کپشن های مربوط به فراش

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی فراش

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

در سقوط فصل ها
به لمس آسمان
دست افراشته ای،
تا ز بیم آوار
زمین آرام بماند

#امید_کوشکی

دبیر ادبیاتی می گفت:
این روزها بد جوری از این نسل جدید درمانده شده ام!! سالها ی پیش وقتی به درس لیلی و مجنون می رسیدم و با حسی شاعرانه داستان این دو دلداده را تعریف میکردم قطره اشکی از چشم دانش آموزی جاری میشد... یا به مرگ سهراب که میرسیدم همیشه اندوه وصف نشدنی را در چهره ی دانش آموزانم میدیدم .

همیشه قبل از عید اگر برای فراش مدرسه از بچه ها عیدی طلب میکردم خیلی ها داوطلب بودند و خودشان پیش قدم.... و امسال وقتی عیدی برای پیرمرد خدمتگزار خواستم تازه بعد از یک سخنرانی جگر سوز و جگر دوز هیچ کس حتی دستی بلند نکرد... وقتی به مرگ سهراب رسیدم یکی از آخر کلاس فریاد زد چه احمقانه چرا رستم خودش را به سهراب معرفی نکرد که این اتفاق نیفتد و نه تنها بچه ها ناراحت نشدند که رستم بیچاره و سهراب به نادانی و حماقت هم نسبت داده شدند..... وقتی شعر لیلی و مجنون را با اشتیاق در کلاس خواندم و از جنون مجنون از فراق لیلی گفتم

یکی پرسید لیلی خیلی قشنگ بود؟
گفتم از دیده ی مجنون بله ولی دختری سیاه چهره بود و زیبایی نداشت.
این بار نه یک نفر که کل کلاس روان شناسانه به این نتیجه رسیدند که قیس بنی عامر از اول دیوانه بوده عقل درست حسابی نداشته که عاشق یک دختر زشت شده،
تازه به خاطر او سر به بیابان هم گذاشته..... خلاصه گیج و مات از کلاس درس بیرون آمدم و ماندم که باید به این نسل جدید چه درسی داد که به تمسخر نگیرند و بدون فکر قضاوت نکنند.... ماندم که این نسل کجا می خواهند صبوری و از خود گذشتگی را بیاموزند....
نسلی که از جان گذشتن در راه عشق برایشان نامفهوم،
کمک به همنوع برایشان بی اهمیت،
مرگ پسر به دست پدر از نوع حماقت است.... امروز به این نتیجه رسیدم که باید پدر مادر های جوان که بچه های کوچک دارند از همین الان جایی در خانه سالمندان برای خودشان رزرو کنند.
این نسل تنها آباد کننده خانه سالمندان خواهند بود...

برای انهدام یک تمدن سه چیز را باید منهدم کرد
اول خانواده
دوم نظام آموزشی
و سوم الگوها
برای اولی منزلت زن را باید شکست.
برای دومی منزلت معلم.
و برای سومی منزلت بزرگان و اسطوره ها.

دل سوختن عزرائیل
روزی رسول خدا (ص) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:

1- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.


در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (ص) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت،

تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم.

تو " جـا " زدی

من " جـا " خوردم

او " جـا " گرفت ...

همین یـک " جـابجـایی "

" جـانم " را گرفت ..!!





***



زندگی نیست ممات است ، تو را کم دارد

دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد



***





به کمال عجـز گفتم : که به لب رسیــد جانم !

به غـرور و نـاز گفتی : تو مگر هنــوز هــستی ..؟؟!



فروغی بسطامی

***





از عشق من به هر سـو در شهر گفتگـویست

من عاشق تو هستم .. این گفتگو ندارد





شهریار

***



ای درآمیخته با هر کسی از راه رسید !

می توان از تو فقط دور شد و آه کشید

پرچم صلح برافراشته ام بر سر خویش

نه یکی ؛ بلکه به اندازه ی موهای سفید





کاظم بهمنی

***



مُردم از بس شهــر را گشتم یکی عاقل نبـود

راستی؛ تو اینهمه دیوانه می خواهی چکـار ؟



***



من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش

چون به فکر سوختن افتاده ای ... مردانــه بـاش





***



آرزویم این است

که بهاری بشود روز و شبت

که ببارد به تمام رخ تو بارش شادی و شعف

و من از دور ببینم که پر از لبخند است: چشم و دنیا و دلت...

ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽِ ﺷﯿﺦ، ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺣﺎﻝ ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻟﺬﺍ ﻗﺼﺪ
ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ . ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﻣﻮﻧﺚ ﻓﯽ ﺍﻟﻔﻮﺭ ﮐﺎﻏﺬ ﻭ ﻗﻠﻢ فراهمیدندی ﻭ
ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﻮﯾﯿﺰ ﺷﺪﻧﺪﯼ ﺍﻣﺎ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺫﮐﻮﺭ ﻫﻤﮕﯽ ﻧﻌﺮﻩ ﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﯾﺎ
ﺍﺳﺘﺎﺩﺍ ! ﻣﺎ ﺍﺻﻼ ﺩﺭﺱ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻓﺮﻕ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﻮﺑﯿﺪﻩ ﺭﺍ
ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯿﻢ ، ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﻮﮐﻮﻝ ﻧﻤﺎ ﺗﺎ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺭﺧﺼﺖ ﺩﺭﺱ
ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯿﻢ، ﺍﻣﺎ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺼﻤﻢ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺳﯿﺒﯿﻞ ﮐﻠﻔﺖ ﮐﻼﺱ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻨﻤﻮﺩﻧﺪﯼ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﻨﺎ ﺷﯿﺦ ﭼﺎﺭﻩﺍﯼ
ﺑﯿﺎﻧﺪﯾﺸﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ " ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺁﺏ " ﺭﺳﺎﻧﺪﯼ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﻨﮑﮏ ﻓﺮﻭ
ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺭﮊ ﻟﺐ ﺑﺮ ﻟﺒﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺁﻏﺸﺘﻪ ﻧﻤﻮﺩﯼ ﻭ ﻋﺒﺎﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﭘﻮﺷﯿﺪﻧﺪﯼ ﻭﺑﻪ ﻧﺰﺩ
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﻧﺎﺯﮎ ﻧﻐﻤﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﯼ ﮐﻪ : ﺍُﺍُﺍُﺳﺴﺴﺲ ﺗﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺩﺩﺩﺩ !!!!
ﺍﺯﯾﻦ ﻟﺤﻦ ﺷﯿﻮﺍ ﻭ ﺑﺎ ﮐﺮﺷﻤﻪ ﺷﯿﺦ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﻝ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻧﺮﻡ ﮔﺸﺘﻨﺪﯼ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ
ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ۳ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﻣﻮﮐﻮﻝ ﮐﺮﺩﯼ . ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺍﯾﺖ ﺷﯿﺦ ﻣﺮیدﺎﻥ
ﺟﻤﻠﮕﯽ ﺟﺰﻭﻩ ﺑﺪﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﻧﻌﺮﻩ ﺯﻧﺎﻥ ﺍُﺳﺴﺘﺎﺍﺍﺍﺍﺩ ﺍُﺳﺴﺘﺎﺍﺍﺍﺍﺩ ﮔﻮﯾﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ
ﺭﻓﺘﻨﺪﯼ...

D:

life is a road and you are its passengers so , be careful about the value of your times , maybe you wont be in the road tomorrow
زندگی مثل یه جاده است ،
من و تو مسافراشیم ،
قدر لحظه ها رو بدونیم ،
ممکنه فردا نباشیم

شنیده ای

سپاه نجنگیده
چطور فتح می کند؟

سراسر قلمرو ام را
پرچم سفید برافراشته ام

تو فقط بیا

دل ویرانه عمارت کردن
خوشتر از کاخ برافراشتن است...


"پروین اعتصامی"

به یاد می آورم لحظه های فراز را که صدای او اعتبارم می بخشید و لحظه های نشیب را که اعتمادم به یاد می آورم افرای افراشته ای را به یاد می آورم مادرم را …

به یاد می آورم لحظه های فراز را که صدای او اعتبارم می بخشید و لحظه های نشیب را که اعتمادم به یاد می آورم افرای افراشته ای را به یاد می آورم مادرم را …

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

سقوط, آسمان, افراشته, آوار, زمین, آرام, بماند, امیدکوشکی, دبیر, ادبیاتی, روزها, جوری, جدید, درمانده, سالها, وقتی, لیلی, مجنون, رسیدم, شاعرانه, داستان, دلداده, تعریف, میکردم, قطره, اشکی, دانش, آموزی, جاری, میشد, سهراب, میرسیدم, همیشه, اندوه, نشدنی, چهره, آموزانم, میدیدم, برای, مدرسه, عیدی, خیلی, داوطلب, بودند, خودشان, امسال, پیرمرد, خدمتگزار, خواستم, تازه, سخنرانی, دستی, بلند, نکرد, کلاس, فریاد, احمقانه, رستم, معرفی, اتفاق, نیفتد, تنها, ناراحت, نشدند, بیچاره, نادانی, حماقت, نسبت, اشتیاق, خواندم, فراق, گفتم, پرسید, قشنگ, دیده, دختری, سیاه, زیبایی, نداشت, روان, شناسانه, نتیجه, رسیدند, عامر, دیوانه, بوده, درست, حسابی, نداشته, عاشق, خاطر, بیابان, گذاشته, خلاصه, بیرون, آمدم, ماندم, باید, درسی, تمسخر, نگیرند, بدون, قضاوت, نکنند, خواهند, صبوری, گذشتگی, بیاموزند, نسلی, گذشتن, برایشان, نامفهوم, همنوع, اهمیت, امروز, مادر, جوان, کوچک, دارند, همین, الان, جایی, خانه, سالمندان, رزرو, آباد, کننده, انهدام, تمدن, منهدم, خانواده, نظام, آموزشی, الگوها, اولی, منزلت, شکست, دومی, معلم, سومی, بزرگان, اسطوره, سوختن, عزرائیل, روزی, رسول, نشسته, عزراییل, زیارت, حضرت, پیامبر, برادر, چندین, هزار, مأمور, انسان, هستی, هنگام, کندن, آنها, سوخته, عزارییل, دریایی, طوفانی, امواج, سهمگین, کشتی, نشینان, حامله, نجات, یافت, سوار, پاره, تخته, ملایم, ساحل, آورد, جزیره, افکند, فارغ, پسری, متولد, بگیرم, هنگامی, شداد, ساختن, نظیر, پرداخت, توان, امکانات, ثروت, خروارها, جواهرات, ستونها, سایر, نمود, تکمیل, دیدن, برود, پیاده, راست, رکاب, هنوز, فرمان, تیره, بدین, عمری, دیدار, باغی, ساخته, سپری, چشمش, نیفتاده, اسیر, جبرئیل, محضر, محمد, خدایت, سلام, رساند, فرماید, عظمت, جلالم, سوگند, همان, کودکی, بیکران, گرفتیم, افتاده, نجاتش, دادیم, تربیت, کردیم, پادشاهی, رساندیم, کفران, نعمت, بینی, تکبر, پرچم, مخالفت, انجام, عذاب, جهانیان, بدانند, آدمیان, مهلت, دهیم, کنیم, خوردم, جابجایی, جانم, زندگی, نیست, ممات, دارد, دیدنت, ارزش, آواره, کمال, غرور, گفتی, فروغی, بسطامی, گفتگویست, هستم, ندارد, شهریار, درآمیخته, کشید, برافراشته, خویش, بلکه, اندازه, موهای, سفید, کاظم, بهمنی, مُردم, گشتم, عاقل, نبود, راستی؛, اینهمه, خواهی, چکار, گویم, سمندر, پروانه, مردانه, آرزویم, بهاری, بشود, ببارد, تمام, بارش, شادی, ببینم, لبخند, دنیا, جاده, مسافراشیم, لحظه, بدونیم, ممکنه, فردا, نباشیم, شنیده, سپاه, نجنگیده, چطور, سراسر, قلمرو, ویرانه, عمارت, کردن, خوشتر, برافراشتن, پروین, اعتصامی, آورم, فراز, صدای, اعتبارم, بخشید, نشیب, اعتمادم, افرای, مادرم,