کاش فرشته ای هم بود و آدم ها را هر کجای زمانه که خسته می شدند ، بر می داشت و می برد وسطِ کودکی هایشان رها می کرد .
همانجا که اسباب بازی ها کم بود و دلخوشی ها زیاد ،
مشکلات ، ساده و کوچک بود و قلب ها بزرگ ...
گلدان ها پر گل بود و خانه ها همیشه بوی صمیمیت و عشق می دادند ...
باید فرشته ای باشد که آدم ها را هر زمان که کم آوردند ، بردارد و ببرد به یک عصرِ جمعه ی زمانِ کودکی که بزرگترین اندوه و فاجعه ی دنیا ، تکالیفِ نوشته نشده شان بود ...
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی عصرِ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
از معجزاتش این بود که:
آغوشش، عصرِ جمعه نداشت
[بهمن عطایی]
چایِ طَعمی فقط
چای
با اسانس لبخندَش
آن هَم در یک
عصرِ خسته یِ کاری..!!
#صفا_وهابی
در این بحبوحهیِ عصرِ پاییزی
اندوه...،
از همین جایِ خالیِ تو
شروع میشود
. .
- دلم بهانه یِ تو را دارد !
آن هم حالا
عصرِ جمعه
کدام شعرِ کوتاه ، دوایِ این درد است؟!؟
جز ،
- کجایی رفیق ؟!! -
#حامد_نیازی
کسی را نگه دار که بداند ده ثانیه مانده به انفجار ؛ کدام سیم را قطع کند که قصه نمیرد و از دست نرود ...کسی را انتخاب کن که اسلحه اش قبل از شلیک قفل میکند و خنجرش از شدت بی تجربگی بریدن بلد نباشد!
از همان هایی که ذوقِ چای عصرِ کنارِ پنجره را داشته باشد. حتی حوصله ی بیحوصلگی هایت و دلشوره های وقت و بی وقتت را. آدم باید تا وقتی که جانی مانده برای عزیزم گفتن و جانم شنیدن، کسی را پیدا کند که بلد باشد کجا و چه وقت دوستت دارم گفتناش بغل هم داشته باشد ...که زندگی با دوستت دارم های بغل دار بیشتر میچسبد.
وك كن ساعت خويش !
اعتباري به خروسِ سحري، نيست دگر
دير خوابيده و برخاسـتنـش دشـوار است
كوك كن ساعت خويش !
كه مـؤذّن، شبِ پيـش
دسته گل داده به آب
و در آغوش سحر رفته به خواب
كوك كن ساعت خويش !
شاطري نيست در اين شهرِ بزرگ
كه سحر برخيزد
شاطران با مدد آهن و جوشِ شيرين
دير برمي خيزند
كوك كن ساعت خويش !
كه سحرگاه كسي
بقچه در زير بغل،
راهي حمّامي نيست
كه تو از لِخ لِخِ دمپايي و تك سرفه ي او برخيزي
كوك كن ساعت خويش !
رفتگر مرده و اين كوچه دگر
خالي از خش خشِ جاروي شبِ رفتگر است
كوك كن ساعت خويش !
ماكيان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ اينترنتي عصرِ اتم مي بيند
كوك كن ساعت خويش !
كه در اين شهر، دگر مستي نيست
كه تو وقتِ سحر، آنگاه كه از ميكده برمي گردد
از صداي سخن و زمزمه ي زيرِ لبش برخيزي
كوك كن ساعت خويش !
اعتباري به خروسِ سحري نيست دگر
و در اين شهر سحرخيزي نيست
و سـحر نـزديک است
دختره اومده سرِ کلاس نشسته
یه مشت خودکارِ اکلیلی درآورده با یه دفترِ عصرِ یخبندان
داره جزوه مقاومت مصالح ۳ مینویسه :|
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺳﺮِ ﮐﻼﺱ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﯾﻪ ﻣﺸﺖ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭِ ﺍﮐﻠﯿﻠﯽ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺩﻓﺘﺮِ ﻋﺼﺮِ ﯾﺨﺒﻨﺪﺍﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﺟﺰﻭﻩ مدار های پالس و دیجیتال مینویسه
من دیگه حرفی ندارم :|
با ابرها چه غصهی پنهانیست؟
این عصرِ چندشنبهی بارانیست؟
وقتی که میبُریم مدام از هم
این عشق نیست، چاقوی زنجانیست