رسید که خودش و سختی های زندگیش را فراموش کرد ،تهی دستی رافراموش کرد،به جایی رسید که حتی برای افزایش ثروتش به کارگران و کارمندانش حقوق نمیداد و چندین ماه حقوقشان رادیر داد وبه هر بهانه ی از دادن حقوقشون فرار میکرد وبا پولشان سرمایه گذاری میکرد ،انقدر طمع کرد که برای افزایش ثروتش نان زن و بچه هزاران نفر را چندین ماه قطع کرد که پول روی پول بگذارد ،خانواده هایی که خودشان هزاران مشکل داشتن ،از کرایه خانه گرفته تا بدهی و خرج ومخارج تحصیلات فرزندان و ...،همه چیز را فراموش کرد حتی فراموش کرد که خدایی هست و اصلا نمیدانست که قرار است بمیرد ومرگش نزدیک است و در یک چشم به هم زدن تمام هستو نیستش را حضرت عزرائیل بر باد داد ودر اخر او ماندو یک متر زمین و هزاران اه و ناله و حق الناس.
عاقا این کتاب ریاضی من حکم عزرائیل را داره........
وقتی بازش میکنم تمرین کنم لامصب همچین خوابم میبره که با مرده هیچ فرقی ندارم ^_^
دل سوختن عزرائیل
روزی رسول خدا (ص) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
1- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (ص) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت،
تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم.
این ملتی که من میبینم لحظه مرگشون هم با عزرائیل عکس میندازن میذارن
اینستاگرام زیرش هم مینویسن لحظه خداحافظی با دوستان:|
هربار که عزراییل برای بردن من می آید
فریبش می دهم
شکل یک ماهی قرمز به روی آب می شوم
شکل آهوی ته دره می شوم
شکل آن قناری بی جفت دق کرده می شوم
هر وقت عزرائیل برای بردن من می آید
وقت کشُی میکنم
فقط به یک دلیل
من هنوز تــــو را دل سیر ندیده ام !