آدمهای خوب همیشه اول داستان لبخند به لب دارند
در عمیق ترین فکرهایشان ، آنجا که دست هیچکس نمیرسد تا از دریای افکارشان بیرونشان بکشد ،باز حواسشان به دوستشان هست که دلش نگیرد
همان هایی که برای بچهای که با دقت از پشت پنجره ماشین بهشان زل زده شکلک در میاورند
آدمهایی که اشکشان دربیاید اشک در نمیاورند
خوبها وقتی ازشان تعریف میشود متواضعانه تبسم میکنند
در همه حال حالتان را جویایند و به یادتان هستند ،حتی اگر وقتی که خطاب کنیدشان : "چطوری بی مرام " باز لبخند مهربانانه شان را میزنند و میگویند "کوتاهی از ماست ، حالا اصل حالت چطوره با مرام ؟"
آدمهایی که فدایی شدند برای کس ها و ناکسها
دوست و دشمن فرقی نمیکند
مهربانی در بند بند وجودشان میجوشد
همان ها که لقمه ای اگر هست کوچکترینش سهم خودشان میشود و به هنگام گذر از جایی که پرنده ای در حال غذا خوردن است مسیرشان را کج میکنند که یه وقت نپرد ..
همان ها که پیرمرد دست فروشی را میبینند ،بغض میکنند
انها که دوست دارند زودتر از پدر و مادر و عزیزان خود بمیرند نکند که داغِ آنها را ببینند
همان ها که حسادت را بلد نیستند و وقتی خبرِ خوش برای دوستانشان میشوند اشک شوق در چشمهایشان حلقه میزند
آدمهای خوب متهم میشوند به بدی ، به شورش را در آوردن
ندانستم که چون خوبند، بدند
یا چون از خوبی شورش را درآورند ، بد شدند
اما هرچه که هست
نابند ، کماند
همان ها که آخر داستان ، وقتی ترک میشوند با وجود شکستهشدهشان
با اینکه مقصر نیستند
عذر خواهی میکنند و میگویند ببخش اگر حتی مهربانیم اذیتت میکرد ، دست خودم نبود، لبخند معرکه ات همیشگی ..
آدم های خوب
اول داستان محکومند به مرموزی بابت خنده ها و تبسمهاشان
و آخرش خوبی هایشان رنگ دیوانگی به خود میگیرد و با حرف های این و آنی که میگویند : "خلی به قرآن " "انقدر خوب نباش" میمیرند...
قدیمی ها ندانستند
خدا آدمهای خوب را زود نمیبرد
ما آدمهای خوب را زود میکشیم...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی فدایی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
یک نگاه ساده ، بیش از این هوایى نیستم
در خودم غرقم ، به فکر آشنایی نیستم
با تو اَم تا با منی پس با منی تا با تو اَم
مثل تو در قید و بند ِ باوفایی نیستم
دوستت دارم ... ولی بسیار از آن بیشتر
« عاشقت هستم » ؟... نه تا این حد فدایی نیستم
تا که یادم بوده اهل خواهش چشم تو ام
حال ، با این وصف، پیدا کن کجایی نیستم !
شعر ِ نازل دارم از سوی تو ، تکفیرم نکن
تا ابد پیغمبرم ، فکر خدایی نیستم
با تو آری ، با تو نه ، با تو چنان ، با تو چنین
هیچ ، در گیر و کش چون و چرایی نیستم
گرچه عمری آرزو کردم رها باشم ، ولی
چون رهایی ربط دارد با جدایی ... نیستم
{ مهدی فرجی }
بچه ها چطوری میشه ازیه جمله left بدم؟
بابافقط یه سوال بود.(´・_・`)
قربونتون چرایهوبغض کردین؟
شوخی کردم باهاتون.پاشین یه آب به دستوصورتتون بزنین یکم حالتون جابیاد
.یکی هم پاشه بی زحمت یه پارچ آب قنددرست کنه.عجب شوخی بدی کردم فکرشونمیکردم دراین حدفدایی دارم!!(^__^)(^__^)
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺳﻪ نفر ﺟﻠﻮﻣﻮ ﮔﺮﻓﺘﻦ
ﻭ ﺍﺯﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪﻥﺗﻮ آنیسا تو سایت یک جمله.. نيستي ؟ :|
ﻣﻨﻢ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﺧﻮﺩﻣﻢ :|||
.......ﺑﻌﺪ ﯾﻬﻮ :/.....
ﻫﻤﺸﻮﻥ ﺑﺎ ﺗﯿﻎ ﺭﮔﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺯﺩﻥﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﮐﺮﺩﯾﺪ ؟؟؟
ﺑﻌﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ اوناﮎ ﺩﺍﺷﺖﻧﻔﺴﺎﯼ ﺁﺧﺮﺷﻮ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﮔﻔﺖ :
ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻓﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﺸﯿﻢﺣﺎﻻ به ارزومون رسيديمﺑ
ﺎﺑﺎ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺍﺭﻭ ﻣﻦ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﺪﺍﺭﻡ :-S
ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ برم بیرون از بس فدایی دارم
حالا ما خوشتیپ درست :|
حالا ما خوشگل درست :|
حالا ما با کلاس درست :|
حالا ما باحال درست :|
ولی من بخدا راضی نیستم هر روز بخاطر من اینهمه ادم جونشونو بدن!!!والاا:)))
چرا باید چادر سر کنم .دست و پام و تنگ میکنه.خستم می کنه.وقتی چادر سر می کنم نگرانم که از سرم بیفته,گرمم می شه,آخه چرا باید چادر سر کنم.اصلا مگه نمی گن رنگ مشکی مکروهه؟ مگه فقط حجاب چادره و...
این ها گفته های دوستم هلیا بود که همش توی گوشم زمزمه می کرد.من به چادر علاقه داشتم ولیکن با این حرف ها کم کم داشت مهر حجاب از دلم میرفت.اصلا داشتم به این فکر می افتادم که کی راست میگه و کی دروغ !
هلیا میگفت چادری ها منزوی هستند .گوشه گیرن و در هیچ کاری موفق نیستن.چون حجاب جلوی پیشرفتشون رو می گیره. در یک کلام حجاب محدودیته.
اون شب تو یکی از شبکه های اجتماعی مشغول گردش بودم که به صورت کاملا تصادفی متوجه شدم که چند نفر در مورد دغدغه ی من مشغول بحث و مجادله هستند.ازعکس و اسماشون کاملا مشخص بود که کدومشون موافق حجابه و کدومشون مخالف!
انقدر بحث داغ شده بود که هر چی مامانم داد میزد نازنین بگیر بخواب گوش نمیدادم و به کارم ادامه میدادم.
همه دعواها سر یه عکس بود.عکسی که توش یه دختر خانومی تابلو یی دستش گرفته بود که روش نوشته شده بود:من چادرم را دوست دارم.
خیلی برام جالب شد.تصمیم گرفتم این بحث رو دنبال کنم.بحث خیلی داغ بود و من ترجیح دادم تا متوجه مباحثشون نشدم چیزی ننویسم.
ملوس خانومی که کامنتش نه به اسمش می اومد و نه به عکسش! نوشت : ما که چادری نیستیم ولی لایک.
دختری با آیدی نجوای عشق نوشت:
آهای اونایی که می گین چادر ضد استعماره. خاک برسر ملتی که با پارچه سیاه و زن ستیزی و محدود کردن زن جلو استعمارو بگیره.استعمارچکاربه زن ها داره؟اون دنبال ثروت هاست. اتفاقا هرچادری که دورانداخته بشه گامی درجهت نواندیشی و مبارزه بااستعماره. چادرخودش استعمارجنس زن هست..
به جای پوشاندن و دور کردن زن از جامعه بیایید در راه اصلاح افکار و ترویج اخلاق صحیح کوشا باشیم.
نگار گفت:
استعمار دنبال چپاول ثروت هاست اما ثروتها رو جز با تسخیر افکار و تعویض عقاید به نفع خودش نمیتونه به دست بیاره!
وقتی با دور انداختن چادر و حجاب یک جامعه به فحشا کشیده شد دیگه حال و حوصله مبارزه با استعمار رو نداره.یه جوون تو چنین جامعه ای با یک کازینو سرگرم میشه.دیگه کاری نداره که نفتش، طلاش، آهن و مسش رو کی می بره و چی به سرشون میاد. شمایی که ادعای روشنفکریتون میشه تا به حال در مورد آندلوس چیزی نشنیدین؟!
فاطمه محب امام هادی گفت:
خانم نجوای عشق کی گفته پوشوندن زن یعنی دور کردن اون از جامعه؟ اتفاقا اینی که در اسلام حجاب اومده یعنی جواز حضور زن در جامعه .وگرنه برای موندن توی خونه و در جمع محارم که حجاب لازم نبود.این پارچه سیاه که میگی اسمشم چاااااااااااااااااااادره. اگه اینکه زن برهنه بیاد از خونه بیرون یعنی اصلاح افکار و روشنفکری رخ داده؟! اگه لخت بودن آزادی اندیشه و تعالی فکره پس حیوونا از همه متعالی ترن.متمدن ترن. و در بین همه حیوونا خوک از همه مدرن تر و متمدن تر.چون تنش نه کرک داره و نه مو و نه پولک.لخته لخته!متمدنه متمدن!
نجوای عشق دوباره ادامه داد:همیشه یک دشمن فرضی درست کردید که همه تقصیرها روگردن اون بندازید.
هیچوقت حاضرنیستید درست فکرکنید وریشه یابی ودرمان کنید. درهمین جامعه اسلامی نگاهی به اطراف بندازید از زن چه درست کردید؟
دختران قبل از انقلاب رو با الان مقایسه کنید؟ به نظرتون چرا دختران الان بالندگی دختران قبل از انقلاب رو ندارن؟
علتش چیه؟ چون چادرنمی پوشیدند.چون محدود نبودند.چون آزاد بودن.
نگار: یعنی فکر می کنی الان دخترای ایرانی کمتر از زمان قبل از انقلاب توی جامعه و اجتماع و دانشگاه ها حضور دارن؟!
نجوای عشق: نه حضورشون شاید بیشتر شده باشه.ولی تاثیر حضورشون کمتر شده. قبل از انقلاب و همین الان توی کشورهای اروپایی به زن بها می دن.زن اونجا استاد دانشگاه میشه.وزیره میشه. نماینده مجلس میشه.
آرش یکی یدونه : نجوای عشق اگه چند ماه قبل بود می گفتیم داری از پادگان اشرف کامنت میذاری! ولی الان نمی دونم کجایی که خبر نداری توی ایران استاد و وکیل و وزیر زن داریم این هوا! خیلی هاشون هم چادری هستند. اگه منظورتون از حضور زن بدن نمایی توی خیابون باشه بله زن های ما تو جامعه حضور ندارن.ولی اگه منظورت از حضور، فعالیت های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و علمی و اقتصادیه خیلی هم حضور دارن.
ارنیکا خانوم که بعدا فهمیدیم پسره! : یک دفعه وارد بحث شد و با عصبانیت گفت: شما رو شستو شوی مغزی دادن .اینها همش کاره این حکومته .من چادری نیستم و از همشون بدم میاد.همشون مزدورای این حکومتن.ساندیس خورای عقب مونده! واقعا اگر زن ها روبند بندازند همه مشکلات شما حل میشه من قسم میخورم از طریق رسانه ها این طرح رو به انجام برسانم که در عرض شش ماه همه زن های ایران در کل نقاط روبنده و چادر بپوشند ولی اگر مشکلات حل نشد شما باید کنار بکشید و آزادی ما جوونا رو پس بدید!
احسان خوشگله : شما باید ذهنت سالم باشه عین حضرت یوسف هزار زلیخای عریان و زیبا در مقابلت بایسته نمیتونه از راه تورو منحرف کنه چون ایمان داری باچشم دل میبینی نه باچشم سر.
ولی درجامعه کنونی ما دین و ایمانی نمونده. صدتا چادرهم بپوشی از شر درامان نیستی.علت چادرنیست اندیشه غلطه.
حسین فدایی پیامبر اکرم : الان که ذهن همه مرد ها به قول شما درست نیست و همه ایمان حضرت یوسف رو ندارن .که باید بیشتر حجاب حفظ بشه. برای اینکه زن سالم بمونه.خانواده سالم بمونه و در نهایت جامعه سالم بمونه. اگه مثل کشورهای اروپایی باشه که رابطه زن ها و مرد ها با سگ و گربه هاشون گرم تر از همسراشون باشه خوبه؟ شما دنبال این هستید؟!
ملیسا : چادر پوشیدن خیلی سخته.کی گفته حجاب اصلا به چادره.مثلا اگه خودمون رو زیر این پارچه سیاه قایم کنیم خیلی با حجاب شدیم؟ تازه با این زحمتی که این چادر سر کردن داره.
نگار : این همه وزن آرایشی که باید با کارتک! از رو صورت بعضی دخترا پاک کرد و بوی تند ادکلن و ده کیلو بدلیجات و سختی حرکت با کفش هایی که صرفا برای زیبایی ظاهر است رو تحمل می کنید. در مقابل اینا یه چادر مگه چی داره که انقدر سرش چونه می زنید. مشکل شما سختی سر کردنش نیست. سختیش اینه که نمی تونید از نگاه های هوس آلودی که همه جا دنبالتون میاد دل بکنید.عادت کردین .اصلا اعتیاد پیدا کردین به این نگاه ها.اگه یه روز بیاد و خودنمایی نکنید و نگاه های هرزه از تن و بدنتون بالا و پایین نره استخون درد می گیرید!
فرهاد روشن : ساندیس خورا بزنن به چاک جاده! برای دفاع از این چادر از ...... ساعتی ساندیس می گیرید یا اینکه قرار داد ماهیانه دارید؟! مثلا تو همین نیم ساعت چند تا ساندیس کار کردین؟ شما فقط عادت دارید زن رو محدود کنید آزادی های زن رو بگیرید.حبسش کنید.شما استعمار گرید.
مصطفی ق : فرهاد جون اینا یه مشت عقب مونده و دگمن! اینا از آزادی زن چه می فهمند؟ اینا فقط منتظرن اسرائیل جنگ رو شروع کنه برن شهید بشن! آزادی زن به اینا نیومده!
کامیار جون : به جای گیر دادن به زن ها که حجابت رو درست کن برو خودت آدم شو. تو نگاهتو بنداز پایین.چیکار داری به دختر مردم؟ شاید اون دلش نخواد حجاب داشته باشه اصلا.به توچه؟!
آرش آسمان :خیلی جالبه.به فرض بی حجابی نشانه ی آزادی زن ها باشه چرا مردا دارن خودشونو برای تحقق این حق ضایع شده می کشن؟! الان همینجا ببین چند تا خانوم از حجاب بد گفتن و چند تا آقا! دیشب هم شبکه ... تو ماهواره برنامه ای گذاشته بود با موضوع حجاب. هر یه دونه خانومی که زنگ می زد و در مورد آزادی زن ها که منظورشون بی حجابی بود حرف می زد ده تا مرد تماس می گرفت! مردا جوری از بی حجابی دفاع می کردن که انگار دارن از حقوق هسته ای ایران توی آژانس بین المللی هسته ای دفاع می کنن!! ولی همین مردا توی زندگی خصوصیشون در مقابل زن خودشون نه حقوق زن می فهمن و نه اینقده بالا پایین می پرن!
ندا 99 : آقای مرادی باهاتون موافقم ولی دلیل اینی که این مردها توی خونه خودشون همه جور زن آزاری دارن و برای احقاق حقوق زن های مردم خودکشی می کنن نشونه از خود گذشتگی شونه!
تو این هیاهو بود که یک دفعه پسری به اسم شهاب گفت : یکی از خانومای چادری جواب منو بده
چی شد که چادری شدین؟
زهرا بی مکث جواب داد:
دیدیم شیطان صفتان، برای تباهی قلبمان نقشه ها کشیده اند
دیدیم قبح گناه می ریزه و هر لحظه بی حیایی را ترویج میکنند.
دیدیم به اسم آزادی جسم، انسانیت را به اسارت می کشند تا اونو به مسلخ حیوانیت ببرن
دیدیم عمق نگاه همان را کوتاه می کنند تا خدا را در عمق قلبمان نبینیم.
دین بدون تکلیف را تبلیغ میکنن ، تا به دیدن عکس لرزان ماه در آب اکتفا کنیم
دیدیم چادر را نشانه گرفته اند پس چادری شدم.
من با این جملات سخت تحت تاثیر قرار گرفته بودم که دیدم با آیکن لبخند و دست زدن از هر طرف زهرا را به سخره گرفتند و میگن زهرا خانم ساعت ادبیات نیستا!
نادیا گفت: برید بابا.یه مشت عقب مونده متحجر!
من که واقعا از بی منطقی نادیا و این پسرهای حال به هم زن، حالم بد شده بود.نوشتم: پس اگه این همه چشم ناپاک، مخالف و دشمن چادر هستند من یک چادری هستم.اگر این طوریه پس من چادرم را دوست دارم...
ساحل گفت با تو موافقم. حجاب یعنی این که حیای یک زن مانع خودنماییش در برابر چشم های ناپاک بشه .اینکه یه زن با حیا خودشو در معرض دید چشمای هرضه نزاره.ای دخترایی که مخالف حجاب و چادر هستید. خوشتون میاد یه مرد با چشم و دل هوس بازش از دیدن تن و بدنتون لذت ببره و بگه ...
من با اصرار مامانم برای خوابیدن از سایت خارج شدم و نفهمیدم آخر بحث چی شد.
ولی آخرین کامنتی که از یک نفر به نام میرزا حسین خان طناز الرعایا! دیدم این شعر بود که حسابی دلمو لرزوند:
این همه باده مگر از سر راه آوردی
که هر آنکس که رسد باده کنی جامش را
ماه از اول خلقت به سرش چادر داشت
کس ندیدست به غیر رخش اندامش را
موقع شام. قبل و حتی حین خواب ! داشتم به این مناظره اینترنتی فکر می کردم. صبح که از خواب بیدار شدم. یه احساسی داشتم.احساس می کردم منم چادرمو دوست دارم و حاضر نیستم به حرف های هلیا گوش بدم. باز یاد تبلیغات تلویزیون درباره اینترنت افتادم! با خودم گفتم آخه کی میگه اینترنت چیز بدیه؟! . . .
یکی از فانتزیام اینه که تو محلمون ۱۰تا پسر غریبه به دختر همسایمون تیکه بندازن و من غیرتی بشم کله کنم برم براشون ۱۰تاشونو لت و پار کنم و بعد بهشون بگم “خودتون خواستین من دعوا نداشتم” ، بعد دختر همسایه این صحنه رو ببینه کف و تف قاطی کنه تا میخواد بیاد سمتم که ازم قدردانی کنه یهو مادرش با چادر گُل گُلی از خونه بیاد بیرون و ببینه ۱۰نفر پاره پوره رو زمین دارن خاک میخورن ، متوجه جریان میشه و با یه حالت بغض آلود بیاد سمتم بگه داماد من …
من : بله مادر ؟
بگه : من همیشه آرزو داشتم همچین پسر رخشی داشتم !
من : ولی مادرم تو همیشه به چشم یه پسر بد منو نگاه میکردی ، تو همیشه یه کاری میکردی که آمارم پیش بقیه همسایه ها خراب باشه ، تو به من تهمت میزدی (با صدای آلن دلون)
در همین حین یهو صدای کف زدن به گوشم میرسه ، برگردم ببینم ۲۴۹ نفر دارن برام کف میزنن به خاطر جان فدایی و دیالوگ زیبام ، بعد یهو ببینم یه افق داره از سمت راستم میاد ، دوست داشتم بیشتر دیالوگ بگم که همسایه ها بیشتر کف بزنن ولی مجبور شدم تا افق نرفته توش محو بشم ….