.
یا غیاثَ مَن لآ غیاثَ لَهُ
ای فریاد رس آنکه فریادرسی ندارد🫂.️🩹
.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی غیاث
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
•
یا غیاثے عِندَ ڪٌربَتے
"اے فریاد رس من به وقتِ سختی" ..
「♡」
•
یا غیاثے عِندَ ڪٌربَتے
"اے فریاد رس من به وقتِ سختی" ..
「♡」
هر روز بیشتر دوستت دارم
امروز یک نفس بیشتر میخواهمت
فردا برایت جان میدهم
اما دیگر توان ندارم برگشتت را قبول کنم
دوستت دارم اما همان از دور بخواهمت ماندگارتر خواهی ماند.
#فاطمه_غیاثیان
هر روز بیشتر دوستت دارم
امروز یک نفس بیشتر میخواهمت
فردا برایت جان میدهم
اما دیگر توان ندارم برگشتت را قبول کنم
دوستت دارم اما همان از دور بخواهمت ماندگارتر خواهی ماند.
#فاطمه_غیاثیان
امروزغیرطبیعی تشنه شدم
تازه فهمیدم براثرتشنگی،
قدرت بدنی تحلیل رفته
وچشمان انسان تارمی شود!
حال فرض کن درصحراباشی،
تشنگی غلبه کرده باشد
در میدان جنگ باشی
خانواده ات آن سوی صحرا چشم به راهت باشند
زخم خورده باشی
وخونریزی خود دلیل جدا برای کم شدن سوی چشم باشد
صدای فریادازتشنگی واضطراب اطفال...
صدای تیغ ونیزه...
صدای شیهه اسبان
صدای عربده مشتی حیوان صفت...
صدای بگدارید من هم ضربه ای بزنم!
نه چشم ها خوب می بیند
ونه گوشها درست صداها را تشخیص می دهند
تا بدانی در اطرافت چه می گذرد
وخانواده ات در چه وضعی هستند
آنجاست که فقط یک جمله باید گفت:
یاغیاث المستغیثین.....
تماشایش رقــم می زد خروج از دامن دیـن را
بنا کرده است در شم ش فلک قصر شیاطین را
اگـر دور تو می گردد نظـر بر ظاهرت دارد
که پیچک خشک می خواهد تن گل های غمگین را
به عشق اولت شک کن ،که در این شهر و این دودش
درختــــان شــوم می دانند باران نخستیـن را
...مگو این شاخه ی تنها کــه تنها یک ثمر دارد
چطور از خود جدا سازد اناری سرخ و شیرین را
...به این سو هم نگاهی کن،نگاهی درخورم؛یعنی
تفنگ ِ میــرزا مشکن غـــرور ِ ناصرالدیـــن را
چرا جامِ بلورینـی بلغزد بر لبِ سینی ؟!
چرا باید بترسانی خمارِ دور پیشین را ؟!
تو مثل قوم صهیونی که با آن چشم زیتونی
به اشغالت درآوردی دلِ من ، این فلسطین را
کمی آن سوی دیدارت چنان شعری نصیبم شد
که درحد کسی چون خود ندیدم آن مضامین را
تو ای شاعر تر از « سیمین ! » به « رستاخیز » اگر آیی
بپوشد سایـــه ی شعــرت فروغ هـر چــــه پروین را
غزل هایــی کــه بر رویت اثر گفتی ندارد را
برای ماه می خواندم نظر می کرد پایین را
سر از سنگینــی فکـــر وصالت درد می گیرد
به بستر می برم اما همین سردرد سنگین را
به خوابــم آمدی حالا ، نفس بالا نمی آید
بگویم یا نگویم «یا غیاث المستغیثین » را
{ کاظم بهمنی }