.️همه باهم سوره نصر را در این لحظه میخوانیم با نیت سرافرازی ایران عزیزمان
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی فرازی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
.
خاکیان بالاتر از افلاکیان می ایستند
عشق از آدم چه موجود غریبی ساخته است
دل به شادی های بی مقدار این عالم مبند
زندگی تنها فرازی بر نشیبی ساخته است
#فاضل_نظری
پـرﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ :
ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺖ ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺗﻜـﺮﺍﺭ
ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﻛﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭﻳﺴﺖ ،
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍریم...
سلام صبحتون به سرافرازی وشادی
در فرازی از گفتار حضرت علی (ع) در شان اخلاق پیامبر (ص) چنین آمده:
«رفتار پیامبر (ص) با همنشینانش چنین بود که دائما خوش رو،خندان، نرم و ملایم بود،
هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان،عیبجو و مدیحه گر نبود،
هیچ کس از او مایوس نمی شد، و هر کس به در خانه او می آمد، نومید باز نمی گشت،
سه چیز را از خود دورکرده بود; مجادله در سخن، پرگویی، و دخالت در کاری که به اومربوط نبود،
او کسی را مذمت نمی کرد، و از لغزش های پنهانی مردم جستجو نمی نمود،
جز در مواردی که ثواب الهی دارد سخن نمی گفت،در موقع سخن گفتن به قدری گفتارش نفوذ داشت که همه سکوت نموده و سراپا گوش می شدند....
میلاد پیامبر مهربانی ها مبارک باد
معنـای زنـده بودن من ، با تو بودن است
نزدیک ، دور
سیـر ، گرسنـه
رها ، اسیـر
دلتنـگ ، شـاد
آن لحظه ای که بی تو سرآید مرا ، مبـاد!
مفهوم مرگ من
در راه سرفرازی تو ، در کنار تو
مفهوم زندگی ست
معنـای عشق نیز
در سرنوشت من ،
با تو ، همیشه با تو، برای تو ، زیستن
این پیام منو همیشـہ و تا آخر عمرت بـہ یادگار داشتـہ باش:
بعضے وقتا آدما الماسے تو دست دارن، بعد چشمشون بـہ یـہ گردو مے افتـہ دولا میشن تا گردو رو بردارن، الماسـہ مے افتـہ تو شیب زمین، قل میخورہ و تو عمق چاهے فرو میره، میدونے چے مے مونه؟
یـہ آدم...، یـہ دهــــــن بـــاز....، یـہ گـــــــردوے پـــــوڪ .... و یـہ دنیـــــاحســـــــرت....،
مواظب الماسهاے زندگیمون باشیم، شاید بـہ دلیل اینڪـہ صاحبش هستیم وبودنش برامون عادے شدہ ارزشش رو از یاد بردیم . . .
الماسهاے زندگی:
پدر ، مادر ، همسر، فرزند، سلامتی، سرفرازی، خانواده، دوستان خوب، ڪار، عشق و ... هستند . . .
شاخه ای بی طاقتم در ازدحام لانه ها
کوچه ای غمگین که عمری خفته بین خانه ها
عنکبوتی پیر روی استخوان سینه ام
تار می بافد که شاید باز هم پروانه ها...
نیمه شب دیوانه ام می خواستی، یادت نبود
روزگارت بر حذر می دارد از دیوانه ها
عاشقی در شهر ممکن نیست، باید کوچ کرد
عشق را باید برافرازیم بر ویرانه ها
دوست دارم بعدِ مرگم باد تشییع ام کند
تا نباشم بیش از این باری به روی شانه ها!