به من گفتی تا که دل دریا کن، بند گیسو وا کن
سایهها با رویا، بوی گلها
که بوی گل، ناله مرغ شب، تشنگیها بر لب
پنجهها در گیسو، عطر شب بو
بزن غلتی اطلسیها را، برگ افرا در باغ رویاها
بلبلی میخواند، سایهای میماند، مست و تنها ...
نگاه تو، شکوهی آه تو، هرم دستان تو
گرمی جان تو، با نفسها
به من گفتی تا که دل دریا کن، بند گیسو وا کن
ابر بارانزا شب، بوی دریا
به ساحلها، موج بیتابی را
در قدمهای پا، در وصال رویا
گردش ماهیها، بوسه ماه ...
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی غلتی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
هزار بار هم که
از این شانه به آن شانه بغلتی،
این شب
صبح نمی شود
وقتی که دلتنگ باشی..!
وقت رفتن کاش در چشمم نمی غلتید اشک
آخرین تصویر او در چشم هایم تار بود . . .
صبح یک روز سرد پائیزی روزی از روز های اول سال
بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال
بچه ها غرق گفتگو بودند بازهم در کلاس غوغا بود
هریکی برگ کوچکی در دست! باز انگار زنگ انشاءبود
تا معلم ز گرد راه رسید گفت با چهره ای پر از خنده
باز موضوع تازه ای داریم آرزوی شما در آینده
شبنم از رو برگ گل برخواست گفت میخواهم آفتاب شوم
ذره ذره به آسمان بروم ابر باشم دوباره آب شوم
دانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند
گفت باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز سبز خواهم ماند
غنچه هم گفت گرچه دل تنگم مثل لبخند باز خواهم شد
با نسیم بهار و بلبل باغ گرم راز و نیاز خواهم شد
جوجه گنجشک گفت میخواهم فارغ از سنگ بچه ها باشم
روی هر شاخه جیک جیک کنم در دل آسمان رها باشم
جوجه کوچک پرستو گفت: کاش با باد رهسپار شوم
تا افق های دور کوچ کنم باز پیغمبر بهار شوم
جوجه های کبوتران گفتند: کاش میشد کنار هم باشیم
زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد
هریک از بچه ها بسویی رفت ومعلم دوباره تنها شد
با خودش زیر لب چنین میگفت: آرزوهایتان چه رنگین است
کاش روزی به کام خود برسید! بچه ها آرزوی من اینست
_زنـــــــــــده یــــــــاد قیصـــــــــرامیــــــــن پــــــــور ___
هزار بار هم که
از این شانه به آن شانه بغلتی
این شب صبح نمیشود
وقتش دلتنگ باشی ...!