گندمزار موهایت
الفبای عشق را بر شانههایم
دیکته میکند
و من چون مزرعهداری ساده
به برکت دانههای گندم
قسم یاد میکنم
درس دوست داشتنت را
مو به مو
آویزه جانم کنم
#مریم_امینی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی فبای
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
یاد و خاطره ی معلم با گذر زمان از ذهن پاک نمی شود ...
و چه حرفه ی شیرینی ست معلمی
روز معلم؛ روز آفرینش الفبای انسانیت گرامی باد.
چشم ها الفبای خودشان را دارند همه حرف ها را نمیشود گفت و نوشت..
. .
. کپشن خاص .
ما لبخند را از یاد برده بودیم...
آمدی و الفبای دوست داشتن را دوباره یادمان دادی
ما قَدرَت را دانستیم...
ما دوست داشتَنَت را تمدید کردیم، تو لبخندمان را تَکرار کن!
#علی_قاضی_نظام
.
.
ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﺑﻤﻦ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﻣﻌﻠﻢ” ﺁ ” ﺭﺍ
ﺧﻮﻥ ﺩﻝ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺴﯽ ﺗﺎ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻢ ” ﺑﺎ ” ﺭﺍ
ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻭﺭﺩ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺨﺶ ﮐﻨﻢ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ
ﺯﻧﮓ ﻧﻘﺎﺷﯽ، ﻣﻦ ﺭﻧﮓ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ
ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺁﺑﯽ ﺑﮑﺸﻢ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻡ ﺩﺳﺖ
ﺗﺎ مراعات کنم ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﻼ ﺭﺍ
ﺑﺎﺯﮔﻮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﻫﻘﺎﻥ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺩﻫﺪ ﺟﻤﻠﻪ ﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﮐﺴﺮ ﮐﻨﻢ ﺳﺎﯾﻪ ﯼ ﺟﻬﻞ
ﺑﺎ ﮐﻤﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻨﻬﺎ ﺭﺍ
ﮔﻔﺖ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﭘﻨﯿﺮ ﺍﺯ ﺩﻫﻦ ﺯﺍﻍ ﺭﺑﻮﺩ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻭﺩ ﺣﻘﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ
گفت ” ﺁ ” ﺑﺮ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺰ ﮐﻼﻫﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﻋﺸﻖ ﺑﺎ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﮐﻼﻩ ﻣﺎ ﺭﺍ
ﻣﺎ ﮐﻪ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ که: ﺑﺎﺑﺎ ﻧﺎﻥ ﺩﺍﺩ
ﭘﺲ ﻧﺪﯾﺪﯾﻢ ﭼﺮﺍ ﺧﻮﻥ ﺩﻝ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ؟
ﺩﺭﺱ ﺩﻫﻘﺎﻥ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪ ﻭ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮد ﮐﻪ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﮐﻨﺪ ﺩﺍﺭﺍ ﺭﺍ
ﺷﻮﻫﺮ ﺳﺎﺭﺍ ﺷﯿﺎﺩ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺍﺯ ﺁﺏ
ﮐﺮﺩ ﭼﻮﻥ ﺷﺎﻡ ﺳﯿﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﺎﺭﺍ ﺭﺍ
ﺑﻮﯼ ﻣﺮﮒ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮐﺒﺮﯼ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﺩﺵ ﻧﺮﺳﯿﺪ
ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﮐﻨﺪ ﮐﺒﺮﯼ ﺭﺍ
ﮐﺎﺵ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﻌﻠﻢ ﻋﻮﺽ ﺭﻭﺑﻪ ﻭ ﺯﺍﻍ
ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺯﯾﺮﮐﯽ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﺍ
کاش ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺳﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﻗﺎﯾﻢ باﺷﮏ
ایست میداد بد و زشت همه دنیا را
ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﺮﭼﻪ ﺍﻟﻔﺒﺎﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺁﻣﻮﺧﺖ
ﻣﺎ ﻏﻠﻂ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ” ﺍﻟﻒ ” ﺗﺎ ” ﯾﺎ ” ﺭﺍ.
مرور میکنم آرزو هایم را ... بی قراری هایم را ... دلتنگی هایم را...
هستم اما نمیدانم این بودنم زندگیست یا مرور الفبای روز مردگی...
چند وقتی است خودم را رها کرده ام...
سبک شده ام اما نه از غم؛ از ...
در هیاهوی رویاها گم شده ام ...
نمی دانم حقیقت کدام است؛ من یا رویا ...
فقط میگردم ... تمام خودم را مرور میکنم ...
نشان من فقط تصویری است سیاه و سفید ...
رها نمیشوم از زنجیر جبر ... از ...
مدتهاست ورق میزنم روزهایم را و لمس میکنم
اظطراب گذر ثانیه ها را ...
نقطه میگذارم آخر سطر وباز حرکت از نو ...
گویی تمام خط های زندگیم در تسلسل گرفتار شده اند ...
و در طلب نقطه پایان می سوزند
روزگارم نمکدانی شده که لحظه لحظه مشت مشت
نمک بر زخمم میپاشد...!!!
بابا لنگ دراز عزیزم...
تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم...
وقتی میفهمی و میرانی ام چیزی درون دلم فرو میریزد ... بیش از این ازارم مده...
بابالنگ دراز عزیزم ! لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم......
بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند ... نمیگذارم ... نمی خواهم...
بابا لنگ دراز من ! همین که هستی دوستت دارم ... حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم.....
به چشــــــــــمانت مترجـــــمی اضافه کن↯
اینجا کسی آشـــــفته ی الفبای چشـــــمان توست↻
فبای الا ربکما تکذبان
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر ... نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش
آقا شمایی که حتی بلد نیستی یک کلمه ی ساده ی فارسی را صحیح بنویسی نمی خواد جوک بسازی و از این و اون انتقاد کنی اول تو برو الفبای فارسی را یاد بگیر بعد بیا از مردم ایراد بگیر اول ایراد خودت رو درست کن ....
علکی. مصلن من خیلی با سوات و فحمیدم:)))