گفتیم تابستون تموم شه
قطعی برقا هم تموم میشه...‌
ولی گویا همچنان این داستان ادامه داررررررد....
...

" ما قَطَعتُ رجائی مِنکَ "
هر جا گفتیم امید
خدا نور شد تو دلهامون .🫀

مغزها میگن "پذیرفتیمش. تمام."
و بعد از چند ماه، فرمان گریه به چشما صادر میکنن.

برای همه وقتایی که گفتیم
<<میشه منم بزاری تو چمدونت>> و تلخ خندیدیم…

‏برای همه وقتایی که گفتیم
' میشه منم بذاری تو چمدونت '
و تلخ خندیدیم :(

ذوق کردیم کنسل شد، ذوق نکردیم کنسل شد، به یکی گفتیم کنسل شد، به هیچکس نگفتیم کنسل شد، برنامه ریزی کردیم کنسل شد، برنامه ریزی نکردیم کنسل شد. واسه ما همیشه کنسل میشد.


«‌‌پروکسی | پروکسی | پروکسی »
«‌‌پروکسی | پروکسی | پروکسی »

وَ...

به قول شهریار:
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی
کی بود؟
کجا رفت؟
چرا بود و چرا نیست؟

باز حداقل برای ۳/۲/۱ یکم برنامه ریزی کردیم و گفتیم فیلان کار می‌کنیم. برای امروز که فقط من تمرکز رو گذاشتم روی زنده موندن.

گفتیم که عقل از همه کاری به درآید
بیچاره فرو ماند چو عشقش به سر افتاد

#سعدی

#به‌وقت_عروسی

این خاطره ای که میخوام بگم تقریبا برای ۳ سال پیشه
شب عروسیمون بعد از مراسم و شام و عروس کشون ساعت ۲ نصف شب سمت خونمون می رفتیم که فهمیدیم آقا داماد...ادامه داستان