‏فرماندمون پرسید اگر خشاب تموم کنیم چجوری باید با دشمن بجنگیم
‏گفتم اجازه آقا:بهشون بی توجهی میکنیم
‏یه سیگار گذاشت رو لباش با نارنجک روشنش کرد